دو موضوع مهم تاریخی
نامه تازه فاش شده
با بالا گرفتن دانایی ایرانی ها از دروغ حمله مغول کشور مغولستان به ایران، و اینکه قبلاً نوشته بودم نامه های مغول به زبان فارسی به دربار واتیکان فرستاده شده بود، و مطابق معمول واتیکان از فاش کردن اسناد تاریخی سرپیچی می کند، زیرا می داند که با آنها دروغ های تاریخ آشکار می شوند. ولی با افشا گری های وبلاگ جنبش برداشت دروغها مجبور شدند یک نامه را رو کنند، تا بلکه بتوانند جلوی افشا گری های بیشتر درباره دروغ حمله مغول به کشور ایران را بگیرند، اینک متن این نامه را در زیر می نویسم، البته راست و دروغ، تقلبی و جعلی بودن آن برای من مشخص نیست.
این نامه گویوک خان، نوه چنگیز خان مغول است، که در پاسخ نامه پاپ اینوسنت چهارم در سال ۱۲۴٦ م نوشته شده است. گویند این پاسخ نخست در دو نسخه به زبان های مغولی و اویغور نوشته شده بود، ولی خان مغول اصرار داشت، آن را به زبانی هم بنویسند، که در دربار پاپ قابل خواندن و فهم باشد، (؟ با کدام مدرک این را می گویند؟). پس از مذاکره با فرستادگان پاپ به این نتیجه رسیدند، که افرادی در هر دو دربار به زبان فارسی آشنایی دارند. بنابر این نسخه سوم به زبان فارسی نوشته و مهر شد، و آن را به نمایندگان پاپ دادند. این نسخه فارسی که به عرض 20 و بلندای 112 سانتیمتر است، گویند هنوز هم به صورت سالم در آرشیو مخفی واتیکان نگه داری می شود، ترجمه ای از آن نامه در کتاب هایی موجود است، مانند: Christopher Dawson – Mission to Asia .
گویا داستان تاریخی نامه از این قرار است، در سال ۱۲۴۵ م، پاپ اینوسنت چهارم عده ای را برای تحقیق از اوضاع و احوال مغول ها به مغولستان فرستاد. دو نفر آز آنان Giovanni da Pian del Carpine و Lawrence of Portugal در ۲۴ اوت ۱۲۴٦ م، هنگامی به قراقوروم پایتخت مغولستان رسیدند و پیغام پاپ را تسلیم کردند، که گویوک خان در حضور عده زیادی از شاهان و سران کشور های گوناگون به عنوان خان بزرگ بر تخت نشسته بود. گویوک خان همان گونه که در جوابیه اش به دو نوشته پاپ ذکر می کند، گمان می کرد ارسال این نمایندگان از طرف پاپ برای اعلام تسلیم و بندگی است، و در ضمن پاسخ به پرسش های پاپ از او خواست که همراه همه شاهان اروپایی به دربار او بیاید و شخصأ اعلام بندگی بکنند، و گرنه او آنان را به عنوان دشمن خود تلقی خواهد کرد.
آغاز نامه به زبان ترکی است، در آن چند لغت اویغور – ترکی هم به چشم می خورد. در متن به جای کلمه ترکی – مغولی آسمان ابدی کلمه خدا به کار رفته است. تاریخ نامه در پایان به هجری قمری و به عربی است، همچنین نامه فاقد نقطه است. بازنویسی نامه گویوک خان:
منکو تنکری کو چندا
کورالغ اولوس ننگ تالوی نونک
خان یرلغمز
این مثالیست بنزدیک پاپاء کلان فرستاده شد بداند و معلوم کند ما نبشت دو زبان
ولایتهاء کرل َکنکاش کردست اوتک ایلی بندگی فرستاده از ایلچیان شما شنوده آمد و اگر سخن خویش برسید توکی پاپاء کلان با کرل لان جمله بنفس خویش بخدمت ما بیائید هر فرمان یاساء کی باشد آن وقت بشنوانیم دیگر گفته اید کی مرا در شیلم درآی نیکو باشد خویشتن مرا دانا کردی اوتک فرستادی این اوتک ترا معلوم نکردیم.
دیگر سخن فرستادی ولایتهای مجار و کرستان را جمله گرفتیت مرا عجب می آید ایشان را گناه چیست ما را بگوید. این سخن ترا هم معلوم نکردیم - فرمان خدای را چنگیز خان و قاآن هر ئو شنوانیدن را فرستاد - فرمان خدای را اعتماد نکرده اند هم چنان که سخن تو ایشان نیز دل کلان داشته اند – گردن کشی کرده اند – رسولان ایلچیان ما را کشتند – آن ولایتها مردمان را خدای قدیم کوشت و نیست گردانید – جز از فرمان خدای کسی از قوت خویش چگونه کوشید چگونه گیرد – مگر تو همچنان میگوئی که من ترسایم خدای را می پرستم زاری می کنم می یابم – تو چه دانی که خدای که را می آمرزد، در حق که مرحمت می فرماید – تو چگونه دانی که همچنان سخن می گوئی - بقوت خدای آفتاب بر آمدن و تا فرو رفتن جمله ولایتها را ما را مسلم کرد است میداریم - جز از فرمان خدای کسی چگونه تواند کرد – اکنون شما بدل راستی بگوئید کی ایل شویم کوچ دهیم - تو بنفس خویش بر سر کرل لان همه جمله یک جای بخدمت و بندگی ما بیائید - ایلی شما را آنوقت معلوم کنیم و اگر فرمان خدای نگیرید و فرمان ما را دیگر کند شما را ما یاغی دانیم همچنان شما را معلوم می گردانیم و اگر دیگر کند آنرا ما می دانیم خدای داند.
فی اواخر جمادی الاخر سنه اربعه اربعین و سته میه ٦۴۴
بازنویسی به فارسی امروزی با استفاده از مقاله مغول ها و پاپ ها نوشته Paul Pelliot 1922/23. عنوان نامه از ترکی:
به نیروی آسمان ابدی
و کل مردم بزرگ (طوایف مغول)
فرمان خا
این فرمانیست که به پاپ بزرگ فرستاده شد. برای این که بداند و بفهمد به دو زبان نوشته شد.
پیغام ایلی (بیعت) و بندگی شما به توسط نمایندگان تان در مجلس شاهان شنیده شد. هنگامی که این پیغام ما رسید خود تو پاپ بزرگ شخصأ به اتفاق همه شاهان (اروپایی) به خدمت ما بیایید. آن گاه تمام فرامین (یاسا) را به شما توجیه می کنیم. دیگر گفته اید که تعمید برای من آینده نیکی خواهد آورد. این مطلب را فهمیدیم. تقاضایی (دعایی) فرستادی – این تقاضا (دعای) تو را نفهمیدیم.
سخن دیگری فرستادی که "ولایت های مجارستان و کشورهای مسیحی را گرفتید – تعجب می کنم که گناه ایشان چیست – به ما بگویید". این سخن تو را هم نفهمیدیم. چنگیز خان و قاآن هر دو فرمان خدا را برای اطلاع آن ها فرستادند. ولی آن ها به فرمان خدا اعتماد نکردند (وقعی ننهادند)، همچون سخن تو ایشان نیز متکبر بوده اند، گردن کشی کرده اند- رسولان و نمایندگان ما را کشتند. مردمان آن ولایت ها را خدای ابدی کشت و نیست گردانید. و گرنه جز از فرمان خدا کسی چه گونه تواند با قوت خویش بکشد و بگیرد؟ تو که همچنان می گویی "من مسیحی هستم، خدا را می پرستم و زاری می کنم" مگر تو چه دانی که خدای که را می آمرزد و در حق که مرحمت می فرماید؟ تو چه گونه دانی که این گونه سخن می گویی؟ ما می دانیم که خدا به قوت خود اختیار تمام ولایت ها را از مشرق تا مغرب به ما مسلم کرده است. جز از فرمان خدا چه گونه کسی می تواند این کار را بکند. اکنون شما به راستی بگویید که آیل شویم (بیعت کنیم) و به شما خدمت کنیم، تو شخصأ به اتفاق همه شاهان با هم به خدمت و بندگی ما بیایید – ایلی (بیعت) شما آن وقت معلوم خواهد شد. و اگر فرمان خدا را قبول نکنید و فرمان ما را انجام ندهید ما شما را یاغی خواهیم دانست و با شما همان گونه رفتار خواهیم کرد. اگر دستور ما را انجام ندهید ما آن را خواهیم فهمید و خدا هم خواهد دانست.
آخر جمادی الاخر سال ششصد و چهل و چهار - مطابق با یازده نوامبر ۱۲۴٦ میلادی-
فردوسي زبان تاريخ ايران
بسیاری می گویند اگر حمله اعراب به ایران دروغ است، چرا فردوسی طوسی درباره آن نوشته است، بدلایل مختلف فعلاً نمی خواستم این مطلب را بنویسم، اما نشد، عده ای عجله دارند. بدین جهت همان بخش های شاهنامه فردوسی را که در این باره است، می نویسم و فعلاً کوتاه بررسی می کنم، امیدوارم شما نیز در این بررسی یاری نمایید.
آخرین بخش شاهنامه فردوسی پادشاهی یزدگرد است، از جنگ ایرانیان و تازیان نوشته شده، و از قادسیه نام برده، ولی هیچ مطلب روشنی از جنگ دو کشور یا دو قدرت ارایه نمی دهد، از هیچ تدارکات و تعداد نیروها، نوع صحنه آرایی نبرد و سلاحها و غیره هیچ دیده نمی شود. بسیار شیرین و روشن از بزرگی و دلاوری ایرانیان می گوید، ولی هیچ سند و مدرک درباره حمله اعراب ندارد، از تازی می گوید که بنظر بسیاری از صاحب نظران آن عرب نیست. از رد و بدل کردن نامه های عمر سعد وقاس و یزدگرد ساسانی نوشته شده، قبلاً در باره آن توضیح نوشته ام. در این پست می خواهم یک موضوع مهم بگویم، که مربوط به جغرافیای تاریخی ایران است.
عقل یار خوش است، دشمن دم دروازه های پایتخت یزدگرد ساسانی است، آنوقت یزدگرد سوم می خواهد حدود سه هزار کیلومتر در آن آئزمان، و با امکانات آنزمان به مرو برود و کمک بگیرد، از ده ها سرزمین و استان و کشور رد شود تا به مرو برسد، که آیا بتواند کمک بگیرد یا نه. این نکته اصلی است که باعث اشتباه همه شده است، در واقع این مرو در استان خراسان غربی کشور بود، که گویا استان کرمانشاه فعلی است. آنها که مرو خراسان غربی را به مرو کشور ترکمنستان فعلی برده اند، بی سواد یا مزدور استعمار بوده اند. کسانیکه در داستان پایانی شاهنامه یعنی سرگذشت یزدگرد ساسانی، به این سادگی ری و مازندران را 500 کیلومتر، طوس و نیشابور را 1000 کیلومتر، سیستان را 1500 کیلومتر، مرو را بیش از دوهزار کیلومتر، هند را بیش از 5000 کیلومتر، چین را بیش از ده هزار کیلومتر، جابجا کرده، و حسابی بخورد ملتها دهند، و تاریخ ایران و جهان را اساسی بهم ریخته اند، برایشان خیلی ساده است، که دروغ حمله اعراب به ایران را هم بسازند و سازمان دهی کنند، و کلی حال نمایند. بمنظور متوجه شدن جغرافیای تاریخی ایران را بخوانید و پیگیری کنید.
نقشه جغرافیای تاریخی استان های ایران در حدود سه هزار سال پیش، فریدون کشورش را میان سه پسر تقسیم کرد، خاور و روم به سلم، و توران به تور، ایران و تازی و یمن به ایرج، مشروح در شاهنامه فردوسی، عکس شماره 2401.
غزنی شرقی و غربی
این متن را از ویکی پدیا برداشتم، تقریباً مطلبی است که همه درباره غزنین کشور افغانستان کنونی می گویند: نام غزنه تلفظی در زبان های ایرانی شرقی است، از واژه گَنزَک که در زبان های ایرانی قدیم به معنای گنج بوده است، و نام غزنه پس از روی دادن جایگشت آوایی گنزک / گزنک به شکل کنونی در آمده است. غزنه پیش از اسلام مرکز زابلستان بوده، و مردم آن از آغاز ایرانی تبار بودهاند، زابلستان در شاهنامه فردوسی به عنوان کانون پهلوانان از اهمیت زیادی برخوردار است. غزنه از دوران پس از اسلام نیز شهری بزرگ در خراسان بوده، و از جملهٔ آباد ترین و زیبا ترین شهر های آسیا به شمار می آمده است. این شهر هزار باب مدرسه داشته است، و مرکز تجمع دانشمندان بسیاری مانند ابوریحان بیرونی، فردوسی، ابوالفضل بیهقی، عبدالحی گردیزی، سنایی، مسعود سعد سلمان، عنصری و فرخی سیستانی بوده است. غزنی پایتخت سلطنت غزنویان در سال های (۱۱۸۷-۹۷۵ میلادی) بود، و سلطان محمود غزنوی سالها در آبادی و گسترش آن کوشید. در دهه های نخست سده یازده میلادی غزنی مهم ترین کانون ادبیات فارسی بود، و این نتیجه کوشش های سلطان محمود غزنوی بود، که انجمنی از دانشوران، فیلسوفان و شاعران را به گرد تختگاه خود گرد هم آورده بود.
توجه کنید: چرا نام تمام دانشمندان و اندیشمندانی، که در این متن نوشته شده محقق ها و شاعرانی بوده اند، که فقط از بخش غربی ایران از اینطرف کویر بزرگ گفته و نوشته اند، نه از آنطرف کویر بزرگ از غزنه شرقی در افغانستان و اطراف آنجا، گویا در قرن 21 بوده اند، با امکانات وسیع تکنولوژی مدرن. همچنین بخوبی از تعریف و تاریخ نوشته در متن بالا برای شهر پیداست، که نام آن و داستان شهر همه مربوط به ایران غربی است، چگونه است که حالا تمام آرامگاه این بزرگان و حتی پادشاهان این شهر در شرق ایران بزرگ و افغانستان است؟ چه کس و با چه قدرتی چنین کرده؟ آیا آن آرامگاه ها واقعی است؟ در این باره و موارد فوق، باید تحقیق و تحلیل های زیادی انجام گیرد، تاکنون هیچ کاری و بررسی ندیدم.
فردوسی طوسی البته همان توس در خراسان شرقی یا غربی ایران بزرگ، خود نوشته که از دست سلطان محمود به لنجان (در استان اصفهان کنونی) فرار کرده، چگونه و چرا در آنزمان از شرق آمده و به غرب فرار کرده، مگر چقدر اوضاع اطلاعاتی پیشرفته بوده؟ آیا سلطان محمود غزنوی سلطان غرب کشور بوده، که فردوسی از دست او فرار کرده، و به شرقی ترین نقطه غرب ایران پناه برده است؟ موضوعات مختلف زیادی وجود دارد، که بمرور و بنا به توجه عزیزان خواهم نوشت، نباید اجازه داد با نوشته ها و تاریخ های دروغی و الکی این و آن سرکار رویم. ادامه دارد و بازنویسی می شود.
جالب: ما از وقتی چشم باز کرده ایم، نقشه در دیوار خانه در کتابها در سطح شهر دیده ایم، از وقتی چشم باز کرده ایم انواع فیلمها را دیده ایم، کارتونها، جنگ های دوران مختلف تاریخ، با شمشیر یا تیر و تفنگ. ما یک دنیا اطلاعات و دانش اطرافمان داریم، و براحتی به آنها دسترسی داریم، اما در همین یکصد سال پیش وضع چنین نبود، بطور کلی متفاوت بود. مردم قدیم از وقتی چشم باز می کردند، پشم رسیدن، کشک سابی، با کوزه و مشک آب آوردن، و اینقبیل دیده بودند، بهمین جهت بطور کلی دیدگاه ما با گذشتگان مان کاملاً متفاوت است. نباید بسادگی با خواسته دشمنان تاریخی ایران، اندیشه رو به رشد و تکامل را، با پرت و پلاها و دروغ های تاریخی انباشت، و بسوی فسیل شدن سوق داد. باید مرتب به روز بود، و پا و ذهن را جلو کشید، و همیشه فرهنگ یادگیری را بخاطر داشت، و با تولید پرسشها گردونه یادگیری را بچرخش درآورد.

عکس تاریخی تعدادی چاروادار در تهران، حدود 1300 خورشیدی، عکس شماره 437.
كليك كنيد: جغرافیای تاریخی ایران
كليك كنيد: دروغ جاده ابریشم یا راه ری
كليك كنيد: تاریخ گوگرد و باروت در ایران
توجه: اگر وبلاگ به هر علت و اتفاق، مسدود، حذف یا از دسترس خارج شد، در جستجوها بنویسید: وبلاگ انوش راوید، یا، فهرست مقالات انوش راوید، سپس صفحه اول و یا جدید ترین لیست وبلاگ و عکسها و مطالب را بیابید. از نظرات شما عزیزان جهت پیشبرد اهداف ملی ایرانی در وبلاگم بهره می برم، همچنین کپی برداری از مقالات و استفاده از آنها با ذکر منبع یا بدون ذکر منبع، آزاد و باعث خوشحالی من است.
حمله اسکندر مقدونی به ایران بزرگترین دروغ تاریخ، حمله چنگیز مغول به ایران سومین دروغ بزرگ تاریخ، و مقالات مهم مانند، سنت گریزی و دانایی قرن 21، و دروغ های تاریخ عرب، تاریخ مغول، تاریخ تاتار، و جدید ترین بررسی های تاریخی در وبلاگ:
جنبش برداشت دروغها از تاریخ ایران http://ravid.ir



