فرمولهای آینده پژوهی

   فرمولهای آینده بینی

      آینده نگری فرمول هایی دارد که باید آنها را دانست،  بدون در نظر گرفتن تمام تکنیک های علمی این فرمولها،  آینده بینی داستان و پرت و پلا می شود.  در زبان فارسی و با دید ایرانی،  هیچ کتاب و نوشته ای درباره علم آینده پژوهی یا آینده نگری نداریم،  که واقعاً بر دانش و پاک بوده،  و از گفته های متفرق دور باشد.   در طول تاریخ اجتماعی افراد زیادی بودند،  که ادعا می کردند،  از آینده خبر دارند،  و خود را غیب گو، آینده بین،  نجات دهنده و غیره می دانستند،  و با گشودن کتابی،  نگاه کردن به گویی،  یا دست در آبی،  یا خلوت و تماس با غیب،  با کلک مقدار پرت و پلا می گفتند،  که هیچ تحلیل و دانش در آنها نبود.  البته همیشه از این افراد بوده و خواهند بود.  مهمترین این قبیل،  اسحاق نیوتن و نورث داموس می باشند،  که هر کدام به نوعی چیز هایی گفته اند،  و عده ای و کشور هایی برای بزرگ کردن آنها،  تفسیر ها و نوشته هایی را به آنها نسبت می دهند،  ولی هیچ کدام کتابی و فلسفه ای و مانیفست واقعی ندارند.

      در هر صورت آینده را نمی توان بدرستی پیش بینی کرد،  تا حدودی امکان دارد از آینده گفت،  مانند فیلم هایی علمی که فقط 15 ـ 20 سال پیش ساخته شده،  و از آینده می گفتند،  از تلفن همراه مهمترین وسیله امروزی، در آنها هیچ چیز و خبری نبود.  یکی از موضوعات مهم برای آینده پژوهی،  این است که باید از گذشته بدرستی و دور از دروغ دانست،  تا ریتم و آهنگ گذر زمان را مطابق دانش تاریخ و فرهنگ یادگیری بررسی نمود.  پایه و اساس کار علمی آینده پژوهی را نباید بر کتابها و داستان های دینی و اسطوره ای قرار داد،  باید رشد و تکامل تاریخ اجتماعی موضوع مربوطه را بخوبی دانست،  و مطالعه گسترده در تمام زمینه های جغرافی ـ تاریخ داشت.

      آینده نگری تقسیم بر خواسته هایی است:  آینده نگری فردی و خانوادگی، سازمان و جامعه،  کشور و جهان،  و نگرش در اقتصادی و مالی، اجتماعی و دینی، و غیره.

   آینده نگری =  (فلسفه پردازش + تحلیل داده ها) / تقسیم بر پدیده ذاتی

   فلسفه پردازش =  جغرافی ـ تاریخ + علوم بنیادی + کامپیوتر

   پدیده ذاتی =  (هوش و استعدادها + تربیت ها) × تجربه واقعی

   تحلیل داده ها =  تشخیص واقعیت از دروغ + تجربه تخصصی

   تجربه واقعی =  (آموزش های تخصصی + کار تخصصی) × سن مفید

      فقط این مطالب را مطالعه نکنید،  بیایید در تکامل و یا نقد وبلاگ سازمان آینده بینی نقش هم داشته باشید،  تا نگرشی نوین و ایرانی به علم آینده پژوهی و همچنین آینده بینی داشته باشیم.  امروزه اینترنت و امکانات باعث شده،   کف بینی و آینده بینی و دروغ بافی زیاد گردد،  و در کمال تعجب می بینیم آدم های ساده لوح هم کم نشده اند.

      بعد از جنگ سرد و از بین رفتن شوروی،  جهان غرب سرمایه داری یا آخرین مرحله امپریالیسم،  یکه تاز جهان شد،  و با تمام قوا به سرکوب مردمان کشورها،  منجمله مردم کشور خودشان مشغول شدند.  سندرم اسکندر مقدونی،  باعث حمله به افغانستان و عراق و بحران های جهانی گردید،  متعاقب مردم دیدند آینده آنها از بین رفت و چیزی ندارند،  و مقابل دولتها در آمدند.  بویژه در یکی دو سال اخیر تظاهرات و خواسته های مردم اروپا و آمریکا،  با شدت سرکوب و روشنفکران و مردم دستگیر و کشته شدند.   یا به نوع دیگر و با حرف های شیرین و خوش نوید،  از دهان رئیس جمهور های آینده،  مردم اغفال و وادار به سکوت نا خواسته شدند.  با این وضع از ابتدای قرن 21 یک بار بطور دقیق و حساب شده،  مردم رو در روی حکومتها قرار گرفته اند.  بدین ترتیب بدون گذشت و کنار آمدن،  هر دو طرف یعنی مردم و حکومت های غرب،  دارند مرحله آخر تمدن گذشته را به پایان می برند،  و وارد تمدن نو می گردند.  این گذر تمدنی نشانه های تکنولوژیکی دارد،  مانند،  بعد از سالها سکوت،  چند نفر از روشنفکران و مردم غرب در سایت اینترنتی بنام ویکی لیکس،  به رهبری جولیان آسانش،  گرد آمده اند،   برنامه ای نه آگاهانه با دیدگاه گذر تمدنی،  ولی در عمل برای این هدف شکل گرفته است.  نوعی همدلی و هم رزمی توده های غرب،  با مردم ایران و قاره کهن،  آفریقا و آمریکای لاتین و غیره است،  و نشانه هایی از گذر تمدنی مرحله آخر بورژوازی امپریالیسم قرن 20،  به تمدن جدید کنترل انرژی آینده در آن می باشد.

      مرحله آخر امپریالیسم،  با بدست گرفتن تمام وسایل ارتباطی و اطلاعاتی،  با همه ترفند ها،  ثروتها، بانکها، دولتها، و همه چیز جهان را در دست گرفته،  و نه تنها رحمی به مردم نمی کند،  بلکه به زمین ما هم اهمیتی نمی دهد و به نابودی و تخریب و انقراض می کشاند،  طبیعت و تاریخ را هم نمی شناسد.  با فیلم های مسخره و دروغی و انواع حقه بازی ها سعی می کند،  توده مردم جهان را گمراه و از فلسفه اندیشه دور نمایند.  باید با دقت این موضوعات را شناخت و با آن برخورد علمی و منطقی داشت،  آگاهی های لازم را به مردم رساند،  تا از گذشته و واقعیت های حال بدرستی بدانند،  تا بتوانند برای آینده برنامه ریزی درست نمایند.  تا فرمول های نوشته شده در بالا را با دقت بررسی و پیگیری نکرده،  به راحتی نمی شود روابط موضوعها را پیدا کرد مانند،  جولیان آسانش از ویکی لیکس با گذر تاریخی،  می توان از کارگاه فکر سازی یاری گرفت.

   آینده طبیعت سیاره ما

     ترس از آن که تمام تلاش انسان برای کاهش میزان انتشار گازهای گلخانه ای با شکست روبه رو شود،  یا مکانیسم های بازخورد اقلیمی سیاره ای به روند گرمایش شتاب دهند،  نگرانی امروزه اندیشمندان شده است.  بسیاری به این فکر افتاده اند،  که دنیای آینده چگونه دنیایی خواهد بود،  زمین ما در آینده چگونه می توان جمعیت رو به رشد را در خود نگه دارد.  آیا با ادامه این روند دیگر می توان روی زمین زندگی کرد،  در آینده باشندگان آن چگونه هستند،  آیا چند نفر انسان باقی می ماند که نسل بشر را نگهدارند.  در حال حاضر جمعیت جهان 7 میلیارد نفر است،  که نیازمند برنامه ریزی های جدی برای آینده و ادامه حیات و زندگی هستند،  و باید آیند نگری را به تمام مردم برد.  این گونه که پیداست،  در مدت چند دهه آینده زمین 4 درجه گرمتر خواهد شد،  بظاهر 4 درجه چیز مهمی نیست،  در طول سال 20 تا 30 درجه اختلاف دما را تجربه می کنیم،  اما گرم شدن کلی 4 درجه متفاوت از حالت عادی زمین است.  بنا به پیشنهاد تعدادی از زمین شناسان،  می بایست قرن های 20 و 21 را یک دوره زمین شناسی تخصصی حساب کرد،  و نامی بر آن گذارد.  با این شرایط گرم شدن 4 درجه به آسانی می تواند رخ دهد،  چون هیچ استراتژی در هیچ کجا و هیچ دولتی،  برای مقابله و محافظه این دوره خطرناک وجود ندارد.  حتی در فکر این که چگونه بشر با این مسئله کنار آید هم وجود ندارد،  مسئله را با یکی و دو کنفرانس بین المللی بی نتیجه پایان داده،  و زمین به حال تخریب و انقراض رها شده است.  آیا به نقطه وارونگی خواهیم رسید یا خیر،  نقطه ای که در آن مکانیسم های باز خورد اقلیمی،  روند گرمایش را تسریع خواهند کرد.  اگر چنین اتفاقی بیفتد، عواقب آن برای باشندگان روی زمین وحشتناک خواهد بود،  بهتر است از اندیشه به آن خود داری کنم.

      آخرین باری که زمین افزایش دمایی تا این اندازه را تجربه کرد،  55 میلیون سال پیش،  پس از رویدادی که آن را  حداکثر حرارتی پالئوسن ـ ائوسن گفته اند بود،  در آن زمان حجم بزرگی از متان منجمد،  به دام افتاده در اعماق اقیانوس آزاد شدند،  توده های انفجاری عظیم ایجاد کردند،  و اتمسفر را با حدود 5 میلیارد تن کربن پر کردند.  زمین که پیش از آن گرم بود ناگهان با 5 ـ 6 درجه سانتیگراد افزایش دما مواجه شد.  زمین تغییرات اساسی کرد،  مکان جنگل و بیابان دگرگون شد،  جنگل های استوایی تا مناطق قطبی خال شده از یخ گسترش یافتند،  از آفریقای جنوبی تا اروپا را بیابان فرا گرفت.  پهن آبها در اثر دی اکسید کربن محلول،  به قدری اسیدی شدند،  که حیاط دریایی با انقراض گسترده روبه رو شد،  ضمن اینکه سطح آب دریا تا 100 متر نسبت به امروز بالاتر آمد.

      این که امروزه دقیقاً چه تغییراتی رخ خواهد داد،  بستگی به این دارد که دما با چه سرعتی افزایش یابد،  و چه مقدار از یخ های قطبی آب شوند،  با علمی که امروزه داریم می توانیم پیش بینی نماییم چه اتفاقی خواهد افتاد.  نخستین مشکل این است،  بسیاری از نقاطی که اکنون مردم در آن زندگی و کشاورزی می کنند،  دیگر برای کار و زیست مناسب نخواهد بود.  این روزها درباره آب شدن یخ ها،  و بالا آمدن آبها و طوفان های شدید،  بسیار گفته و می گویند،  و از تکرار آنها خود داری می کنم.  اما از هم اکنون این تغییرات آب و هوایی تأثیر غذایی بر بشر گذاشته،  و غذا دارد گران و آب آشامیدنی کمیاب می شود،  خشکسالی بخش های بزرگی از شمال آفریقا و ایران و قاره کهن را فرا گرفته،  و تولید غذا بشدت کم شده است.  این در صورتی است که کشاورزی سنتی در این سرزمین ها هم نابود شده،  و یا در مراحل آخر نابودی است،  مانند قنات ها و کاریزها و کشاورزی تاریخی و سنتی ایران.

    چند پرسش دیدگاهی

      برای گسترش دیدگاه به داده های گذشته،  و یافتن آهنگ و ریتم گذر های تاریخی،  لازم است پرسش های زیادی را مطرح نمود،  و بدنبال پاسخ آنها بود.  یکبار دیگر یاد آوری نمایم الکی و بی دانش نمی توان آینده بینی داشت.

 آیا،  تاکنون کتاب خطی ایرانی و یا خارجی دیده اید؟

 آیا،  تاکنون مقاله های علمی قدیمی درباره آینده بینی خوانده اید؟

 آیا،  کتاب اصلی خطی تاریخی و دیدگاهی را در موزه ای و یا جایی دیده اید؟

 آیا،  پاپیروس می دانید چیست،  و دیده اید،  و روی آن چیزی نوشته و یا کنده اید؟

 آیا،  کتاب خطی که دیده اید مربوط به زمان نویسنده آن است یا سالها بعد رو نویسی شده؟

 آیا،  کتاب و نوشته های تاریخی که دیده اید،  با مرکب ماهی مرکب،  یا جوهر گیاهی نوشته شده بود؟

 آیا،  کتوب و نوشته های خطی دیده اید،  که بروی پوست یا کاغذ یا چیز دیگر،  نوع جنس آن چه بوده؟

 آیا،  پوست و کاغذ و جوهر و مرکب مورد استفاده آن کتاب خطی در طبیعت و جریانات تاریخی سالم مانده و چرا؟

 آیا،  کتابها و نوشته های خطی تاریخی مورد نظرتان در دوره های مختلف منجمله بیزانس یا روم بازنویسی شده است؟

 آیا،  هر نوشته را که می گویند تاریخی و قدیمی و اصل است،  باید با چشم و گوش بسته پذیرفت و یا درباره آن صد ها پرسش نمود؟

 آیا،  می توانید صدها سئوال دیگر از آینده بینی،  گذشته خوانی،  و این قبیل از خودتان بپرسید؟ 

 آیا،  آینده بینی به این پرسش ها مربوط می شود؟

   عکس ها در اینجا  در ستون آرشیو موضوعی آن وب سمت چپ،  بر روی نامی که می خواهید عکس های آنرا تماشا کنید، کلیک نمایید.

     توجه:  اگر وبلاگ،  به هر علت و اتفاق،  مسدود، حذف یا از دسترس خارج شد،  در جستجوها یکی از سر برگ های وبلاگ مانند،  جنبش برداشت دروغها از تاریخ ایران،  یا،  حمله اسکندر مقدونی به ایران بزرگترین دروغ تاریخ،  یا،  فهرست مقالات انوش راوید،  یا یکی دیگر از سر مقاله ها را بنویسید،  سپس صفحه اول و یا جدید ترین لیست وبلاگ و عکسها و مطالب را بیابید.  نظرات و آگهی های خود را در بخش نظرات وبلاگ فصلی انوش راوید  مانند اینجا بنویسید،  تا به مدت یک فصل هزاران نفر آنرا ببینند.   از نظرات شما عزیزان جهت پیشبرد اهداف ملی ایرانی در وبلاگم بهره می برم،  همچنین کپی بردار از مقالات و استفاده از آنها با ذکر منبع یا بدون ذکر منبع،  آزاد و باعث خوشحال من است.

   کلیک کنید:  نبرد نو پدید

   کلیک کنید:  تحلیل گذر های تاریخی

   کلیک کنید:  داستان سارا شاهزاده خانم ساسانی

    دانلود مقاله های دروغ حمله اسکندر مقدونی به ایران

   انوش راوید  Anoush Raavid

   حمله اسکندر مقدونی به ایران بزرگترین دروغ تاریخ و حمله چنگیز مغول به ایران سومین دروغ بزرگ تاریخ و مقالات مهم مانند،  سنت گریزی و دانایی قرن 21،  و دروغ های تاریخ عرب، تاریخ مغول، تاریخ تاتار،  و جدید ترین بررسی های تاریخی در وبلاگ:  جنبش برداشت دروغها از تاریخ ایران،   http://www.ravid.blogfa.com

سندروم اسکندر مقدونی

   فیلم های مستند تقلبی

      این روزها با وجود کامپیوتر و اینترنت و ماهواره،  و کلاً تکنولوژی های جدید،  همان دروغ گو های تاریخی که قبلاً از آنها نوشته ام،  دارند با ساخت فیلم های جعلی و حقه بازی،  بیشتر و بیشتر دروغ های بی پایه و اساس تاریخی را بخورد ملت های ساده می دهند،  تا مقاصد خود را پیش ببرند،  مانند نام گذاری جعلی برای خلیج فارس.  در این فیلمها که می خواهند وانمود کنند مستند علمی و تاریخی است،  یک نفر مجری که مثلاً تاریخ دان است،  در صحرایی، رودخانه ای، یا قلعه خراب شده ای می ایستد،  و بدون هیچ گونه مدرک و سند کلی پرت و پلا می بافد.  مثلاً می گوید:  در این مکان سربازان الکساندر یا همان اسکندر مقدونی،  هر یک صد تا، هزار تا سرباز ایرانی را کشتند،  و جوی خون راه انداختند،  یا چنگیز مغول از این راه آمد و ملیون های ایرانی را کشت و ایران را نابود کرد.  البته هیچ وقت اینها در این فیلم های حقه بازی ساخته پرداخته استعمار و امپریالیسم،  نمی گویند ایرانی ها دارای تمدن باشکوه و قدرتمند بودند،  ایرانی ها فرهنگ بالا داشتند،  و بدلایل جغرافیایی و تاریخی سازنده بخش مهمی از تمدن بشری بودند،  این چیز ها را هیچ وقت نمی گویند.  فقط پا فشاری دارند وانمود کنند دروغ های تاریخ واقعی است،  و ایرانی ها هیچ و پوچ بودند،  و براحتی شکست می خورده و کشته می شدند.

      در این فیلمها،  دروغ های زیادی از قدرت، ابتکار و اسلحه، ارزش فرماندهی الکساندر مقدونی یا چنگیز مغول و پیروزی های آنها می گویند و می سرایند،  و از میان اشیا موزه ها و آثار تاریخی اندکی چیزها را بی مدرک و دلیل به اینها نسبت داده و می دهند.  نمونه آنرا در دروغ گویی بی بی سی در تاریخ نوشته ام،  از نبوغ و زرنگی و آدم کشی و انسانیت از همه چیز ضد و نقیض می گویند،  که همگی هیچ توجیه علمی در تاریخ اجتماعی ندارند.  ضد نقیض گویی در داستان های دروغی تاریخی،  کتابها و فیلم ها زیاد است،  آنها مملو از بی سوادی هستند،  نمی دانم کدام یک را بررسی نمایم.  در جایی می گویند الکساندر کوتاه قد بود،  در جایی می گویند بلند قد بود،  جایی می گویند بیمار و روان پریش بود،  جایی و فیلم دیگر سلامت و قوی و مصمم،  حتی خدایی بود یا خدایی نبود،  خلاصه هر بی سوادی احمقانه چیزی از الکساندر مقدونی و چنگیز مغول و این قبیل آدم های دروغی می گوید.

      با تمام این تعریف ها و خالی بندی ها همگی در یک چیز مشترک هستند،  که الکساندر خیلی مشروب و می می نوشید،  چنگیز از رعد و برق می ترسید و خرافاتی بود،  چه کسان خیالی به ایران پیروز شدند!.  آن احمقها با این دروغها خودشان را گول می زنند،  درست مانند ماجرای بهلول که به دروغ گفت ته بازار غذا می دهند،  و دید تعداد بچه دویدند بروند غذا بگیرند،  و خودش باورش شد که ته بازار غذا می دهند،  ظرفی برداشت و خود هم دوید.  احمقها فکر می کنند این دروغ های تاریخی پایه ای است،  و به خطا می روند،  همین کار را آنها در عراق و افغانستان کردند،  دویدند تا ثروتی را که الکساندر از این جاها برده آنها هم بگیرند،  و به این ترتیب جهان شان را به نابودی اقتصادی و اجتماعی رساندند.

      نوشته هایی در تاریخ یونان و مقدونی می باشد،  که از الکساندر می گوید و آن هیچ ربطی به اسکندر اشکانی ندارد.  همانگونه که قبلاً نوشته ام،  با حقه بازی در تاریخ نویسی،  الکساندر را بجای اسکندر اشکانی جا زدند،  گنجشک را رنگ کردند،  و بجای قناری جا زدند.  مانند امروز که مقابل چشممان دارند تاریخ سی سال گذشته را عوض می کنند،  و نام خلیج فارس را جعلی و تقلبی می کنند،  آنها مانند همان دروغ گویی های تاریخی نیاز به مدرک و سند ندارند.  عزیزان اغفال نشوید بیایید دروغ های تاریخی را از ذهن تان بیرون بریزید،  و بطرف واقعیت و کشف واقعیتها از روی اسناد و مدارک و آثار واقعی بروید،  تا در نهایت ما ایرانی ها سریعتر و بهتر وارد تمدن جدید کنترل انرژی شویم.

      آن عده از ایرانی ها هم که در ساخت و ترجمه این دروغها برای دشمنان کار می کنند،  بدانند اینها کاری سیاسی و مغز شویی است،  نه علمی و تحقیقی،  چون هیچ سند و مدرک ارائه نمی دهند.  آنها بخود آیند و دست از این کار بردارند،  بدانند در گمراهی فکر و دانش مردم نقش دارند.  البته این عده شاید چندان گناهی هم نداشته باشند،  آنها می بینند و می خوانند عده ای از ایرانی های هم میهن شان،  که مثلاً تاریخ دان هم هستند،  به راحتی ایران و ایرانی را شکست خورده از همه معرفی می کنند،  و دروغ های تاریخی دشمنان استعماری را طوطی گونه تکرار می کنند،  آنها می پندارند شاید واقعیتی در پس این دروغ های بی سند و مدرک نهفته است.

      تمام این کارها مانند تولید فیلم هایی از دروغ های تاریخی،  آتش تهیه برای ایجاد تاریخ و قدرت دروغی برای تک های فرهنگی و اجتماعی به قاره کهن است.  مانند گوگل و خلیج فارس که هنوز ماجرای آن تمام نشده،  نیروی دریایی آمریکا یعنی دولت آمریکا برای تغییر نام خلیج فارس جلو آمد.  نمی شود با حملات توده ای دشمن را که در سنگر مستحکم نشسته شکست داد،  باید با کار علمی و تحقیقی نبردی را که خود ما ایرانی ها با داشتن باور های دروغی ساخته ایم به پایان ببریم.  جوانان با هوش نباید بگذارند جامعه در دروغ های تاریخی فسیل شود،  می توانند با کمک کارگاه فکر سازی،  شکوفایی و نو آوری و خلاقیت را به جامعه و کل کشور و حیات ملی بدمند.  این را باید در نظر داشت،  ما نمی توانیم با همه جهان در افتیم،  باید با افشاگری و کشف واقعیت های تاریخی و اجتماعی،  همچنین کار فرهنگی دقیق و حساب شده،  حرکت بسمت تمدن جدید را سازمان دهیم.  همچنین باید مواظب بود در دام های طرح جدید قرار نگرفت،  که در آخر آن گشنگی باعث بشه عاشقی یادمان بره.

      سران بریتانیای قرن های 18 و 19 دروغ های تاریخ را می دانستند،  برای همین براحتی توانسته بودند، سه چهارم جهان را در اختیار و کنترل بگیرند.  تحلیل های امروزی که از نیمه دوم قرن 20 شروع شده،  دیگر تمام برنامه ریزان جهانی دروغ های تاریخی را نمی دانند،  و در پس زمینه ذهن آنها امثال دروغ های اسکندر مقدونی و چنگیز مغول شکل گرفته،  که رفتند و کشتند و گرفتند،  چون در مدارس چنین خوانده اند.  آنها فکر کردند می توانند کار های تاریخی را تکرار کنند،  و با لشکر کشی های پر خرج به قاره کهن،  اقتصاد هایشان را به بحران کشیدند،  و چیزی از گنج های دروغی که اسکندر مقدونی برده بود گیر نیاوردند.  البته هنوز نمی توانند درک کنند که این مشکل تحلیل از پس زمینه ذهن آنها در اشتباه دانستن از تاریخ است.  همانگونه که آنها نتوانسته اند تاریخ و تاریخ اجتماعی را تحلیل کند و بدرستی بدانند،  نمی توانند ادامه آن یعنی حال و آینده را نیز تحلیل کنند.  برای این اشتباه های خود در تحلیل ها شکست در برنامه های اقتصادی و اجتماعی هنوز نمی دانند که باید بدنبال واقعیت های تاریخی بروند،  ولی آنها دست به توجیه های متفرق بی اساس می زنند.

      بارها تکرار کرده ام و یکبار دیگر می گویم،  اگر از گذشته بدرستی و دور از دروغ و بدرستی ندانیم،  نمی توانیم برای آینده برنامه ریزی نماییم،  ابتدا ما ایرانی ها باید از سندرم اسکندر مقدونی نجات پیدا کنیم،  عناصر و عوامل حقیقت گرا را شناخته و همگرایی ایجاد نماییم.  آیا شما تاکنون نقدی بر فیلم های تاریخی نوشته یا گفته اید؟

    سندروم اسکندر مقدونی

     در علم روان شناسی واژه  Cognitive Deduction  را داریم،   Cognitive  را می توان به معنی دانستن و یاد گرفتن نامید،  و  Deduction  را نتیجه گیری گفت.  که در جمع علم روان شناسی به معنی این است که فرد با تکرار اطلاعات،  توجه کنید فقط با تکرار،  و با علم اینکه آنها مبنای حقیقی ندارند،  به آن اطلاعات ایمان می آورد.  حتی اگر فرد از صحت آنها و یا دروغ بودن آن آگاهی نداشته باشد.  مهم این است که فرد سودی در تکرار این اطلاعات داشته باشد،  مانند نمره 20 در مدرسه.  حتی ناخود آگاه تظاهر می کند،  مطلبی که می گوید،  واقعیت است،  مانند نوشتن کتاب و نمایشنامه.  تکرار ها باعث میشود به آن چیز ایمان داشته باشد،  و واقعاً فکر کند هرگز غیر از آن چیزی نبوده و نیست،  که در نهایت به Cognitive Deduction میانجامد.  شدید ترین نوع  Cognitive Deduction  را یک صد سال گذشته در نوشته و گفته تاریخ دان های ایرانی  دیده ایم.  همانطور که بارها گفته ام چون استعمار و امپریالیست نمی توانست با قدرت نظامی به ایران پیروز شود،  بنا براین با چند نفر انگشت شمار تاریخ نویس یا در واقع داستان سرای ایرانی دست نشانده،  اقدام به گفتن و نوشتن دروغ ها در تاریخ ایران عزیز و قاره کهن کردند،  کار هایی که از مزدوری و یا نادانی انجام شد.  دروغها را به تاریخ ما وارد کردند و همگان را در همه جا وادار به تکرار آنها کردند،  ولی آن بیچار گان بی خبر از اینکه انوش راوید موج سومی و با دانایی نوین مچ آنها را می گیرد،  و دروغها و دروغ گویان را به زباله دانی تاریخ می فرستد.  اگر می خواهید از  Cognitive Deduction  کاملاً بدانید،  سری به نظرهای وبلاگ بزنید متوجه می شوید که تعدادی عزیزان می گویند،  ما می دانیم دروغ ها در تاریخ زیاد هستند،  ولی نمی توانیم با آنها مقابله کنیم و دور بریزیم.  در واقع آنها از دروغ ها با اطلاع هستند،  در نتیجه پس از یک فرایند  Cognitive Deduction به این چرندیات ایمان آورده اند.  تظاهر هر روزه به ماجرایی و ایمان به چیزی،  به جایی رسیده که در بعضی از کشورها میلیونها انسان به خاطر اندیشه و یا وابستگی های عقیدتی خود به قتل رسیده،  بدون اینکه دلیل علمی آنرا بدانند،  ساده ترین راه برای ایجاد  Cognitive Deduction در مغز انسانها،  تکرار است.  به قول گوبلز،  وزیر تبلیغات آلمان نازی:  تنها چیزی که ما باید انجام بدهیم این است:  تکرار، تکرار، تکرار!.  در راه ایمان به دروغها و چیز های نا باورانه،  باید انگیزه ای هم در کار باشد:  فشار های ذهنی اجتماعی، فشار های استعماری و سیاسی، اصرار به علم و دانش نداشته،  دلایل مدنی و جغرافیایی.  کسی که از ترس های ماورای تصور و یا به دلایل مالی و یا مقامی و جانی به چیزی تظاهر کند،  از طریق  Cognitive Deduction پس از چندی به آن چیز ایمان میآورد.  سندروم استکهلم با Cognitive Deduktion هم خانواده است، 23 آگوست 1973 در شهر استکهلم، پایتخت سوئد،  در بانکی چند کارمند بانک به گروگان گرفته شدند.  این گروگان گیری به مدت 5 روز به درازا انجامید،  که در طی این 5 روز،  گروگانها در معرض جدی مرگ قرار گرفتند.  برای اینکه گروگان گیرها ایشان را به قتل نرسانند،  گروگانها با ایشان ابراز همدردی کردند.  کار به جایی رسید که این ابراز همدردی،  نوعی مانیفست در ضمیر ناخود آگاه ایشان شد.  شاهدان میگویند که پس از پایان گروگان گیری، گروگانها همچنان با گروگان گیرها ابراز همدردی میکردند.  همدردی تاریخ دانهای ساده دل با اسکندر مقدونی و چنگیز مغول و  غیره،  نیز نوعی سندروم اسکندر است.  آیا تاریخ دان بی سواد و سطحی نگر را می شناسید؟  

    تاریخچه موشک

      قرنها بشر در اندیشه رفتن به فضا بود،  اما فکری محال بنظر می رسید،  تا اینکه در نیمه دوم قرن 20 دو دانشمند در گیر رقابتی شدند که تاریخ را دگرگون کرد.  در گذشته ها و زمان خانات ایرانی که به اشتباه و دروغ خانات مغولی اردو طلایی معروف شده،  از فشفشه انفجاری برای قلعه کوبی و شهر گیری استفاده می کردند.  چون این وبلاگ به تاریخ و تاریخ نویسی دوران استعمار و امپریالیسم هم می پردازد،  بنابر این ساخت و تولید موشک هم از دید بازی های و سیاست گذاری های امپریالیسم بررسی می شود.

      اولین و مهمترین مهندس طرح و ساخت موشک ورنر فن براون نابغه آلمانی است،  او در جوانی موشک های آماتوری و بازی می ساخت.  در سال 1938 با دریافت درجه سرگردی اس اس در ارتش آلمان نازی،  در طرح تکمیلی موشک هایV1  همکاری داشت،  که به لندن حمله و خسارات زیادی وارد می کرد.  او از 1942 طرح های V2 را آماده کرده بود،  که تا پایان جنگ در اعماق یک کوه مرکز آلمان،  چند صد موشک V2 آماده شده و یا در دست تهیه بودند.  اواخر جنگ فن بران دچار مشکل سردرگمی و دستورات متفاوت فرماندهان آلمانی شده بود،  برای همین با کمک دستیار خود نقشه ها و طرح های مختلف موشکی برای سفر به فضا را پنهان کرد،  تا در جنگ از بین نروند.  آخر جنگ تمام تلاش فن براون این بود،  که خود و گروهش را به آمریکاییها تسلیم نمایند،  که بتواند فعالیت های خود را برای طرح های موشکی ادامه دهد.  آمریکاییها نیز بدنبال گرفتن فن براون بودند،  در همین سال های جنگ آمریکاییها قطعات موشک های V1 را که در انگلستان سقوط کرده بودند،  جمع آوری می کردند،  تا از روی آن بلکه بتوانند موشک مشابه بسازند،  که چندان موفق نبودند.

      در سمت دیگر دنیا روسها هم نیاز به موشک های جنگی داشتند،  آنها هم یک دانشمند موشکی بنام سرگئی کرولف داشتند،  که همپای فن براون بود،  و چیزی از نبوغ او کم نداشت.  او در سال 1933 اولین موشک روسی با سوخت مایع را با کمک گروه مهندسی خود با موفقیت پرتاب کرده بود.  ولی او را بدلایل بی بنیان سیاسی،  به اردوگاه کار اجباری گولاب،  در سیبری فرستاده بودند.  نیمه های جنگ دوم جهانی سرگئی کرولف که شش سال را در زندان بود آزاد نموده،  و به سرپرستی گروه مهندسی برای اجرای طرح های موشکی در رقابت با آلمان و آمریکا نمودند.  او چنان موفق بود که وجودش را از غرب پنهان می کردند.

     روزهای آخر جنگ دوم جهانی فن براون در کوه های آلپ مرز سویس ـ آلمان به آمریکاییها پناهنده شد،  او امید داشت با تسلیم شدن به آمریکاییها،  فرصت برای بدست آوردن رویا های موشکی و ماهواره ای خود را بدست آورد.  در همین روز های پایان جنگ آمریکاییها قطعات V2 را در آلمان جدا نموده و به آمریکا فرستادند.

در پایان جنگ آمریکا و شوروی هر یک بفکر بدست آوردن اطلاعات و دانش موشکی آلمان بودند،  بعد از جنگ دو ابر قدرت وارد مسابقه تسلیحاتی شدند،  و جنگ سرد آغاز شد.  آمریکا سال 1952 بمب هیدروژنی را آزمایش کرد،  و در 12 اوت 1953 شوروی هم بمب هیدورژنی منفجر کرد.

      شوروی موشکی می خواست،  که 6000 کیلومتر برد داشته باشد،  و بتواند کلاهک 5 تنی بمب هیدروژنی را حمل کند.  سرگئی کرولف تصمیم داشت با بدست آوردن رضایت مقامات در کنار کار های موشکی نظامی،  امور موشکی فضایی را هم پیش ببرد.  در 1954 اولین طرح موشک با موتور های خوشه ای جدا شونده ریخته می شود،  و R7 نام می گیرد،  موشک خیلی بزرگی بود،  280 تن وزن و 32 موتور داشت.  برای پرتاب آن نیازمند مکان و سکوی بزرگ و دور دست بودند،  در 400 کیلومتری مسکو بایکونور در بیابان را در نظر گرفتند،  بایکونور اولین سکوی پرتاب در مدت دو سال به بزرگترین ایستگاه فضایی جهان تبدیل شد.   R7 عکس 3011 ،  بعد از 5 آزمایش ناموفق بالاخره 5 می 1957 در ششمین پرتاب بیش از شش هزار کیلومتر می رود،  و در سیبری به هدف می خورد.  سپس در یک پرتاب دیگر ولی غیر نظامی،   R7 ماهواره ساده کوچک اسپتنیک 1 را که کمی بیش از 83 کیلو وزن و فقط یک فرستنده رادیویی با ارسال بیب، بیب دارد را به فضا می برد،  و سه دقیقه بعد از نیمه شب به وقت مسکو در مدار زمین قرار می گیرد،  و علامت بیب بیب خود را ارسال می کند.  چهار هفته بعد از اسپتنیک 1 اولین موجود زنده سگی بنام لایکا،  با اسپتنیک 2 به فضا فرستاده می شود. 

      در آمریکا فن براون فقط اجازه و بودجه تهیه و پرتاب موشک های متوسط کوتاه برد را بدست آورده بود،  اما فن براون که همچنان در رویای فضاست به شرکت والت دیسنی روی می آورد،  تا آنها را متقاعد کند و بودجه بگیرد،  و با کمک آن شرکت مشهور می شود.  با اوج گیری مسابقه تسلیحاتی جنگ سرد نیمه دهه 50 میلادی،  هر دو طرف سلاح های هسته ای نیرومند تری آزمایش می کنند.  با شدت این بحران ارتش آمریکا اجازه ساخت موشک های میان برد را به فن براون می دهد،  و موشک ژوپیتر C که خیلی کوچکتر از  R7 بود،  با 5367 کیلومتر برد و با  1097 متر ارتفاع به موفقیت می رسد.  1956 نیروی دریایی آمریکا در حال ساخت موشک ونگارد بود،  در آزمایش پرتاپ موشک بعد از یک متر بلند شدن از زمین سرنگون و منفجر می شود، عکس 3012.  در 31 ژانویه 1958 چند روز بعد از این آزمایش و چهار ماه بعد از اسپتنیک 1 ،  فن بران موشک خود را همراه با ماهواره اکسپلولرر 1 ، که می تواند اندکی اطلاعات علمی از فضا بفرستد پرتاب می کند، و ماهواره با موفقیت در مدار خودش قرار می گیرد.  آیا شما تاکنون در اندیشه ساخت موشک آماتوری بوده اید؟

      تاریخچه ماهواره

      ماهواره (Satellite) یعنی هر جسمی که به دور جسم دیگر در گردش باشد،  ریشه اصلی این لغت در زبان لاتین نیز به ‌معنای همراه، وابسته و ملازم است.  تا قبل از اینکه ماه ‌های سیاره مشتری (ژوپیتر) کشف گردد،  کلمه ماه دقیقا مفهوم ماهواره را داشت.  پس از کشف چهار ماه در سیاره مشتری در دوران رنسانس دانشمندان اروپایی جهت تعریف جدید از علم، ولی از عدم آگاهی از دانش آینده،  نام ماه سایر کرات را به ماهواره تغییر دادند،  و فقط ماه کره ‌زمین به نام ماه باقی ماند.  اما این نام در سال 1957 و زمانی که  اسپوتنیک 1 به ‌عنوان نخستین ماهواره دنیا در مدار زمین قرار گرفت،  بار دیگر دچار تغییر شد.  در این زمان باید تعریف جدید می کردند،  تا ماهواره‌ های طبیعی از ماهواره‌ های مصنوعی و ساخته دست بشر متمایز گردد.  بنابر این به ماهواره ‌ای که در مدار های فضا به دور زمین یا سیارات دیگر می‌ چرخد،  ماهواره مصنوعی (قمر مصنوعی) گفتند.  برای اولین بار در دنیا ایده استفاده از ماهواره مصنوعی (قمر مصنوعی) در پایان جنگ جهانی دوم بر سر زبان‌ها افتاد.

      تا قبل از دهه 1960 هیچ ارتباط تصویری از راه دور در جهان وجود نداشت،  و برای ارتباط تلفنی هم می بایست مردم در شهر های بزرگ تلفنی وقت بگیرند،  یا به مرکز مخابرات بروند.  بویژه این موضوع بین قاره آمریکا و اروپا باعث می شد مشکلات فراوانی ببار آید.  از اواخر دهه 1950 آمریکایی ها با تبلیغات زیاد بفکر پرتاب ماهواره بودند،  که بتوانند از طریق آسمان ارتباط بر قرار نمایند.  ولی اولین ماهواره بنام اسپوتنیک یا ماه سرخ توسط راکت 6 متری شوروی در 4 اکتبر 1957 به فضا پرتاب شد،  و در 800 کیلومتری از مدار زمین قرار گرفت،  و با بیپ بیپ های خود زمینی ها را خوشحال کرد.  ولی آمریکائیها که هر گز فکر نمی کردند شوروی بتواند زود تر از آنها وارد فضا شود،  نگران شدند که شوروی ها ماهواره پرتاب کردند،  و ناراحت از عقب افتادن بودند.  تلاش زیادی کردند که حیثیت ماهواره ای از دست رفته خود را جبران کنند،  اما باز هم شوروی چند ماه بعد اسپوتنیک 2 را با مسافری بنام لایکا به فضا فرستاد،  مسافری که هر گز به زمین باز نگشت.  در سال 1958 آمریکا اکسپرس را پرتاب کرد،  و در سال 1960 ماهواره جاسوسی آمریکا  گری پاول در شوروی سقوط کرد.  پرتاب ماهواره های جاسوسی در جنگ سرد رونق داشت،  که در نهایت یکی از مهمترین عوامل امروزی زباله های فضایی هستند،  که در تخریب و انقراض توضیح داده ام.

      غیر از مخابرات،  هواشناسی هم دارای اهمیت بود،  نداشتن امکانات کارای هواشناسی،  همه ساله باعث کشتار مردم و خرابی ها و خسارات بی شمار میشد.  سال 1962 سایروس 1 هر دو روز یکبار اطلاعات هوا شناسی را به زمین می فرستاد،  ولی این اطلاعات توسط فکس رد بدل میشد،  که متعاقباً کیفیت خود را از دست می داد.  سال 1960 غول مخابراتی آمریکا ماهواره تل استار را به فضا پرتاب کرد،  و در 1962 تل استار با طرح جدید پرتاب شد،  و مردم در اروپا و آمریکا پای تلویزیون تصاویر را می گرفتند،  که از آنسوی اقیانوس اطلس با کمتر از 4 دقیقه تأخیر می رسید.  ولی فقط می توانستند 19 تا 20 دقیقه برنامه پخش و دریافت کنند،  چون تل استار به دور زمین می چرخید.  با محاسبات جدید متوجه شدند،  که اگر ماهواره در فاصله 35700 کیلومتری زمین قرار گیرد،  دور چرخش آن با چرخش زمین برابر می شود،  و در نتیجه یکجا ثابت می ماند،  و برای پوشش تمام زمین سه ماهواره لازم می شود.  در سال 1966 جام جهانی فوتبال برای 400 میلیون مردم مستقیم و زنده از طریق ماهواره پخش گردید.

      یکی از کارها و تفریحات جانبی که ماهواره ایجاد کرده،  ردیابی و رسد آماتوری ماهواره ها می باشد،  که روز به روز با استفاده از امکانات مدرن علاقمندان بیشتری پیدا می کند.  این کار مخصوصاً در آسمان ایران براحتی انجام پذیر است،  با یک تلسکوپ آماتوری و اینترنت پر سرعت عادی یا ماهواره ای،  در گوشه ای و روستایی دنج و بی غبار،  دیدن ماهواره ها و برنامه های آنها تفریح سالمی می باشد.  همچنین یکی دیگر از مهمترین دست آورد های ماهواره چی پی اس است،  که از سال 1978 با 24 ماهواره جهت پوشش تمام کره و قرار گاه زمینی مهمترین ابزار و هدایت امور نظامی و کلیه کارها و خدمات شده است.  از دهه 1970 با وجود ماهواره و تجهیزات وابسته و به روز شدن تکنولوژی آنها،  دنیا شکل تمدنی پیشرفته و کاملاً متفاوت از گذشته های ساختارهای تاریخی اجتماع بخود گرفته است.  اما یک پرسش در مقابل آینده ماهواره و وابستگی بشر به آن وجود دارد، 50 سال است که از ظهور ماهواره می گذرد، بیش از 5 هزار ماهواره توسط 45 کشور ثبت شده و به آسمان فرستاده شده است.   آینده ماهواره چه می شود؟  چگونه باید از ماهواره ها در مقابل پس مانده های خطرناک فضایی محافظت کرد؟  این تکنولوژی و دانش های وابسته به آن را چگونه باید کنترل کرد؟  و مسئول آن چه کسی می تواند باشد؟  و ده ها و صدها پرسش بی پاسخ دیگر،  شما چه فکر می کنید؟     ادامه و مشروح ماهواره در اینجا

   ادامه کار پانصد ساله

      اگر بپذیریم نیمی از یک کتاب دینی یا تاریخی قدیمی دروغ است،  در نتیجه از نظر علمی نمی توان پذیرفت نیمه دیگر آن صحیح است.  و هم چنین اگر نویسنده آن کتاب بر ما معلوم نیست و یا وابستگی طایفه ای و عقیده ای آن بر ما روشن نیست،  و یا تاریخ نگارش آن را بدرستی نمی دانیم و شناسه ای برای آن نیست،  پس نمی توانیم بخش هایی از آن کتاب را درست دانست و از آن در تاریخ استفاده کرد.  بنابر این وقتی عده ای دشمن احمق می آیند،  داستانها و ماجراهایی دروغی چون،  پوریم یهود، اسکندر مقدونی، ارب و تازی، چنگیز مغول، تیمور تاتار،  را با استناد به آن کتابها که نمی دانند منشأ اصلی آن کجاست و چیست،  می پذیرند.  بنابر این از نظر علمی باید به آنها و دلیل نگارش و گفتن و تکرار این دروغها از رسانه های دشمن از قبیل تلویزیون صدای آمریکا و بی بی سی لندن و غیره،  توسط عوامل استعمار و استکبار،   به دیده کار و فعالیت دشمنان ایران در ادامه راه پانصد ساله آنها دانست.  تاریخ دان های ایرانی باید فکر کنند و بیاندیشند و بخود آیند و این دروغها را شناسایی نمایند،  و نسبت به دور ریختن آنها و بازنویسی صحیح تاریخ شیرین ایران اقدام کنند.  بدلیل دروغ بودن،  در تمام این ماجرا های تاریخی،  نقش مردم در آنها خالی است،  مثلاً در ماجرای دروغی پوریم که می گویند در یکی، دو میلیون کیلومتر مربع انجام گردیده،  مردم کاملاً فراموش شده اند،  مردمی که در آن پهنه،  از تیره های گوناگون و در طایفه ها و قبیله ها و قلعه های مختلف سکونت داشتند،  از یک طرف و مردمی که تأمین کننده،  نیرو و اسلحه،  خدمات و غیره ارتش مهاجم بودند،  از طرف دیگر جایی ندارند.  انگار مردم خوب و شجاع ایران چوب کبریت بودند،  و آن نیروی افسانه ای دشمن،  آدم آهنی اتمی بوده است.  عزیزان وبلاگ انوش راوید را با دقت مطالعه و پیگیری نمایید،  نقش مردم و جامعه شناسی تاریخی را ببینید،  بیایید با جدیت دروغ های تاریخی را بیابید و آنها را از مغز خود دور بریزید.  آیا در اطراف خود آثاری از دروغ های تاریخی دشمنان را دارید؟

   پرسش:  چرا در مقالات وبلاگ،  استعمار و امپریالیسم زیاد گفته و نوشته شده است؟

   پاسخ:  البته از واژه هایی که در ارتباط با موضوع وبلاگ کلیدی هستند،  زیاد استفاده نمودم،  منجمله استعمار و امپریالیسم.  روزانه دروغ های زیادی از زبان رئیس جمهورها، مقامات و مردم در سراسر جهان گفته می شود،  ولی فقط یک یا چند تای آنها از میان انبوه بی نهایت دروغ تأثیر در تاریخ دارند، و انبوه بقیه فراموش می شوند.  نیرویی یک یا چند دروغ مورد نظر را می پروراند،  بزرگ و مهم می کند و بخورد مردم می دهد،  تا منافع و مصالح خود را پیش ببرد.  این نیرو در طی پانصد سال گذشته استعمار،  و در ادامه آن امپریالیسم بوده،  که از دروغ های تاریخی بهره بردند.  بنابر این برای شناختن دروغها لازم است،  هم زمان نیروی محرک و تولید و پخش کننده آنرا هم شناخت،  نمونه آنرا در دروغگویی BBC در تاریخ نوشته ام.

     عکس ها در اینجا  در ستون آرشیو موضوعی آن وب سمت چپ،  بر روی نامی که می خواهید عکس های آنرا تماشا کنید، کلیک نمایید.

     توجه:  اگر وبلاگ،  به هر علت و اتفاق،  مسدود، حذف یا از دسترس خارج شد،  در جستجوها یکی از سر برگ های وبلاگ مانند،  جنبش برداشت دروغها از تاریخ ایران،  یا،  حمله اسکندر مقدونی به ایران بزرگترین دروغ تاریخ،  یا،  فهرست مقالات انوش راوید،  یا یکی دیگر از سر مقاله ها را بنویسید،  سپس صفحه اول و یا جدید ترین لیست وبلاگ و عکسها و مطالب را بیابید.  نظرات و آگهی های خود را در بخش نظرات وبلاگ فصلی انوش راوید  مانند اینجا بنویسید،  تا به مدت یک فصل هزاران نفر آنرا ببینند.   از نظرات شما عزیزان جهت پیشبرد اهداف ملی ایرانی در وبلاگم بهره می برم،  همچنین کپی بردار از مقالات و استفاده از آنها با ذکر منبع یا بدون ذکر منبع،  آزاد و باعث خوشحال من است.

   کلیک کنید:  دروغ نبرد ملازگرد

    کلیک کنید:  دروغ حمله تیمور لنگ

   اینجا دانلود کامل مقاله های دروغ حمله اسکندر مقدونی به ایران

سارا شاهزاده خانم ساسانی

   داستان سارا شاهزاده خانم ساسانی

    سال 2196 زرتشتی،  برابر با 458 میلادی،  فرمانده مهرداد ساسانی یکی از شاهزادگان و سرداران ارشد شاهنشاهی ساسانی از طرف هرمز پادشاه مأمور می شود به روم و بیزانس برود.  او فقط یک دختر 8 ساله دارد که در این سفر با خود می برد،  قبل از مأموریت شاهنشاه هرمز به مهرداد گفته بود،  که برای تحصیل دخترت،  او را به آن شهر ببر،  ما در آینده نیاز داریم از وضع زندگی و حکومت در روم بدانیم،  باید تعدادی از دختران و پسران ایرانی در روم درس بخوانند و زندگی کنند.

      نیمه بهار سال 2196 زرتشتی سارا به همراه پدر و با کاروانی تیسفون را بسمت بیزانس ترک کردند،  سارا بر کجاوه ای نشسته بود و پدرش بر اسب اصیل ایرانی کمند و گاه شتر سوار بود.  کاروان از کناره رودخانه فرات می رفت،  و یک گردان سواره پارتی زان ساسانی آنها را همراهی می کرد.  هفت روزه به شام آخرین شهر ایرانی رسیدند سپس کاروان با چند جابجایی در شتر ها و گاری ها و کاروان دارها،  بدون همراهی سواران ایرانی حرکت به بیزانس را آغاز نمود.  ادامه راه سخت بود در تمام مدت مسیر مهرداد با سارا که به او سارا بانو می گفت،  لاتین حرف می زد تا هر دوی آنها در زبان لاتین بهتر و روان تر شوند،  می دانست در روم برای زبان لاتین ارزش زیادی قائلند.  بیست و شش روز از زمانی که تیسفون را ترک کرده بودند گذشت تا به دریا رسیدند تا آنروز سارا دریا ندیده بود،  با خوشحالی بسمت دریا دوید و گفت بابا چقدر از دجله بزرگتر است.  کاروان و شتر ها و گاری ها می بایست در اینطرف بمانند،  تا یکی دو روز دیگر باز گردند مهرداد با سارا و دو نفر نگهبان همراه شان سوار بر کشتی شدند،  تا به آن سمت دریا و بیزانس بروند.

      سالها جنگ بین ایران و روم باعث شده بود در بیزانس نظر خوشی به ایرانی ها نداشته باشند،  اما مهرداد و سارا با رفتار و اخلاق خوبشان و همچنین خرج کردن سکه های طلا و نقره خیلی سریع مردم را جذب می کردند.  در بیزانس ابتدا به منزل یکی از دوستان مهرداد در نزدیکی مرکز شهر رفتند،  روز بعد مهرداد به سارا گفت اول تو را در مدرسه جا دهم و سپس چند روزی بمانم و کارها را به سر انجام رسانم و با نتیجه مأموریت باز گردم.  

      سارا خیلی خوشگل و با ادب ایرانی بود،  و گردنبد فروهر طلایی با نگین فیروزه ایرانی که تصویر پدر،  و مادرش که فوت کرده بود،  روی آن نقش داشت.  با پدر در یکی از خیابان های خلوت ولی نزدیک مرکز شهر به ساختمان بزرگی با حیاط کوچک رفتند،  آنجا مدرسه دخترانه ویژه ای بود که فقط 14 شاگرد هم سن و سال سارا داشت،  و سارا پانزدهمین شاگرد بود،  خانم مدیری از آنها استقبال کرد،  و سارا را به کلاس درس برد که در آن زمان داشتند لاتین می خواندند،  و سپس او را به اتاق مجللی برد که محل اقامت سارا بود،  در این هنگام پدر سارا آخرین سفارش ها را به سارا نمود...

    مهرداد:  سارا تو باید نمونه یک دختر ایرانی باشی،  تو باید نشان دهی دختران ایرانی شاهزاده هستند،  و باید خیلی چیز ها از اینجا و این کشور و شهر و مردم یاد بگیری،  تو برای آینده ایران هستی و ایران دوستی و مهربانی را به این مردم بیاموزی.  پدر با دادن شهریه یکسال خداحافظی کرد و رفت.

    سارا بعد از مدت کوتاهی خود را آماده کرد تا به کلاس درس برود،  در سرسرای مدرسه دخترک سیاه پوست هم سن و سال خود را دید که با لباسی ژنده مشغول نظافت است.

    خانم مینش مدیر مدرسه:  نام این نظافت چی بلیخ است،  آنها نباید با شاگردها حرف بزنند، و فقط باید دستورات را انجام دهند در غیر اینصورت مجازات می شوند.

    سارا در درسها خیلی می درخشید،  و با هوش ایرانی خود سریع علوم مختلفی را که آموزش می دادند یاد می گرفت.  در درس زبان لاتین که تا حدودی از پدرش یاد گرفته بود بیشتر درخشید،  او داستان های زیادی از ایران و هند می دانست،  و برای شاگردها تعریف می کرد،  آنها دور سارا حلقه می زدند،  و با علاقه از ایران و جوانمردان و شاهزاده های ایرانی می پرسیدند،  این کار باعث می شد خانم مینش ناراحت شود،  و در هر صورتی می خواست مانع شود،  کلاً سارا را دوست نداشت ولی بخاطر پول خوب ایرانی ظاهراً چیزی وانمود نمی کرد. 

    سارا غیر از همکلاسی هایش به بلیخ هم می رسید،  از کفشها و لباس هایش به او می داد،  و در فرصت های مناسب با او هم حرف می زد.  روز ها و هفته ها در مدرسه بخوبی می گذشت،  سارا در درسها مشکلی نداشت حتی به عنوان کمک معلم زبان لاتین و ریاضی هم بود.  روزی در مهر 2197 زرتشتی جشن تولد سارا بود و همه بچه ها جمع بودند و شادی می کردند،  و مطابق رسم ایرانی سه میوه چیدنی و آب و آینه و شیرینی در میان گذاشته بودند.  در این لحظه مردی سیاه پوش به مدرسه آمد و بدیدار خانم مینش رفت و گفت...

  مرد سیاه پوش:  من نماینده سردار مهرداد ساسانی هستم،  و برای...

    خانم مینش:  خیلی خوب شد آمدید،  من بیشتر از شهریه یکسال گذشته برای سارا خرج کردم،  و امسال هم کمی زمان شهریه عقب افتاده.

    مرد سیاه پوش:  خانم مینش شهریه خبری نیست،  سردار مهرداد در جنگ با پادشاه ایران کشته شده است...

    در این لحظه خشم تمام وجود خانم مینش را گرفت،  و با سرعت به سالنی که بچه مشغول بازی و سر و صدای و شعر خواندن تولد سارا بودند رفت.

    خانم مینش:  دیگه بسه تموم شد تمومش کنید،  همه بچه برن اتاق هاشون،  سارا بیا پیش من کارت دارم.

    سارا مانند بقیه بچه تعجب کرد،  و بدنبال خانم مینش به اتاق مدیر رفت.

    خانم مینش:  سارا تو دیگه پدرت مرده و تا حالا یه تابستون بیشتر برای من خرج برداشتی،  باید این گردن بندت رو برای مخارجت بمن بدی و باید اینجا بجای خورد و خوراک و اقامت،  کار کنی.

    سارا:  یعنی چی من باور نمی کنم،  بابا، بابا کجایی، یعنی چه!

    در همین زمان خانم مینش دست به گردن سارا برد،  و گردنبند فروهر طلایی با نگین فیروزه ای سارا را باز کرد و گفت:  این بزحمت خسارت منو جبران می کنه،  از اتاق برو بیرون تا تو را به اتاق جدیدت ببرم.

    خانم مینش سارا را به زیر شیروانی برد،  و اتاقک چوبی کوچکی نشانش داد و گفت:  از این به بعد اتاق تو اینجاست باید هر روز ساعت 5 صبح بیدار بشی،  و بری آشپزخانه و کار روزانه را شروع کنی.  مقررات هم که می دانی باید کاملاً رعایت کنی،  این رو بدون تو دیگر یک خدمتکار هستی نه یک شاهزاده،  با هر خطایی بشدت مجازات میشی.

    سارا در اتاق نمناک زیر شیروانی،  کنار موشها و سوسکها،  در آن شب بارانی و سرد،  ماند،  چون هیچ چاره ای نداشت،  و بشدت ناراحت بود،  رختخواب پاره آنقدر کثیف بود،  که نمی توانست با چشمان زیبای سیاه ایرانی،  ولی گریان،  نگاهش کند.  با تکه ذغالی روی زمین دایره ای کشید،  و با شمعی که در حال سوختن و تمام شدن بود،  در میان دایره خود را جمع کرد و می گفت:  بابا، بابا، کجایی،  چه شده، بابا کمکم کن...

    در اتاق مجاور زیر شیروانی سارا،  شبها بلیخ می خوابید،  بلیخ از لابلای تخته های مابین اتاقک هایشان بدیدن سارا آمد.

    بلیخ:  سارا،  من خیلی ناراحت بودم خیلی کار های اینجا و خانم مینش برام سخت بود،  می دیدم که بچه های هم سن من دارند با خوشی درس می خوانند و احترام دارند،  و من هیچ ندارم خیلی سختم بود.  تا اینکه هنگام تمیز کردن اتاق درس شنیدم از جادو گفتی،  که روز شاهزاده ای ایرانی با افسون می آید و آدم را نجات می دهد.

    سارا با شنیدن گفته بلیخ و بدبختی خودش به آرامی مدتی گریه کرد،  و خوابش برد.  بلیخ دید کسی که از جادو می گفت،  خود به سرنوشت او دچار شده است،  و غمگین تر از گذشته به رختخواب خودش رفت.

    سارا در جایی که فقط چند روز قبل شاهزاده زیبای افسونگر ایرانی بود،  روزها می بایست نظافت کند،  اتاق شاگردها که دوستان سابقش بودند را تمیز کند،  غذا برای آنها بگذارد،  البته بچه ها هنوز سارا را دوست داشتند و دنبال فرصت می گشتند تا سارا بقیه داستان بهناز و بهنام (شیرین و فرهاد) را برایشان تعریف کند.  اما خانم مینش از او و از ایرانی بدش می آمد،  شاید هم متنفر بود،  و هرگز سارا دلیل آنرا نفهمید.  روزها می گذشت و سارا کار می کرد،  و دیگر هم کلاسی هایش درس می خواندند و پذیرایی می شدند.

    روزی هنگام کار در آشپزخانه دید خانم آشپز کیکی درست کرده و عطر آن در فضا پیچیده،  و می گفت این کیک برای آقای ادموند است،  که فرزندش در ارمنستان و جنگ با ایران کشته شده،  در خانه پشتی ما زندگی می کنند.  سارا از اتاق زیر شیروانی خودش آقای ادموند را ندیده بود،  اما آقای خدمتکار هندی او و میمون کوچکش را دیده بود.  روزی بلیخ از سارا پرسید هند کجاست،  سارا گفت:  جای گرمی است، باد گرم در مزارعش می وزد و زمینش با اینجا فرق دارد،  پر طاوس دارد،  باید از ایران گذشت تا به هند رسید.

    خانم مینش که با ایرانی ها بد بود،  می خواست با هر کلکی شده ملیت سارا را از بین ببرد،  بچه ها را علیه سارا تحریک می کرد،  ولی بچه ها مطابق ذات بچگی و پاکی خودشان خانم مینش را سنگ سیاه می کردند.  

    یکی از شبها سارا داشت با موش های اتاقش حرف می زد،  آنها از سارا نمی ترسیدند و تقریباً دوست شده بودند،  سارا از آشپزخانه برایشان پنیر و گردو می آورد،  و با قطعات کوچک به آنها می داد و حرف می زد،  و از پدر و مادر و ایرانش و داستان می گفت.  ناگه در اتاق با صدای ناله باز شد،  و دید یکی از دختر های همکلاسی سابقش بدیدن او آمده و...

    سارا با تعجب گفت:  وای تو نباید اینجا باشی برگرد به اتاقت!

    همکلاسی:  ما تا بقیه داستان را نشنویم باز نمی گردیم.

    تا سارا آمد بگوید کی،  دید تمام بچه تنگ هم در آن اتاقک جمع شده اند،  و سارا مجبور شد بقیه داستان را تعریف کند.

    سارا در آن جایگاه پایین دست توانسته بود همچنان بچه ها را داشته باشد،  و نقشه های جالبی می کشید،  و به بقیه بچه ها هم یاد داده بود که با اجرای طرح و نقشه کار هایی را پیش ببرند.  سارا توانسته بود متقابلاً به یکی از خدمتکارها که خواهر خانم مینش بود،  بگوید،  که با مرد مورد علاقه اش برود و عمرش را پای این خواهر بد اخلاق نگذارد.

    در نیمه زمستان روزی که برف شدید می بارید،  سارا از پنجره شکسته اتاقکش آنطرف در پنجره مقابل خانه پشتی مستخدم هندی را دید،  که از پشت برفها و از میانه پنجره به او احترام و تعظیم هندی می کند،  او با سارا صحبت نکرده بود،  که بفهمد پارسی است،  و فکر می کرد یک دختر خدمتکار هندی است.

    روزی خانم مینش برای کاری بیرون رفت بچه ها همگی نقشه کشیدند،  که دو همکار خانم مینش را سرگرم کنند و به اتاق مدیره بروند و گردنبند سارا را بردارند و به او بدهند.  بچه در این اتحاد و همدستی موفق شدند.  و شب هنگام بلیخ چشم سارا را گرفت،  و گفت:  لحظه ای صبر کن و سپس همگی بچه ها با هم وارد اتاقک شدند،  و گردنبند سارا را مقابل چشمانش گرفتند،  و گفتند:  ببین،  و سارا با دیدن گردنبند گفت:  وای چکار کردین؟  این کار خطر ناکیه!  گفتند:  خوب اون مال توست...

    سارا:  قبلاً مال من بود،  ولی خانم مینش اون رو بابت شهریه از من گرفته بود،  من نمی تونم اون اینجوری پس بگیرم بچه ها گردنبد را گوشه تخت گذاشتند،  و گفتند:  بقیه داستان شاهزاده خانم اسیر را بگو،  مطابق همیشه در آن جای کوچک،  تنگ هم نشستند،  و سارا شروع به تعریف کرد زمانی که داشت از نبرد اژدهای آتشین با شاهزاده هخامنشی می گفت،  همزمان میمون کوچک مرد مستخدم هندی به اتاق سارا پرید،  و دوید رو شانه های سارا نشست،  که با جیغ و ترسیدن بچه ها خود را جمع کرد،  سارا گفت نترسید دوست منه.

    با صدای جیغ خانم مینش به اتاق سارا آمد،  و دید بچه ها دور سارا جمع شده اند،  و دارند قصه های ایرانی و هندی گوش می دهند،  بشدت ناراحت شد و گفت تقصیر کیه؟  کی شما ها را به اینجا آورده؟

    سارا پرید جلو و گفت:  تقصیر منه.

    خانم منیش:  بچه ها برند اتاقشون،  بعد از رفتن بچه ها ادامه داد بلیخ تو جریمه می شی،  تمام فردا بدون غذا تو اتاقت می مونی،  و تو سارا فکر می کنی شاهزاده خانم هستی،  تو باید بدون غذا فردا هم کار خودت را بکنی هم کار بلیخ را.

    سارا:  من یک شاهزاده ایرانی هستم،  تو حق نداری و نمی تونی به من دستور بدی.

    نگاه خانم منیش به گردنبد افتاد و گفت:  تو دزدی کردی تو باید بشدت مجازات بشی.

    سارا:  من ندزدیم.   

    خانم منیش:  من الان سربازها رو خبر می کنم،  و رفت پایین که برود بیرون و سربازها را بیاورد و درب ساختمان را هم بست که سارا فرار نکند.

    سارا:  بلیخ کمکم کن باید فرار کنم.

    بلیخ: چطوری تو این بارون شدید الان سرباز ها هم می آن!

    سارا:  زود باش بیا اون تخته بزرگ رو اینجا بزاریم،  برم ساختمون اون طرفی...

    بین پنجره اتاق زیر شیروانی سارا در طبقه سوم،  و بالکن پنجره روبرو که اتاق مستخدم هندی آقای ادموند بود،  سه متر فاصله می شد،  بزحمت سارا و بلیخ تخته را قرار دادند،  همزمان چهار سرباز پشت در اتاق سارا رسیدند،  و سارا بدون ترس و مصمم در باران شدید جلوی چشم سربازان،  بلیخ و خانم مینش،  از تخته رد شد و خود را به آنطرف رسانید...

    خانم مینش با داد به سربازان گفت:  چرا اینجا وایسادین و نگاه می کنین برید بگریدش.

    سربازان بسرعت از پله ها پایین آمدند،  و سوار اسب های خود شدند تا به خیابان پشتی بروند،  و وارد آن خانه شوند.  سارا که کاملاً خیس شده بود،  در آن خانه که از بزرگان بود،  خود را به طبقه پایین رسانید،  اما نتوانست درب خروج را باز  کند.  در همین لحظه سربازان هم به درب خانه رسیدند،  سارا در دلش می گفت:  ای شاهزاده هخامنشی که با اژدها جنگیدی تا شاهزاده خانم را نجات دهی بیا منو نجات ده،  کمکم کن،  مجبور شد به اتاقی برود و چمباتمه بزند،  و سر را در میان زانو پنهان کند،  و خیس و لرزان با چشمان گریان پشت کمدی پنهان شود.  صدای سربازها را می شنید که می گفتند:  بگردید،  مستخدم و آقای ادموند نمی دانستند چکار کنند.  مرد بلند بالایی روی تخت آن اتاق خوابیده بود،  با دیدن آمدن سارا به اتاق بسمت او رفت می خواست کمک کند،  اما نمی دانست چکار کند،  لحظاتی بعد درب باز شد،  سربازها داخل شدند و دست سارا را گرفتند،  او را کشیدند تا ببرند، سارا در هیجان کامل بود،  به لباس آن مرد چنگ انداخت تا نبرندش،  داد می زد،  بابا کمکم کن، کجایی بابا،  کمک،  در همین لحظه کوتاه سخت چشمش به آن مرد افتاد دید که او واقعاً پدرش است،  با  دست آزادش پای او را گرفته بود،  و می گفت:  بابا کمکم کن،  بابا، بابا، چرا چیزی نمی گی،  مرد که او نیز ناراحت شده بود،  بشدت بغض کرد و اشکش جاری شد،  او می دید چهار سرباز گنده دخترکی بیچاره با چهره ای زیبا را می کشند،  و زنی که دائم داد می زند:  ببریدش، ببریدش.  در آخرین لحظه که سارا را سوار گاری می کردند تا ببرند،  و او همچنان داد می زد:  بابا، بابا،  به ناگه مرد داد زد:  سارا،  سارا بانو،  ولش کنید.  سربازان از آن فریاد خشکشان شد،  دست سارا را ول کردند،  و سارا دوید پدرش را در آغوش کشید.

    مستخدم که مانند آقای ادموند بسیار خوشحال بود،  به سارا و پدرش کمک کرد تا به داخل منزل باز گردند.  آقای ادموند سربازان را مرخص کرد،  ولی قبلش اشاره کرد که بلیخ هم از گاری سربازان پیاده شود و به داخل منزل برود.  مستخدم لباس هندی و کلی خوراکی برای سارا و بلیخ آورد،  ولی بیشتر جلسه گریه خوشحالی از نجات و یافتن پدر و دختر بود.

    جریان از این قرار بود،  هرمز سوم پادشاه ساسانی بخاطر برادر فیروز اول ساسانی از سلطنت کناره گیری می کند،  در اواخر بهار 2197 سردار مهرداد ساسانی پدر سارا ساسانی فرمانده تیسفون بود، در آن زمان مرکز فرماندهی تیسفون مورد حمله افراد فیروز ساسانی قرار می گیرد،  در یک زد و خورد کوچک اتفاقاً ضربه ای به سر مهرداد می خورد و او بینایی یک چشم و حافظه خود را از دست می دهد.  افرادش و طرفداران هرمز ساسانی او را پنهانی از تیسفون خارج می کنند،  یکی از دوستان پدرش که همین آقای ادموند بود،  و در زمان یزدگرد ساسانی از طرفداران ارمنی ایرانی بود،  او را برای معالجه به بیزانس می برد.  این خانه همان خانه ای بود که دو روز اول ورود سارا به بیزانس در آن اقامت داشت،  ولی آن زمان آقای ادموند و مستخدمش نبودند،  در آن شب پر هیجان با اینکه سارا احساس کرده بود این همان خانه است،  اما در آن لحظات حساس کوتاه فرصت تشخیص کامل نیافته بود.

   بعد از این حادثه،  حافظه سردار مهرداد ساسانی کامل بازگشت،  آقای ادموند به دیدار وزیر رفت و گفت ما تمام تلاش خود را می کنیم دوستی بین ملتها برقرار شود،  ولی امثال خانم مینش خرابکاری در کارمان می کنند،  و خانم مینش برکنار شد.  انوش راوید.

   عزیزان بقیه داستان را خودتان بنویسید،  سارا در بیزانس و در همان مدرسه بماند و ادامه تحصیل دهد،  یا با پدرش به ایران باز گردد،  سرنوشت بلیخ چه می شود،  آیا سردار مهرداد می تواند سمت های حکومتی و درباری بگیرد؟  ادامه داستان با خودتان.

   در شوره زار لاله نمی روید

      نظراتی که مانند نظر زیر علم و منطق نداشته،  و نشر اکاذیب باشند،  حذف یا گاهی بررسی می کنم،  این قبیل افراد را از بی سواد ترین مهره های استعمار سابق می دانم.  آنها دانسته و ندانسته در خدمت دشمنان ایران هستند،  و نمی توانند حتی کمی از مخ خود استفاده کنند،  و دارند آنرا آکبند به آن دنیا می برند،  قبلاً در این باره نوشته ام.  اینجا با دید دیگر توضیحی از این قبیل افراد که البته اندک هستند،  می نویسم،  همانگونه که بارها گفته ام،  فقط اشخاص علاقمند یا متخصص در یکی از گرایشات علم جغرافی ـ تاریخ وبلاگ را مطالعه نمایند.

  ـــــــــــــــــــــــــ اصل کپی نظر: 

  آیا رضا شاه تخت جمشید را ساخت

سلام اتفاقی وبلاگتان را دیدم ممکن است بفرمایید منابع و ماخذتان برای این اطلاعات چیست و این دیگر چه بازی جدیدی است که راه انداختهاید تا ته هویت ایرانی راهم به چالش بکشید؟ و اذهان نسل جدید را به انحراف بکنید! شما دیگر وابسته کدام وطنفروشید؟ که مدتهاست گروههایی از فرط نداری دست به حراج گنجینه هایش زده اند،  و شما که بنیانش را به بازی گرفتهاید !!!!

  ـــــــــــــــــــــــــــــــ  پایان نظر.

      لحظات حساس در تاریخ هستیم،  مهمترین گذر تمدن در پیش است،  پایان دوران پول و بورژوازی و سرمایه داری نزدیک و آغاز تمدن کنترل انرژی است،  کنترل آدم، کنترل سیاره و کنترل همه چیز.  در همین راستا کشور هایی که می دانند آینده چیست و به کجا می رود،  ترفند ها و شگرد هایی دارند،  که خواندن دست آنها سخت است.  درک و تحلیل آن نیز برای توده ها مشکل و بی معنی است،  ولی جوانان با هوش ایرانی با مطالعه و پیگیری وبلاگ انوش راوید می توانند،  با دانستن واقعیت های تاریخی و تاریخ اجتماعی و با شناخت خود،  درک بهتری از گذشته و آینده داشته باشند.

      در پانصد سال،  بویژه دویست سال گذشته،  استعمار و امپریالیسم،  با تمام قدرت و برنامه های گوناگون،  نیرو های مردمی و دانای ملت های قاره کهن را از بین برده و اجازه رشد نداده،  و نیرو های دانای واقع گرا به کمترین رسیده اند.  آن دشمنان ملتها تمام سعی خود را کردند،  تا زمین سوخته و فرهنگی بارور پر از دروغ ایجاد کنند،  آنها می دانستند در شوره زار لاله نمی روید.  بلکه می توانند در زمین سوخته بی هویتی بکارند،  مانند نظر فوق که در یک جمله خنگی و کودنی خود را رسانیده است.  در ایران فعلی این قبیل اندک،  افرادی هستند که نمی توانند بخوانند،  درک کنند، شیوه خود را بشناسند،  و فقط دوست دارند در دروغ های استادانه گفته شده، در جا زده و بمانند.

      یکی دیگر از کار های امپریالیسم سابق به رهبری آمریکا در رابطه با ایران این است،  که به هر شکل کمک کند ایران باد شود،  ارتش و سپاه قدرتمند،  و حتی بمب اتم داشته باشد،  تا بهانه های خوبی برای حمله و کشتار در قاره کهن اعمال کند.  ایرانی ها باید خیلی هوشیار باشند،  آن دشمنان تاریخی ایران در این ترفند از همه امکانات استفاده می برند،  از مافیا های گوناگون ایتالیایی تا روسی و چهره های سیاسی و اجتماعی وابسته.  برای جوانان باهوش پیرو وبلاگ اشتباه در درک غیر قابل جبران است،  چون زمان رشد و تکامل تاریخ اجتماعی در قرن 21 خیلی سریع پیش می رود.

      نباید اغفال گفته ها و سخنرانی های رئیس جمهور های خوش تیپ غربی شد،  در واقع آنها و وزرایشان کاره ای نیستند،  سیاست گزاری ها توسط کارشناسان غیر قابل تغییر وزارتخانه ها تعیین و پیگیری می شود.  سیاست های امروزه از حدود 40 سال پیش از زمان گذر تاریخی چین طرح شده و نقشه های دقیق دارد،  که در حال اجرا هستند،  و دارند بسوی تمدن کنترل انرژی می روند،  چون چاره ای ندارند.  ابتدا اشغال نظامی و سیاسی خاورمیانه و آسیای میانه یا همان قاره کهن خودمان سپس کار های دیگر،  همانگونه که می بینید امروزه دارند با یک بازی و بهانه یمن را هم اشغال می کنند.

      چند روز پیش رئیس جمهور افغانستان آقای کرزای به مردم افغانستان گفت،  از لحاظ فیزیکی کسی و کشوری به افغانستان  تجاوز و یا اشغال نمی کند،  در داخل خودمان هستیم که هر کاری کردیم.  این حرف عجیبی است افغانستانی که اشغال شده،  سیاست مداران و رهبرانی که تعیین شده اند.  درست در همان راستای طرح های چیده شده،  از بین بردن تولیدات ملی قاره کهن قرار دارد،  و فقط واردات از چین بنفع سرمایه داری های دشمنان ملت های قاره کهن.

      از آن عده اندک عزیزان هم میهن جا مانده در دروغ های تاریخی می خواهم،  دقت کنید و هوشیار باشید،  مانند نظر فوق که آنقدر ساده و بی پایه و شکمی فکر نشود،  این آخرین فرصتها در تاریخ اجتماعی ایران و قاره کهن است،  به اصل و بنیه وبلاگ دقت نمایید.  البته این وبلاگ توانسته کار خودش را انجام دهد،  در نظرات و تیراژ و پیوند ها و کپی های پیداست،  و مطابق برنامه تعیین شده انوش راوید پیش رود.  یکی از این برنامه های موفق شده،  یافتن یک هزار جوان باهوش ایرانی برابر با خواسته سخن وبلاگ،  برای تعیین تحلیل ها و خط مشی ها برای آینده تاریخ اجتماعی است.

   عکس ها در اینجا  در ستون آرشیو موضوعی آن وب سمت چپ،  بر روی نامی که می خواهید عکس های آنرا تماشا کنید، کلیک نمایید.

     توجه:  اگر وبلاگ،  به هر علت و اتفاق،  مسدود، حذف یا از دسترس خارج شد،  در جستجوها یکی از سر برگ های وبلاگ مانند،  جنبش برداشت دروغها از تاریخ ایران،  یا،  حمله اسکندر مقدونی به ایران بزرگترین دروغ تاریخ،  یا یکی دیگر از سر مقاله ها را بنویسید،  سپس صفحه اول و یا جدید ترین لیست وبلاگ و عکسها و مطالب را بیابید.  نظرات و آگهی های خود را در بخش نظرات وبلاگ فصلی انوش راوید  مانند اینجا بنویسید،  تا به مدت یک فصل هزاران نفر آنرا ببینند.   از نظرات شما عزیزان جهت پیشبرد اهداف ملی ایرانی در وبلاگم بهره می برم،  همچنین کپی بردار از مقالات و استفاده از آنها با ذکر منبع یا بدون ذکر منبع،  آزاد و باعث خوشحال من است.

   کلیک کنید:  داستان های تاریخی ایرانی

   کلیک کنید:  فهرست مقالات انوش راوید

   کلیک کنید:  تاریخ ورود نام های عربی به ایران

      انوش راوید  Anoush Raavid

   حمله اسکندر مقدونی به ایران بزرگترین دروغ تاریخ و حمله چنگیز مغول به ایران سومین دروغ بزرگ تاریخ و مقالات مهم مانند،  سنت گریزی و دانایی قرن 21،  و دروغ های تاریخ عرب، تاریخ مغول، تاریخ تاتار،  و جدید ترین بررسی های تاریخی در وبلاگ:  جنبش برداشت دروغها از تاریخ ایران،   http://www.ravid.blogfa.com

پرسش و پاسخ های عمومی

   پرسش و پاسخ های عمومی

      چند پرسش که عزیزان در نظرات نوشته بودند،  و همچنین پاسخ آنها در زیر می باشد:

   پرسش:  به آنهایی که می گویند این و آن زبان و ملیت برتری دارند،  چه پاسخ دهیم؟

   پاسخ:  می بایست افراد حرفه ای به آنها پاسخ گویند،  جوانان با هوش ایرانی باید تمام سعی و تلاش خود را بکنند تا در رشته و گرایش خود کاملاً متخصص و حرفه ای شوند.  استعمار و امپریالیسم سابق که از ورود امپریالیسم نو بی خبر و بی دانش است،  برای نجات خود از مشکلات فراوان به تکاپو و دست پا زدن در باتلاق خود ساخته افتاده،  و می خواهند در قاره کهن بین ملتها جنگ و نفاق و دشمنی ایجاد کنند.  این روزها چهره ها و کارگزاران استعمار یکی می گوید،  زبان ما مهمتر و بهشتی است،  دیگری می گوید ملت ما اصیل و تاریخی است.  آن احمقها نمی فهمند،  که اینک در قرن 21 هستیم،  نه در قرن 18 و 19 این برنامه تولید نفاق و دشمنی بین مردمان دیگر کارایی ندارد،  و دست چهره ها و نوکران دشمنان ملتها رو می شود.  ملت های قاره کهن می دانند،  در زبان و ملیت و تاریخ در کنار یکدیگر راه رشد و تکامل را پیموده اند،  و هر یک به نوبه خود خدمات بزرگی به بشریت نموده اند.  این جنگ روانی در ادامه دروغگویی های تاریخی است،  که نمونه آنرا در دروغگویی بی بی سی نوشته ام.  مطمئنا با این بازی نرم کاری پیش نخواهند برد،  و در واقع نشان دهنده این است،  که کار خودشان در تاریخ اجتماعی تمام شده است.  جوانان با هوش ایرانی آخرین بساط آنها را جمع خواهند کرد،  و ایران را زود تر از آنها وارد تمدن جدید کنترل انرژی خواهند نمود.

   پرسش:  چگونه تاریخ را درست تحقیق و درک نماییم؟

   پاسخ:  بمنظور بهتر دانستن تاریخ و تاریخ اجتماعی و تاریخ رزم و غیره،  می بایست خود را ذهنی و یا حتی فیزیکی در همان حالت زمان مورد تحقیق قرار دهید.  گاه بنا به نیاز تحقیق لازم است،  مدتی به همان شیوه تمدنی زندگی کنید،  ضمن در نظر گرفتن تاریخ نویسایی با آن گونه وسایل کتاب بنویسید،  مانند تاریخ جنگ زره بپوشید و سواری کنید،  با مردمانی به همان سان هم نشین شوید،  و یا هر چیز دیگری.  البته کار مشکلی است،  ولی بهترین روش برای درک علمی تاریخ است،  فیلم های هالیوود درک غلطی از تاریخ ارایه می دهند.  امروزه در دانشگاه ها و مراکز تحقیقاتی تاریخی به مانند گذشته مورد نظر شرایط را باز سازی می کنند،  و با مردمی در روستا های دور افتاده آفریقا و هندوستان مدتی هم نشین می شوند.  ممکن است این کار برای بعضی در ایران امکان نداشته باشد،  در هر صورت می بایست تا حدودی به این شیوه نزدیک شد،  و برای آیندگان و دیگر محققها مستند درست کرد.

   پرسش:  با جویندگان گنج چگونه برخورد کنیم؟

   پاسخ:  امروز در بسیاری از جاهای ایران تاریخی و قاره کهن بویژه در عراق و افغانستان،  جویندگی گنج کار مهمی شده است،  و بسیاری هم به شغل تجارت آثار تاریخی و زیر خاکی مشغول هستند.  همچنین بخشی از آثار تاریخی در معادن جدید این دو کشور و سرزمین های آسیای میانه کشف می شود.  وظیفه همه جوانان عزیز و باهوش ایرانی در گرایشات مربوطه تاریخی و باستان شناسی،  و نیز علاقمندان به تاریخ شکوهمند ایران است،  ضمن داشتن عشق به تحقیقات مستقل،  با دقت و با وسواس تمام این کشفها و تجارت های آثار تاریخی ایران بزرگ و قاره کهن را در نظر داشته باشند،  و به هر نوع که می توانند رد آنها را بگیرند،  و در اینترنت جهت افکار عمومی علاقمندان و پیگیری های لازم بعدی منتشر کنند.

  * عکس 1421 ،  کشف های جدید زیر خاکی در معدن مس عینکی،  30 کیلومتری کابل افغانستان.

   پرسش:  چگونه می توانیم در تاریخ و تاریخ اجتماعی مفید تر باشیم؟

   پاسخ:  در ضمن کار های وظیفه ای روزمره،  می بایست مطالعات جدید از اینترنت و کتابها داشت،  اخبار و اطلاعات روز بویژه در مورد تخصص خود را دنبال کنید،  حتی دقیق دقت نمایید و آنها را به تحلیل بگیرید.  جلسات بحث و تبادل نظر با علاقمندان بر قرار نمایید،  با بالا بردن سطح دانش امکان نفوذ دشمنان تاریخی ایران و جنگ نرم را از بین ببرید.  در ضمن ترفند ها و شگرد ها را بشناسید،  بسیاری از دانشجویان این قبیل مسائل را اهمیت نمی دهند،  در نتیجه باعث ضعف هایی برای آینده می شوند.  با وجود امکانات این قرن باید کاری کرد که آینده ایران متفاوت از گذشته باشد،  تا بتوانیم غیر منتظره وارد تمدن جدید کنترل انرژی شویم.  آینده چون گذشته نیست،  که تمام امور جاری و فنی کشور در دست گروهی و عده ای باشد،  و بقیه به نوعی کارکنان دولت و یا غیره باشند،  برای آینده هر شخص می بایست دقیقاً خود و اطراف را بشناسد،  تا بتواند تخصصی و حرفه ای تر از روز گذشته باشد.

   پرسش:  علوم فرا طبیعی چیست؟

   پاسخ:  در بررسی های علمی گاهی ممکن است،  به علوم غیب و فرا طبیعی رسید،  و یا در بعضی موارد این ذهنیت پیش آید،  که دانش کنونی از آن علوم است.  در واقع بررسی های آن خیلی فراتر از توانایی های امروزی بنظر می رسد،  البته در آینده با رشد و تکامل علم نتایج بهتری بدست خواهد آمد.

   پرسش:  یکی از آثار تاریخی مورد تحقیق شما در منطقه گردشگری و توریستی گیسوم بود؟

   پاسخ:  بله مسجد تاریخی که در مسجدی با دیوار های بلند اینجا نوشته ام،  در پارک جنگلی گیسوم واقع است.  گیسوم با برخورداری از طبیعت فوق العاده زیبای جنگی و ساحلی همه ساله پذیرای هزاران نفر گردشگران ایرانی و خارجی می باشد،  و می توان این مسجد تاریخی محل توریستی خوبی باشد.   پارک گردشگری گیسوم در ساحل دریاچه خزر کنار جاده اصلی ساحلی تالش گیلان قرار دارد.  رویش درختان خودرو در دو طرف جاده تونل جنگلی بسیار زیبایی را پدید آورده است،  این منظره به قدری زیبا و متحیر کننده است که گویی قطعه ای از بهشت در گیسوم واقع است.

   پرسش:  مهاجرت به کشورها در تاریخ چگونه بود؟

   پاسخ:  در تاریخ و گذشته ها مهاجرت بصورت طایفه ای بود،  و با مهاجرت های فردی امروزی تفاوت داشت،  قوانین و مقررات ویژه نداشت.  امروزه مهاجرت داوطلبانه یا اجباری به هر کشور قوانین و مقررات خودش را دارد،  برای مهاجرت یک سری قوانین هستند که باید اجرا شوند،  و یک سری مقرارت اجتماعی که باید رعایت گردند.  البته در هر صورت مقاومت و سازش پذیری فرد مهاجر خیلی مهم است،  اکثر ایرانی ها فاقد این روحیه می باشند.  بسیاری از اشخاص که به مهاجرت اقدام می کنند،  از نظر معنوی خود را آماده نکرده اند،  به همین جهت دچار مشکلات می شوند.  در باره مهاجرت های تاریخی به ایران و بالعکس در آینده می نویسم،  مهاجرت های گروهی به:  یونان، مهاجرت به ایتالیا، مهاجرت به اسپانیا، مهاجرت به اروپا، مهاجرت به چین و ژاپن و کره.  البته در دروغ نویس های تاریخ مهاجرت های بزرگی چون دروغ مهاجرت آریایی ها به ایران را نوشته اند،  که در جای خودشان بررسی کرده ام.

   پرسش:  جنگ حیدری چیست؟

   پاسخ:  تا نیمه قرن 20 عده ای از جوانان در کوچه های تهران و شهر های بزرگ ایران راه می افتادند،  و می گفتند،  حیدر! حیدره حیدر،  ما آمدیم حیدر،  جنگ حیدری است حیدر،  و برخی شعار های دیگر،  که به نوعی اقلیت های دینی و مسلکی را تهدید می کردند.  این کار برای آنها نتیجه ای جز تخلیه انرژی زیادی و کاذب را نداشت،  در مقابل گاهی هم اقلیت ها درگیر فیزیکی میشدند،  و کمی غارت هم بدنبال داشت.  بیشتر اوقات درگیری نیرو های ضعیف تر،  پنهانی و ایذایی بود،  برای آن توضیحات فوق العاده ای لازم است،  که در نهایت دست استعمار در آن پیدا می شود،  در وقت دیگر می گویم.

   پرسش:  برای تحقیقات تاریخ طبیعی ایران،  باید از درخت چنار یا چینار کدام نام را برد؟

   پاسخ:  چنار درختی است که در زبان پارسی یا پهلوی و تلفظ روستایی ایرانی چینار   Chinar گفته می شود،  و در زبان فارسی کنونی چنار نامیده می شود،  این درخت در ایران فراوان است،  بسیاری از روستا های ایران به نام این درخت می باشند.  جهانگردان در سفرنامه ها از این درخت نام برده اند،  نام این درخت در قفقاز نیز چینار می باشد،  که اشاره به پیوستگی این سرزمین به ایران بزرگ دارد.  روستا هایی با نام چنار و یا با پسوند و پیشوند چنار و چینار در:  استان لرستان، استان کرمان، استان اردبیل، استان خراسان رضوی،  استان کرمانشاه، استان قزوین، استان اصفهان، استان خوزستان، استان فارس، استان مرکزی، استان گرگان،  وجود دارد.  برای تحقیقات تاریخی ایرانی بهتر است،  هر دو نام محلی و فارسی کتابی امروزی ذکر شود.

   پرسش:  منظور شما از اینکه می گویید که،  اسکندر، چنگیز، اعراب، تاتار، سلجوقیان، افغانها،  به ایران حمله نکرده اند چیست؟

   پاسخ:  آنهایی که می گویند همه و همه اینها به ایران حمله کرده اند،  ایران را جالیز و ایرانی را بادمجان پنداشته اند، و از تاریخ قاره کهن نمی دانند یا تحریف می کنند.  آنها دو گونه هستند،  گروهی که تاریخ نویسان دروغ پرداز استعماری می باشند،  و مشغول از بین بردن پول مالیات دهندگان بیچاره کشور شان هستند،  نمونه آن در اینجا.  نسل این جانواران استعماری در ادامه فعالیت وبلاگ انوش راوید،  و ادامه دهندگان روش وبلاگ،  در حال انقراض قرار گرفته است.  گروه دیگر افراد همه فن حریفی هستند،  که نمی دانند و نخواهند دانست،  البته همیشه تاریخ این قبیل افراد وجود داشته و خواهند داشت.  جهت آگاهی و دانستن از سخن وبلاگ شروع به مطالعه و پیگیری وبلاگ جنبش برداشت دروغها از تاریخ ایران نمایید.

   پرسش:  بنظر شما ناسیونالیسم ایرانی موفق می شود،  قاره کهن را از بیم و چنگال دشمنان نجات دهد؟

   پاسخ:  به آینده و هوش جوانان ایران بزرگ امیدوار هستم،  مسیر رشد و تکامل و آگاهی در ایران بخوبی طی می شود،  هر چند که موانع زیاد است.  با تحلیل و درک شرایط کامل جغرافیایی و انسانی امروزه،  در آینده قاره کهن ایران بزرگ دمکرات و فدرال گسترده با طرح های نوین خواهد بود.  در تمدن جدید کنترل انرژی در بالا قرار نمی گیرد،  ولی در دهه سوم قرن 21،  جایگاه ویژه ای همراه با فرمول های مالی و اجتماعی دنیا خواهد داشت.  دهه دوم قرن،  ایران بدلیل قرار داشتن در مرکز تولید انرژی نفتی و گازی،  در تلاطم برخورد دو تمدن گرفتار می گردد،  تحلیل این موضوع برای عموم مشکل می باشد.

   پرسش:  اگر ایرانی در طول تاریخ از الکساندر و چنگیز و غیره شکست نخورده،  پس چگونه در زمان جنگ دوم جهانی ارتش ایران بدون مقاومت فرار کرد؟

   پاسخ:  همان گونه که در ساختار های تاریخی اجتماع توضیح داده ام،  و بارها در وبلاگ نوشته ام،  تا قبل از ورود استعمار و نفوذ کامل آنها در ایران،  مراحل مختلف تاریخ اجتماعی در قاره کهن و ایران،  مسیر عادی و طبیعی خود را طی می کرد.  بین دو جنگ اول و دوم جهانی و بعد از انقلاب بورژوازی مشروطه،  ایران بشدت زیر نفوذ استعمار و امپریالیسم قرار داشت،  این عامل مهم،  تغییرات در ساختمان عادی کشور ایجاد کرده بود.  مطالعه و پیگیری وبلاگ آگاهی لازم را می رساند.

   پرسش:  چگونه می توانیم زبان پارسی باستان،  و یا زبان پهلوی،  را باز آوری نماییم و بدان تکلم کنیم؟

   پاسخ:  زبان پارسی باستان یا زبان پهلوی،  هم اکنون توسط افراد مسن در روستا های ایران گفتگو می شود،  اگر به روستا های اراک، کاشان، یزد، لرستان و یا هر جای دیگر ایران بزرگ بروید،  و با افراد مسن حرف بزنید متوجه می شوید که آنها به زبان های طول تاریخ ایران گفتگو می کنند.  برای همین در نگرش های نو به جهان و چند جای وبلاگ نوشته ام،  برای حفظ و نگهداری زبان های باستانی و تاریخی ایران باید مدارس هر شهر و دیار به این زبانها باشد.  به این ترتیبی که پیش می رویم،  در آینده نه چندان دور یعنی همین چند سال آینده اگر کتیبه ای و کتابی یافته شود،  آنوقت به اشتباه یا مغرضانه گفته می شود،  که به زبان های باستانی ایران است،  یعنی به زبان مردم فعلی ایران نیست.  آنوقت مانند خیلی چیز های دیگر باید متخصص های خارجی زبان های باستانی ایران بیایند،  و برای ما باز گشایی کنند.

   پرسش:  چرا بعضی ها که زبان و ناسیونالیسم و ملیت ما اهانت می کنند،  می گویید این پرت و پلاها جواب ندارد،  چرا؟

   پاسخ:  همانگونه که بارها در وبلاگ نوشته ام،  زمان و قرن تخصص است و باید حرفه ای عمل کرد،  بنابر این افراد متخصص باید تاریخ اجتماعی ایران و قاره کهن را هم زیر بنایی بدانند.  حرف های بی پایه و اساس سعی در انحراف افکار جوانان عزیز ایران را دارند،  و نیز بارها در وبلاگ نوشته ام،  باید هوشیار بود و اغفال رنگها و ترفند ها نشد.  امپریالیسم نو مذبوحانه می خواهد از حرکت ایرانی بسمت تمدن جدید کنترل انرژی در قرن 21 جلوگیری کند.  همیشه تاریخ تعدادی از عوامل دشمنان و استعمار احمقانه با رجز خوانی و دری وری،  می خواستند گمراهی و تفرقه در میان ایرانی ها ایجاد نمایند.

   پرسش:  مردم کشور های دیگر با بزرگ و مهم کردن خودشان،  و با دروغ گفتن در تاریخ، می خواهند تاریخی برای خود دست و پا کنند.  چرا در ایران عده ای با شکست خوردن ها و پشته از کشته های متعدد و غارت شدن ها در طول تاریخ،  می خواهند خود را مهم و بزرگ کنند،  اینها چه هدفی دنبال را می کنند؟

   پاسخ:  آنها بی سواد هستند و ندانسته و نفهمیده،  خواسته دوران استعمار انگلیس را تکرار می کنند،  مشروح در مطالب وبلاگ می باشد.

   پرسش:  چرا می گویید اسکندر اشکانی،  و یا اسکندر نام ایرانی است؟

   پاسخ:  اشک یا اسک، یعنی آب پاک،  مانند اشک چشم یا روستا هایی با نام های اسک،  مانند روستای آب اسک،  س و ش در زبان های باستانی کاسی (کاسپی) یا همان کاشی به دو گونه تلفظ می شد.  اشکانیان یعنی کسانی که نیای آنها پاک است و در پاکی هستند،  امروزه فرقه ای سپید پوش در هندوستان بویژه در دهلی به نام اشکانیان وجود دارد.  اشک اندر یا اسک اندر یعنی کسی که درون این فرقه است و پاک می باشد،  برای همین نام های ایرانی به نام اسکندر داریم،  کجای اینها الکساندر است.  بعد از ورود فرهنگ مغلی نه دروغ حمله مغول،  در قرن 13 میلادی از ایران شرقی به ایران غربی،  تلفظ س جای ش را گرفت.  همچنین در بعضی از لغات و تلفظ ها تغییرات حاصل شد،  زیرا جمعیت مهاجر از شرق و شمال شرق ایران در شهر های،  اصفهان، شیراز، تهران، مراغه، قزوین و غیره ساکن می شدند،  و کمتر در روستاها.  به همین جهت از آن تاریخ شهر های ایران یکبار دیگر بعد از زمان پیدایش اسلام گسترش یافتند،  و زمینه نو فئودالی دوران صفویه پدید آمد.  برای شنیدن دقیق تلفظ اسکندر و بسیاری از نام ها به روستاهای کاشان، یزد، نیشابور، و غیره رفته و از قدیمی هایی که مدرسه نرفته اند و با لهجه قدیمی گپ می زنند بشنوید.  یاد آوری نمایم هفت سین فعلی هفت شین دوران اشکانی تا دوران مغلی (مغول) بود،  یا هفت چین تاریخی تر بوده است،  درباره س و ش در زبان پارسی زبان شناسان تاریخی زیاد نوشته اند،  و تکرار نمی کنم.

   پرسش:  آیا شما می گویید ترکها همراه مغولها به ایران نیامده،  بلکه فارس های تاجیکستان و سین کیانگ بودند که به ایران آمدند؟

   پاسخ:  مغول یک مکتب دینی بود،  از همه مردم و طایفه های قاره کهن در آن بودند،  در این باره مشغول تحقیقات هستم،  و به مرور در اینترنت منتشر می کنم.  عزیزانی که مایل به همکاری در این تحقیق می باشند، کتاب های تاریخی اصل از فرقه های دینی ایران بزرگ قرن های 11 تا 14 میلادی را بیابند،  و به من معرفی نمایند.

   پرسش:  اگر تخت جمشید رو اسکندر آتیش نزده پس چگونه خراب شده؟

   پاسخ:  این پرسش را بارها پاسخ گفته ام،  اینبار با دید دیگری می گویم،  در ادامه رشد و تکامل تاریخ اجتماعی ایران،  و در یکی از مهمترین مراحل گذر تاریخی اجتماعی جهان متمدن،  با یک انقلاب انسانی ایرانی،  دوران شاه خدایی در ساختار های تاریخی بشر،  سلسله هخامنشیان به پایان رسید،  و عصر جدید تمدن سازمان قبیله ای در حکومت اشکانیان آغاز شد.  با پایان ساختار تاریخی شاه خدایی،  دیگر تخت جمشید جایگاه اجتماعی خود را نداشت.  و باز سازی و نوسازی و ادامه سازی در آن متوقف گردید،  تا اینکه در دوران اشکانی که سازمان قبیله ای در ساختار تاریخی اجتماع بود،  و اولین آزادی دینی و فرقه ای را در تاریخ بشر داشت،  این کاخ با شکوه رو به ویرانی نهاد و فراموش شد.  توضیح های بیشتر در وبلاگ و لینک های آن می باشد.  البته درک این جملات برای افراد غیر متخصص در تاریخ و تاریخ اجتماعی مشکل است،  و لازم می باشد افراد علاقمند وبلاگ را با دقت و حوصله مطالعه و پیگیری نمایند.  از اینکه می گویند اسکندر مقدونی آمد و آتش زد هیچ سند و مدرک واقعی وجود ندارد،  جز چند برگ داستان و رجز خوانی که صدها سال بعد از واقعه، بدون تحلیل و دانش گفته شده،  و توسط تاریخ نویسان استعماری بزرگ و مهم شده،  و بخورد مردم داده اند.  آن عده از تاریخ نویسان وطنی که طوطی گونه گفته دشمنان را تکرار کرده اند،  نمی خواستند قبول کنند که ایرانی ها توانا تر از این داستانها هستند،  ایرانی ها راه رشد و تکامل در تاریخ اجتماعی ایران و جهان را بخوبی پیموده اند.

   پرسش:  چرا وبلاگ مدارک و اسناد و زیر نویس ندارد؟

   پاسخ:  حتماً باید بگویند ادا فلان انگلیسی در کتاب تاریخ ایران چاپ لندن مطلبی نوشته باشد،  تا عده ای آنرا بعنوان مدرک بپذیرند.  اکثر کسانی که سند و مدرک می خواهند،  مشخص است وبلاگ را مطالعه نکرده،  و در نام و آدرس خودشان بی سند و مدرک و نا مشخص هستند،  در هر صورت کاری به این موضوع ندارم.  برای پاسخ به این پرسش و چگونگی یافت مسیر وبلاگ و مدارک و اسناد،  می بایست علاقمندان به علم تاریخ ـ جغرافی از سخن وبلاگ با دقت و حوصله شروع به مطالعه و پیگیری وبلاگ نمایند.

     تجربه نظرات در این چند سال به من می گوید،  آن عده ای بی نام و نشان که بطور کلی می نویسند منابع و اسناد،  یا قصد مزاحمت و موذی گری دارند،  یا بطور کلی بی سواد هستند و می خواهند چیزی در کنند.  شخص با سواد و اهل مطالعه و تاریخ،  وبلاگ را مطالعه می کند و نقاط تاریک و یا پرسش بر انگیز را دقیقاً می پرسد.  تمام کسانی که واضح پرسش داشتند،  بعد از گرفتن پاسخ متوجه شدم،  که رضایت داشته و اصل تاریخ را درک کردند،  این موضوع با نگاهی به نظرات مشخص است.

   عکس ها در اینجا  در ستون آرشیو موضوعی آن وب سمت چپ،  بر روی نامی که می خواهید عکس های آنرا تماشا کنید، کلیک نمایید.

     توجه:  اگر وبلاگ،  به هر علت و اتفاق،  مسدود، حذف یا از دسترس خارج شد،  در جستجوها یکی از سر برگ های وبلاگ مانند،  جنبش برداشت دروغها از تاریخ ایران،  یا،  حمله اسکندر مقدونی به ایران بزرگترین دروغ تاریخ،  یا،  فهرست مقالات انوش راوید،  یا یکی دیگر از سر مقاله ها را بنویسید،  سپس صفحه اول و یا جدید ترین لیست وبلاگ و عکسها و مطالب را بیابید.  نظرات و آگهی های خود را در بخش نظرات وبلاگ فصلی انوش راوید  مانند اینجا بنویسید،  تا به مدت یک فصل هزاران نفر آنرا ببینند.   از نظرات شما عزیزان جهت پیشبرد اهداف ملی ایرانی در وبلاگم بهره می برم،  همچنین کپی بردار از مقالات و استفاده از آنها با ذکر منبع یا بدون ذکر منبع،  آزاد و باعث خوشحال من است.

   کلیک کنید:  هلنیسم دروغ دیگر

   کلیک کنید:  مکتب های نوین اجتماعی

   کلیک کنید:  هدیه آوران به تخت جمشید

     انوش راوید  Anoush Raavid

   حمله اسکندر مقدونی به ایران بزرگترین دروغ تاریخ و حمله چنگیز مغول به ایران سومین دروغ بزرگ تاریخ و مقالات مهم مانند،  سنت گریزی و دانایی قرن 21،  و دروغ های تاریخ عرب، تاریخ مغول، تاریخ تاتار،  و جدید ترین بررسی های تاریخی در وبلاگ:  جنبش برداشت دروغها از تاریخ ایران،   http://www.ravid.blogfa.com