دو موضوع مهم تاریخی

   نامه تازه فاش شده

      با بالا گرفتن دانایی ایرانی ها از دروغ حمله مغول کشور مغولستان به ایران،  و اینکه قبلاً نوشته بودم نامه های مغول به زبان فارسی به دربار واتیکان فرستاده شده بود،  و مطابق معمول واتیکان از فاش کردن اسناد تاریخی سرپیچی می کند،  زیرا می داند که با آنها دروغ های تاریخ آشکار می شوند.  ولی با افشا گری های وبلاگ جنبش برداشت دروغها مجبور شدند یک نامه را رو کنند،  تا بلکه بتوانند جلوی افشا گری های بیشتر درباره دروغ حمله مغول به کشور ایران را بگیرند،  اینک متن این نامه را در زیر می نویسم،  البته راست و دروغ،  تقلبی و جعلی بودن آن برای من مشخص نیست.

      این نامه گویوک خان،  نوه چنگیز خان مغول است،  که در پاسخ نامه پاپ اینوسنت چهارم در سال ۱۲۴٦ م نوشته شده است.  گویند این پاسخ نخست در دو نسخه به زبان های مغولی و اویغور نوشته شده بود،  ولی خان مغول اصرار داشت،  آن را به زبانی هم بنویسند،  که در دربار پاپ  قابل خواندن و فهم باشد،  (؟ با کدام مدرک این را می گویند؟).  پس از مذاکره با فرستادگان پاپ به این نتیجه رسیدند،  که افرادی در هر دو دربار به زبان فارسی آشنایی دارند.  بنابر این نسخه سوم به زبان فارسی نوشته و مهر شد،  و آن را به نمایندگان پاپ دادند.  این نسخه فارسی که به عرض 20 و بلندای 112 سانتیمتر است،  گویند هنوز هم به صورت سالم در آرشیو مخفی واتیکان نگه داری می شود،  ترجمه ای از آن نامه در کتاب هایی موجود است،  مانند: Christopher Dawson – Mission to  Asia .

      گویا داستان تاریخی نامه از این قرار است،  در سال ۱۲۴۵ م،  پاپ اینوسنت چهارم عده ای را برای تحقیق از اوضاع و احوال مغول ها  به مغولستان فرستاد.  دو نفر آز آنان Giovanni da Pian del Carpine و   Lawrence of Portugal  در ۲۴ اوت ۱۲۴٦ م،  هنگامی  به قراقوروم پایتخت مغولستان رسیدند و پیغام پاپ را تسلیم کردند،  که  گویوک خان در حضور عده زیادی از شاهان و سران کشور های گوناگون به عنوان خان بزرگ بر تخت  نشسته بود.  گویوک خان همان گونه که در جوابیه اش به دو نوشته پاپ ذکر می کند،  گمان می کرد ارسال این نمایندگان از طرف پاپ برای اعلام تسلیم و بندگی است،  و در ضمن پاسخ به پرسش های پاپ از او خواست  که همراه همه شاهان اروپایی به دربار او بیاید و شخصأ اعلام بندگی بکنند،  و گرنه او آنان  را به عنوان دشمن خود تلقی خواهد کرد.

      آغاز نامه به زبان ترکی است،  در آن چند لغت اویغور – ترکی هم به چشم می خورد.  در متن  به جای کلمه ترکی – مغولی آسمان ابدی کلمه خدا به کار رفته است.  تاریخ نامه در پایان به هجری قمری و به عربی است،  همچنین نامه فاقد نقطه است.  بازنویسی نامه گویوک خان:

   منکو تنکری کو چندا

   کورالغ اولوس ننگ تالوی نونک

   خان یرلغمز

   این مثالیست بنزدیک پاپاء کلان فرستاده شد بداند و معلوم کند ما نبشت دو زبان

   ولایتهاء کرل َکنکاش کردست اوتک ایلی بندگی فرستاده از ایلچیان شما شنوده آمد و اگر سخن خویش برسید  توکی پاپاء کلان با کرل لان جمله بنفس خویش بخدمت ما بیائید هر فرمان یاساء کی باشد آن وقت بشنوانیم دیگر گفته اید کی مرا در شیلم درآی نیکو باشد خویشتن مرا دانا کردی اوتک فرستادی این اوتک ترا معلوم نکردیم.

دیگر سخن فرستادی ولایتهای مجار و کرستان را جمله  گرفتیت مرا عجب می آید ایشان را گناه چیست ما را بگوید. این سخن ترا هم معلوم نکردیم -  فرمان خدای را چنگیز خان و قاآن هر ئو شنوانیدن را فرستاد  - فرمان خدای را اعتماد نکرده اند هم چنان که سخن تو ایشان نیز دل کلان داشته اند – گردن کشی کرده اند – رسولان ایلچیان ما را کشتند – آن ولایتها مردمان را خدای قدیم کوشت و نیست گردانید – جز از فرمان خدای کسی از قوت خویش چگونه کوشید چگونه گیرد – مگر تو همچنان میگوئی که من ترسایم خدای را می پرستم زاری می کنم می یابم – تو چه دانی که خدای که را می آمرزد،  در حق که مرحمت می فرماید – تو چگونه دانی که همچنان سخن می گوئی  - بقوت خدای آفتاب بر آمدن و تا فرو رفتن جمله  ولایتها را ما را مسلم کرد است میداریم - جز از فرمان  خدای کسی چگونه تواند کرد – اکنون  شما بدل راستی بگوئید کی ایل شویم کوچ دهیم -  تو بنفس خویش بر سر کرل لان همه جمله یک جای بخدمت و بندگی ما بیائید - ایلی شما را آنوقت معلوم کنیم و اگر فرمان خدای نگیرید و فرمان ما را دیگر کند شما را ما یاغی دانیم همچنان شما را معلوم می گردانیم و اگر دیگر کند آنرا ما می دانیم خدای داند.

فی اواخر جمادی الاخر سنه اربعه اربعین و سته میه ٦۴۴

   بازنویسی به فارسی امروزی با استفاده از مقاله مغول ها و پاپ ها نوشته Paul Pelliot  1922/23.  عنوان نامه از ترکی:

   به نیروی آسمان ابدی

   و کل مردم بزرگ (طوایف مغول)

   فرمان خا

   این فرمانیست که به پاپ بزرگ فرستاده شد. برای این که بداند و بفهمد به دو زبان نوشته شد.

پیغام ایلی (بیعت) و بندگی شما به توسط نمایندگان تان در مجلس شاهان شنیده شد. هنگامی که این پیغام ما رسید خود تو پاپ بزرگ شخصأ به اتفاق همه شاهان (اروپایی) به خدمت ما بیایید. آن گاه تمام فرامین (یاسا) را به شما توجیه می کنیم. دیگر گفته اید که تعمید برای من آینده نیکی خواهد آورد. این مطلب را فهمیدیم. تقاضایی (دعایی) فرستادی – این تقاضا (دعای) تو را نفهمیدیم.

سخن دیگری فرستادی که "ولایت های مجارستان و کشورهای مسیحی را گرفتید – تعجب می کنم که گناه ایشان چیست – به ما بگویید". این سخن تو را هم نفهمیدیم. چنگیز خان و قاآن هر دو فرمان خدا را برای اطلاع آن ها فرستادند. ولی آن ها به فرمان خدا اعتماد نکردند (وقعی ننهادند)،  همچون سخن تو ایشان نیز متکبر بوده اند، گردن کشی کرده اند- رسولان و نمایندگان ما را کشتند.  مردمان آن ولایت ها را خدای ابدی کشت و نیست گردانید. و گرنه جز از فرمان خدا کسی چه گونه تواند با قوت خویش بکشد و بگیرد؟ تو که همچنان می گویی "من مسیحی هستم، خدا را می پرستم و زاری می کنم" مگر تو چه دانی که خدای که را می آمرزد و در حق که مرحمت می فرماید؟  تو چه گونه دانی که این گونه سخن می گویی؟ ما می دانیم که خدا به قوت خود اختیار تمام ولایت ها را از مشرق تا مغرب به ما مسلم کرده است. جز از فرمان خدا چه گونه کسی می تواند این کار را بکند. اکنون  شما به راستی بگویید که آیل شویم (بیعت کنیم) و به شما خدمت کنیم، تو شخصأ به اتفاق همه شاهان با هم  به خدمت و بندگی ما بیایید –  ایلی (بیعت) شما آن وقت معلوم خواهد شد. و اگر فرمان خدا را قبول نکنید و  فرمان ما را انجام ندهید ما شما را یاغی خواهیم دانست و با شما همان گونه رفتار خواهیم کرد. اگر دستور ما را انجام ندهید ما آن را خواهیم فهمید و خدا هم خواهد دانست.

آخر جمادی الاخر سال ششصد و چهل و چهار -  مطابق با یازده نوامبر ۱۲۴٦ میلادی-

   فردوسي زبان تاريخ ايران

      بسیاری می گویند اگر حمله اعراب به ایران دروغ است،  چرا فردوسی طوسی درباره آن نوشته است،  بدلایل مختلف فعلاً نمی خواستم این مطلب را بنویسم،  اما نشد،  عده ای عجله دارند.  بدین جهت همان بخش های شاهنامه فردوسی را که در این باره است،  می نویسم و فعلاً کوتاه بررسی می کنم،  امیدوارم شما نیز در این بررسی یاری نمایید.

      آخرین بخش شاهنامه فردوسی پادشاهی یزدگرد است،  از جنگ ایرانیان و تازیان نوشته شده،  و از قادسیه نام برده،  ولی هیچ مطلب روشنی از جنگ دو کشور یا دو قدرت ارایه نمی دهد،  از هیچ تدارکات و تعداد نیروها،  نوع صحنه آرایی نبرد و سلاحها و غیره هیچ دیده نمی شود.  بسیار شیرین و روشن از بزرگی و دلاوری ایرانیان می گوید،  ولی هیچ سند و مدرک درباره حمله اعراب ندارد،  از تازی می گوید که بنظر بسیاری از صاحب نظران آن عرب نیست.  از رد و بدل کردن نامه های عمر سعد وقاس و یزدگرد ساسانی نوشته شده،  قبلاً در باره آن توضیح نوشته ام.  در این پست می خواهم یک موضوع مهم بگویم،  که مربوط به جغرافیای تاریخی ایران است.

      عقل یار خوش است،  دشمن دم دروازه های پایتخت یزدگرد ساسانی است،  آنوقت یزدگرد سوم می خواهد حدود سه هزار کیلومتر در آن آئزمان،  و با امکانات آنزمان به مرو برود و کمک بگیرد،  از ده ها سرزمین و استان و کشور رد شود تا به مرو برسد،  که آیا بتواند کمک بگیرد یا نه.  این نکته اصلی است که باعث اشتباه همه شده است،  در واقع این مرو در استان خراسان غربی کشور بود،  که گویا استان کرمانشاه فعلی است.  آنها که  مرو خراسان غربی را به مرو کشور ترکمنستان فعلی برده اند،  بی سواد یا مزدور استعمار بوده اند.  کسانیکه در داستان پایانی شاهنامه یعنی سرگذشت یزدگرد ساسانی،  به این سادگی ری و مازندران را 500 کیلومتر،  طوس و نیشابور را 1000 کیلومتر،  سیستان را 1500 کیلومتر،  مرو را بیش از دوهزار کیلومتر،  هند را بیش از 5000 کیلومتر،  چین را بیش از ده هزار کیلومتر،  جابجا کرده،  و حسابی بخورد ملتها دهند،  و تاریخ ایران و جهان را اساسی بهم ریخته اند،  برایشان خیلی ساده است،  که دروغ حمله اعراب به ایران را هم بسازند و سازمان دهی کنند،  و کلی حال نمایند.  بمنظور متوجه شدن جغرافیای تاریخی ایران را بخوانید و پیگیری کنید.

 

 نقشه جغرافیای تاریخی استان های ایران در حدود سه هزار سال پیش،  فریدون کشورش را میان سه پسر تقسیم کرد،  خاور و روم به سلم،  و توران به تور،  ایران و تازی و یمن به ایرج،  مشروح در شاهنامه فردوسی،  عکس شماره 2401.

   غزنی شرقی و غربی

      این متن را از ویکی پدیا برداشتم،  تقریباً مطلبی است که همه درباره غزنین کشور افغانستان کنونی می گویند:  نام غزنه تلفظی در زبان‌ های ایرانی شرقی است،  از واژه گَنزَک که در زبان ‌های ایرانی قدیم به معنای گنج بوده ‌است،  و نام غزنه پس از روی دادن جایگشت آوایی گنزک / گزنک به شکل کنونی در آمده‌ است.  غزنه پیش از اسلام مرکز زابلستان بوده،  و مردم آن از آغاز ایرانی‌ تبار بوده‌اند،  زابلستان در شاهنامه فردوسی به عنوان کانون پهلوانان از اهمیت زیادی برخوردار است.  غزنه از دوران پس از اسلام نیز شهری بزرگ در خراسان بوده،  و از جملهٔ آباد ترین و زیبا ترین شهر های آسیا به شمار می ‌آمده ‌است.  این شهر هزار باب مدرسه داشته‌ است،  و مرکز تجمع دانشمندان بسیاری مانند ابوریحان بیرونی، فردوسی، ابوالفضل بیهقی، عبدالحی گردیزی، سنایی، مسعود سعد سلمان، عنصری و فرخی سیستانی بوده‌ است.  غزنی پایتخت سلطنت غزنویان در سال ‌های (۱۱۸۷-۹۷۵ میلادی) بود،  و سلطان محمود غزنوی سال‌ها در آبادی و گسترش آن کوشید.  در دهه‌ های نخست سده یازده میلادی غزنی مهم ‌ترین کانون ادبیات فارسی بود،  و این نتیجه کوشش‌ های سلطان محمود غزنوی بود،  که انجمنی از دانشوران، فیلسوفان و شاعران را به گرد تختگاه خود گرد هم آورده ‌بود.

   توجه کنید:  چرا نام تمام دانشمندان و اندیشمندانی،  که در این متن نوشته شده محقق ها و شاعرانی بوده اند،  که فقط از بخش غربی ایران از اینطرف کویر بزرگ گفته و نوشته اند،  نه از آنطرف کویر بزرگ از غزنه شرقی در افغانستان و اطراف آنجا،  گویا در قرن 21 بوده اند،  با امکانات وسیع تکنولوژی مدرن.  همچنین بخوبی از تعریف و تاریخ نوشته در متن بالا برای شهر پیداست،  که نام آن و داستان شهر همه مربوط به ایران غربی است،  چگونه است که حالا تمام آرامگاه این بزرگان و حتی پادشاهان این شهر در شرق ایران بزرگ و افغانستان است؟  چه کس و با چه قدرتی چنین کرده؟  آیا آن آرامگاه ها واقعی است؟  در این باره و موارد فوق،  باید تحقیق و تحلیل های زیادی انجام گیرد،  تاکنون هیچ کاری و بررسی ندیدم.

      فردوسی طوسی البته همان توس در خراسان شرقی یا غربی ایران بزرگ،  خود نوشته که از دست سلطان محمود به لنجان (در استان اصفهان کنونی) فرار کرده،  چگونه و چرا در آنزمان از شرق آمده و به غرب فرار کرده،  مگر چقدر اوضاع اطلاعاتی پیشرفته بوده؟  آیا سلطان محمود غزنوی سلطان غرب کشور بوده،  که فردوسی از دست او فرار کرده،  و به شرقی ترین نقطه غرب ایران پناه برده است؟  موضوعات مختلف زیادی وجود دارد،  که بمرور و بنا به توجه عزیزان خواهم نوشت،  نباید اجازه داد با نوشته ها و تاریخ های دروغی و الکی این و آن سرکار رویم.  ادامه دارد و بازنویسی می شود.

   جالب:  ما از وقتی چشم باز کرده ایم،  نقشه در دیوار خانه در کتابها در سطح شهر دیده ایم،  از وقتی چشم باز کرده ایم انواع فیلمها را دیده ایم،  کارتونها، جنگ های دوران مختلف تاریخ،  با شمشیر یا تیر و تفنگ.  ما یک دنیا اطلاعات و دانش اطرافمان داریم،  و براحتی به آنها دسترسی داریم،  اما در همین یکصد سال پیش وضع چنین نبود، بطور کلی متفاوت بود.  مردم قدیم از وقتی چشم باز می کردند،  پشم رسیدن، کشک سابی، با کوزه و مشک آب آوردن، و اینقبیل دیده بودند،  بهمین جهت بطور کلی دیدگاه ما با گذشتگان مان کاملاً متفاوت است.  نباید بسادگی با خواسته دشمنان تاریخی ایران،  اندیشه رو به رشد و تکامل را،  با پرت و پلاها و دروغ های تاریخی انباشت،  و بسوی فسیل شدن سوق داد.  باید مرتب به روز بود،  و پا و ذهن را جلو کشید،  و همیشه فرهنگ یادگیری را بخاطر داشت،  و با تولید پرسشها گردونه یادگیری را بچرخش درآورد.

   عکس تاریخی تعدادی چاروادار در تهران،  حدود 1300 خورشیدی،  عکس شماره 437.

   كليك كنيد:  جغرافیای تاریخی ایران

   كليك كنيد:  دروغ جاده ابریشم یا راه ری

   كليك كنيد:  تاریخ گوگرد و باروت در ایران

    توجه:  اگر وبلاگ به هر علت و اتفاق،  مسدود، حذف یا از دسترس خارج شد،  در جستجوها بنویسید:  وبلاگ انوش راوید،  یا،  فهرست مقالات انوش راوید،  سپس صفحه اول و یا جدید ترین لیست وبلاگ و عکسها و مطالب را بیابید.  از نظرات شما عزیزان جهت پیشبرد اهداف ملی ایرانی در وبلاگم بهره می برم،  همچنین کپی برداری از مقالات و استفاده از آنها با ذکر منبع یا بدون ذکر منبع،  آزاد و باعث خوشحالی من است.

    

   حمله اسکندر مقدونی به ایران بزرگترین دروغ تاریخ،  حمله چنگیز مغول به ایران سومین دروغ بزرگ تاریخ،  و مقالات مهم مانند،  سنت گریزی و دانایی قرن 21،  و دروغ های تاریخ عرب،  تاریخ مغول،  تاریخ تاتار،  و جدید ترین بررسی های تاریخی در وبلاگ:

   جنبش برداشت دروغها از تاریخ ایران    http://ravid.ir

تاریخ را جدی بگیرید

   ایلام یا هخامنشیان

      با توجه به کشفیات جدید،  و بالا رفتن دانش تاریخ و باستان شناسی ایرانی،  براحتی می توان برداشت کرد که سلسله هخامنشیان،  دارای دوران مختلف بود،  که دوره هایی از آن به غلط بنام عیلام معروف شده است.  چند اثر کشف شده،  در چند سال اخیر را در زیر نام برده ام،  که به وضوح نشان می دهد هنر و دانش و سازمان هخامنشیان ادامه حکومت ایلام است.  گویا درواقع هنوز،  هیچ تاریخی حرفه ای ایرانی نمی داند و نمی خواهد بداند،  که نام واقعی ایلام چه بوده است،  و خود آنها به کشورشان چه می گفتند.  فقط دانش محدود و اشتباه های بابل شناسی بریتانیا،  بخش بزرگ و زمان طولانی از تاریخ ایران بزرگ را بنام عیلام گفته و خلاصه کرده است.  جوانان باهوش متخصص تاریخ و باستان شناسی ایران،  بیایید دروغ های تاریخی را دور بریزید،  و بسوی واقعیت های تاریخ شیرین کشور مان بروید،  بدین منظور مطالعه و پیگیری وبلاگ انوش راوید کمک بزرگی است.  ادامه دارد و بازنویسی می شود.

   جام زندگی ایران

 

   عکس جام زندگی،  یکی از ارزنده ترین ظروف باستانی ایرانی است،  که چند سال پیش اتفاقی در ارجان بهبان کشف شد.  یک بشقاب مفرغی است،  که پنج ردیف نقش مربوط به آداب و رسوم زندگی آنزمان دارد،  بهمین جهت بنام جام زندگی معروف شد.  در این نقشها بخشی از تاریخ فراموش شده ایلام نقش بسته شده است،  عکس شماره 2851.

   نوار اول ــ  مجلس ضیافت فرمانروای ایلامی است،  شاه در جلوی الاچیق سلطنتی بر تخت نشسته،  و دو زن از محارم در پشت سر شاه و دو دیگری داخل چادر هستند،  شخصی که مقابل شاه بدون لباس تشریفاتی ایستاده احتمالاً پیام مهمی دارد.  در این مجلس ضیافت شاهانه جمعاً 14 نفر حضور دارند،  دو زن سرگرم فراهم کردن نوشابه گورا برای شرکت کنندگان هستند،  زنی تنگی در دست و کوزه ای بکمر بسته،  و زن دیگر مأمور دفع حشرات است،  دو رشته کوه پر درخت این صحنه را از صحنه بعدی جدا کرده است.  در صفحه بعد هشت نفر پیاده و دو نفر با ارابه بسوی چادر سلطنتی می روند،  همه آنها شکارچیانی هستند که شکار های خود را بعنوان تفحه نزد شاه می برند.

   نوار دوم ــ  می توان آنرا به صحنه نبرد و رزم تعبیر کرد،  شاه باشنیدن پیام بسرعت خود را به اسکله می رساند،  تا بکمک قایقرانان سلطنتی بمقر حکومتی داخل دژ برود.  نقوش حکایت می کنند که با حرکت شاه تنی چند از شورشیان اسیر،  و تعدادی نیز بداخل نخلستانها می گریزند،  که کشاورزان مشغول کار و خرما چینی و مردم سرگرم ماهیگیری هستند.

   نوار سوم ــ  مربوط به تقدیم هدایا و آوردن حیوانات مختلف شکار شده،  نزد شاه بعنوان پیش کش پیروزی است،  همچنین سرکرده یاغیان را به حضور شاه آورده اند.  ولیعهد و جانشین شاه پرچم بدست پشت سر او ایستاده است،   شخصی هدیه آورندگان به حضور شاه را هدایت می کند.  هدایا عبارتند از:  اسب، شیر، آهو، عقاب، شتر مرغ، دو خمره بزرگ نوشیدنی، و....

  نوار چهارم ــ  صحنه یک جشن خصوصی است،  شاه ایلامی باز هم نشسته بر تخت جشن خود را نظاره گر است،  عده ای سرگرم عملیات ورزشی هستند،  نوازندگانی با،  نی و چنگ و نوعی ساز بادی و دف،  در جشن شرکت دارند،  آشپز خانه شاهی نیز برای شرکت کنندگان غذا تدارک می بیند.

   نوار پنجم ــ  شش گاو و شش شیر بتناوب در پی یکدیگر دوانند،  در مرکز ظرف نقش نماد معروف گل 16 پر وجود دارد،  که در نقوش هخامنشی فراوان دیده می شود.

   * اینهمه نقش هنرمندانه زیبا،  در ظرفی به ضخامت چند میلیمتر،  باعث شده که آنرا جام زندگی بنامند.

   حلقه طلائی قدرت

 

   عکس حلقه طلائی قدرت شیئ بی مانندی است،  که هنرمند هنر بی همانندش را در آن به نمایش گذاشته است،  کاربرد آن بدرستی مشخص نیست،  احتمالاً در مواقع رسمی و خاص فرمانروا آنرا بدست می گرفته است،  عکس 2852.

   طاق ایرانی ایلام

 

   عکس طاق باستانی ایلامی که به غلط یا دروغ به طاق رومی معروف شده،  حدود 15 قرن قبل از روم،  در ایلام و خوزستان استفاده می شده و کار برد مهندسی داشته است،  و بفراوانی در سایت های باستانی دیده می شود.  البته یاد آوری نمایم در کتاب های تاریخی ایران منظور از روم،  بخشی از ایران بزرگ بوده که به روم معروف بود،  نه روم غربی ساخته و پرداخته غرب،  عکس 2853.

   هنر مجسمه ایلام

 

   عکس مجسمه ملکه ایلامی،  شاهکار مجسمه سازی ایلام،  در تمام مجسمه های هخامنشی،  رد پای تاریخی هنر ایلامی دیده می شود،  عکس شماره 2854.

   طلای ایران و بلخ تاریخی

      از گذشته های دور طلا ارزش خاص خودش را داشت،  در تمام دوران های تاریخ از طلا برای تزئین و قدرت استفاده می شد،  در خاک کنونی ایران دو معدن طلای تاریخی وجود دارد،  که از زمان ایلامیها مورد بهره برداری قرار می گرفتند.  در کتیبه داریوش بزرگ در کاخ شوش نوشته شده که طلا های کاخ را از بلخ و سارد می آوردند،  ترجمه و تلفظ بلخ از آن کتیبه بدرستی معلوم نیست،  ولی آنچه که مسلم است در حوالی ولایت بلخ افغانستان کنونی معدن طلا وجود ندارد،  در زیر مکان های طلا دار افغانستان را نوشته ام.  در واقع،  بلخ یا باختریش با هر تلفظ دیگری به این منظور،  حدود یکی از شهرستان های تکاب یا صائین دژ یا میاندوآب می باشد،  که در کناره های سیمینه رود و زرینه رود قرار دارند،  که گاهی در تاریخ بنام سیحون و جیحون نامیده شده اند،  بنظر من و با جمع بندی های کلی میاندوآب انتخاب اصلی است،  در آینده نزدیک با یک سفر ده روزه به آن نواحی،  دقیق تر خواهم گفت بلخ تاریخی باخترکجا بوده است.

      در طول تاریخ مهاجرت های متعددی انجام پذیرفته،  که دلایل زندگی و دینی و غیره داشته است،  مردمانی که بجای جدید می رفتند دوست داشتند نام محل قبلی خود را در جای جدید بگذارند،  نمونه آن در تمام  قاره آمریکا از شمال به جنوب فراوان دیده می شود،  اروپائیان و آفریقائیان مهاجر،  نام های شهرهای قبلی خود را در مکان های جدید گذاشته اند،  در گذشته های تاریخی قاره کهن نیز چنین بوده است.  اشتباه در نگارش تاریخ ها و پرت و پلا هایی که بجای تاریخ در دو قرن گذشته نوشته اند،  بلخ باختر را با بلخ خاور اشتباه گرفته اند،  این غلط باعث شده تاریخ کلی بهم ریخته شود.  وظیفه پژوهشگران جوان باهوش ایرانی است،  که با دید نو و بدور از دروغها و غلط ها،  تاریخ را بازنویسی نمایند.

   معدن طلای زره‌شوران ــ  به عنوان بزرگترین معدن طلای ایران،  در ۳۵ کیلومتری شهرستان تکاب و ۱۵ کیلومتری مجموعه میراث فرهنگی و گردشگری تخت سلیمان واقع شده است.  واحد فرآوری و استحصال طلا با ظرفیت سالانه سه تن شمش طلا در منطقه زره‌شوران تکاب آغاز خواهد شد.  بر اساس مطالعات نهایی ذخیره قطعی معدن طلای زره‌شوران تکاب چهار میلیون تن کانسنگ طلا با عیار 5.8 PPM گرم در تن برآورد شده است.  ذخیره احتمالی این معدن هفت میلیون تن با عیار متوسط ۴ PPM است.

   معدن طلای آق‌دره ــ  به عنوان دومین معدن طلای کشور،  در ۳۰ کیلومتری شهرستان تکاب استان آذربايجان غربي واقع شده است.  خوراک اين کارخانه از معدن طلاي آق دره در 12 کيلومتري آن تامين مي شود.  کارخانه فرآوری و استحصال طلای آق‌دره با ظرفیت تولید سالیانه ۲/۲ تن به بهره‌ برداری رسیده،  و هم اکنون فعال است. ظرفيت خوراک ورودي اين کارخانه 2000 تن در روز کانسنگ طلا،  با عيار 3 گرم بر تن است.

   معادن طلا در افغانستان کنونی ــ  از گذشته های دور به طریقه کامل و ابتدایی زر شویی از رودخانه کوکچه طلا به دست می آید،  از این روش در مناطق مختلف از جمله در مناطق دروازه در بدخشان،  تا قلعه زال در قندوز و دره های راق و دادنگ چهل کان استفاده می شود.  تحقیقات وجود معادن طلا در بدخشان، قندهار، زابل ( زرکشان، انگوری، کریستو) را تثبیت می کند.

   معادن نقره در افغانستان کنونی ــ  مهمترين معادن نقره افغانستان در ارتفاعات بدخشان، منطقه پنجشير، در سیم کوه هرات،  خاکریز قندهار، غوربند و علاقه هزارجات و در رگه های معدن سرب بی بی گوهر ( قندهار) مشخص گردیده است.

   معادن تاریخی طلا در ایران
      قديمي ترين معدن طلايي که اسم آن در تواريخ و گزارش ها آمده است، معدن سيستان است،  پس از آن بیشتر نويسندگان از معدن کوه زر دامغان ياد کرده اند.  ابودلف سياح عرب که در زمان سامانيان در ایران سياحت کرده،  از معدن طلاي شيز (تخت سليمان نزديک تکاب) ياد کرده و مي نويسد:  طلاي آنجا سه قسم است،  يک قسم به نام قومسي (شايد طلاي معدن کوه زردامغان باشد)،  و آن عبارت از خاک طلا است،  که بر آن آب مي ريزند،  و پس از شستشوي خاک،  طلاي آن مانند گرد باقي مي ماند.  اين طلا با جيوه ترکيب مي شود،  و رنگ آن سرخ روشن و سنگین و نرم و چکش خور مي باشد،  و رنگ آن در آتش استقامت دارد. قسم ديگر شهربي نام دارد،  و تکه هاي آن از يک گندم تا ده مثقال يافت مي شود،  رنگ آن تند و ثابت است ولي جنس آن کمي خشک مي باشد.  قسم ديگر سجابذي است،  که رنگ آن سفيد و هنگام محک سرخ مي شود، (مخلوط با مس بوده است).  در جاي ديگر از طلاي همدان گفتگو کرده و مي نويسد،  به علت اينکه زغال در آنجا کمياب است،  هزينه به دست آوردن طلا زياد و بهره برداري صرف نمي کنند،  بعدا از معدن طلاي مازندران،  به نام کوه خشم ياد مي کند.

   توجه نمایید:  در این متن های تاریخی معدن طلای سیستان،  سیستان حتماً باید در بخش هایی از استان کردستان و بخش هایی از استان آذربایجان غربی را شامل بوده باشد.

 

عکس کتیبه داریوش بزرگ در شوش،  عکس شماره 2855.

   کتیبه داریوش در شوش

      متن کتیبه داریوش بزرگ در کاخ آپادانا،  شوش ــ  داریوش پس از استعانت از سرور دانا اهورامزدا می گوید:  این کاخی است که من در شوش بنا کردم،  تزئینات آنرا از راه دور آوردم،  قالبگیری آجر کار بابلیان بود،  چوی صدر از کوه های لبنان توسط آشوریان تا بابل آورده شد،  و از بابل تا شوش کاریان و یونیان آنرا حمل کردند.  طلایی که اینجا بکار رفته از سارد و بلخ آورده شده است.  سنگ لاجورد و عقیق را از خوارزم آورده اند،  و نقره و مس را از مصر. عاجی که بکار رفته از حبشه و هندورخج حمل گشته است.  ستون های سنگی که اینجا کار گذاشته شده را از ایلام آورده اند.  هنرمندانی که سنگ را تراشیده اند یونیان و ساردیان بودند.  زرگرانی که طلا را کار کرده اند مادی و مصری بودند،  و آجر های مینایی کار بابلیان بوده است.  اینجا در شوش دستور ساختن ساختمان باشکوه داده شد،  و آن بطرزی عالی تحقق یافت.

   انوش راوید:  این قبیل کتیبه ها خیلی موضوعات تاریک تاریخی را برای ما روشن می کند،  مثلاً می گوید نقره و مس را از مصر آورده اند،  و می دانیم که کشور مصر از نظر مس و نقره فقیر می باشد،  و در زمان قدیم مصریان باستان،  خود از جایگاه عقاب می آوردند.  ولی استان کرمان ایران بسیار غنی،  و با سابقه طولانی تاریخی استخراج مس و نقره است،  مخارج آوردن از اوگاندا بسیار گرانتر و سخت تر بود،  تا آوردن از کرمان فعلی.  حال باید دید این مصری که در کتیبه نوشته نقره و مس دارد،  درست ترجمه شده یا یک میخ را جابجا ترجمه کرده اند،  در هر صورت بنظر من منظور از نقره و مس را از مصر آورده اند،  استان کرمان می باشد نه کشور مصر فعلی.  همانگونه که بارها گفته ام پژوهشگران نوین تاریخ ایران،  باید تمام دروغها و پرت و پلا های تاریخ را دور بریزند،  و تاریخ را از نو با در نظر گرفتن و تخصص و زمان لازم بپیچند.  در تاریخ نویسی نوین،  باید تمام قوانین، فاکتورها و فرمول های تاریخی و تاریخ اجتماعی و سیاسی و اقتصادی در نظر داشت و پیاده کرد،  ضمن حفظ تاریخ و فرهنگ یادگیری که با جغرافیا به تمام معنی آن همخوانی داشته باشد.  کلاً نباید تصور شود که چیزی به یکباره نازل شده و اتفاقی است،  هر پدیده ای حتماً دارای ریشه ای تاریخی نسبت به دوره و زمان در ساختار های تاریخی اجتماع است.

   حکایت از گلستان سعدی

      بازرگانی را دیدم که صد و پنجاه شتر بار داشت،  و چهل بنده و خدمتکار،  شبی در جزیره کیش مرا بحجره خویش درآورد.  همه شب نیارمید از سخن های پریشان گفتن،  که فلان انبارم بترکستانست و فلان بضاعت بهندوستان،  و این قباله فلان زمین است،  و فلان چیز را فلان  ضمین.  گاه گفتی خاطر اسکندریه دارم که هوایی خوشست،  باز گفتی نه که دریای مغرب مشوش است،  سعدیا سفر دیگر در پیش است،  اگر آن کرده شود بقیت عمر خویش بگوشه ای بنشینم.  گفتم:  آن کدام سفرست؟  گفت:  گوگرد پارسی خواهم برد به چین، که شنیدم قیمتی عظیم دارد،  و از آنجا کاسه چینی بروم آرم،  و دیبای رومی بهند،  و فولاد هندی بحلب،  و آبگینه حلبی به یمن،  و برد یمانی بپارس،  وزان پس ترک تجارت کنم،  و بدکانی بنشینم.  انصاف از این ماخولیا،  چندان فرو گفت که بیش طاقت گفتنش نماند،  گفت:  ای سعدی توهم سخنی بگوی از آنها که دیده و شنیدی،  گفتم:

 * آن شنیدستی که در اقصای غور  <><>  بارسالاری  بیفتاد  از  ستور *

 * گفت  چشم تنگ  دنیا دوست  را  <><>  یا قناعت پر کند یا خاک گور *

   انوش راوید:  بوضوح در اینجا معلوم می شود،  چین بخشی از استان های همدان و مرکزی فعلی ایران است،  که در آن زمان معروفترین کاسه ها را داشته اند،  از لالجین تا میبد و قم کنونی،  و بهیچ وجه مقرون بصرفه نبوده،  که گوگرد به کشور چین ببرند،  و کاسه کشور چینی به کشور روم.  روم در اینجا استان زنجان ایران است،  که در مسیر راه ری و ابریشم و ادویه،  بازار توزیع دیبا های معروف ایران را داشته است،  هند نیز خوزستان است،  که فولاد داشته است،  اگر منظور کشور هندوستان بوده،  به هیچ وجه مقرون بصرفه تجاری نبوده،  و به هیچ عنوان سعدی چنین اشتباه را نمی کرده است.  اینجا یمن قبل از ولایت پارس است،  اگر بعد از ولایت پارس و منظور کشور فعلی یمن بوده،  نمی توانسته این بخش ماجرا کابرد تجاری داشته باشد.  در واقع یمن بصره تا کویت کنونی بوده،  در شاهنامه فردوسی سه عروس فریدون دختران پادشاه کشور یمن هستند،  بروشنی مشخص است که یمن،  کویت و بصره می باشد،  که محل تولید و تجارت برد یمانی بوده است،  عکس تاریخی از بصره دارم،  که از یک سایت تاریخی آنجاست،  و مردم برد پوشند.

   سر انجام جمشید

      ....از خودستایی جمشید،  فره ایزدی از او روی بر تافت،  از ایران خروش بر خاست و از هر سوی ستیزه و جنگ پدید آمد.  خواستاران شهریاری از هر گوشه سربلند کردند و با همدیگر بنبرد پرداختند،  همگان دل از جمشید بر کندند.  چون سپاهیان ایران شنیده بودند در سرزمین تازیان شاه اژدها پیکری پیدا شده،  در جستجوی خود بضحاک روی آوردند و او را بشاهی ایران زمین برداشتند.  ضحاک به ایران آمد و تاج بر سر نهاد،  لشگر گرد آورده پایگاه جمشید را بگرفت.  جمشید بناچار جا تهی کرد،  تاج و تخت برای ضحاک ماند.  جمشید هنگام صد سال ناپدید بود،  کسی او را نمی دید،  در سال صدم او را در کنار دریای چین یافتند.  روز بانان ضحاک او را با اره بدونیم کردند....  این دریای چین شاهنامه فردوسی،  دریاچه قم است،  و محل ناپدید شدن و آرامگاه جمشید در قم و جم کران فعلی است،  گویا هزاران سال زیارتگاه بوده.

      ممکن است برای شما این پرسش پیش آید،  بنا به آنچه که گفته شده،  تمام نوشته های فردوسی و بسیاری از تاریخ نویسان ایران از بخش غربی ایران بزرگ است،  پس بخش شرقی و تاریخ آن چه می شود؟  در صورتیکه خود فردوسی از طوس و شرق ایران است،  چرا از آن قسمت چیزی ندارد؟  و این فکر در ذهن می آید،  که نکند طوس فردوسی هم در غرب بوده باشد؟  توجه کنید:  باید دانست هر آن ممکن است،  با کشفی و دانش باز هم تاریخ بهم ریزد،  تا آنجا که من می دانم در مسیر راه ری،  که به جاده ابریشم معروف شده،  شهر هایی بودند،  که کاروانها بار هایشان را به یکدیگر می دادند،  زیرا هر کاروان مقدار معینی از راه را می رفت.  در همین شهرها که ری و نیشابور و طوس میانشان بود،  بازار های بزرگ و مهمی هم برای تبادل کالا داشتند،  در ضمن این شهرها همیشه محل تجمع و تبادل علم و دانش و تجربه،  ناراضیان و اندیشمندان هم بود.  بمنظور تاریخ بخش شرقی ایران یعنی کشور های کنونی:  افغانستان، تاجیکستان، ازبکستان، ترکمستان،  باید بدور از دروغ های تاریخی پژوهش هایی صورت گیرد.

      تهمورث (طهمورث)

       .... پس از هوشنگ،  پسرش تهمورث،  که او را دیوبند خوانند بتخت نشست،  او گفت:  جهان را از بدی بزدایم و از آسیب دیوان دور بدارم،  هر آنچه در زندگی سودمند هست پدید آورم.  اوست که پشم میش و موی چارپایان، رشتن آموخت و پوشش و گستردنی بافت.  چارپایان را از سبزه و کاه و جو خورش فراهم کرد،  ددان رمنده را چون سیه گوش و یوز از کوه و دشت گرد آورده،  رام ساخت.  مرغان سبک پرواز چون باز و شاهین را بپرورید،  ماکیان و خروس را بامدادان به بانگ زدن گماشت.  آنچه از برای مردم سودمند بود،  همه پدید آورده اوست.  به مردم گفت:  نیک کردار باشید،  خدای را سپاس آورید که ما را به همه ددان چیر ساخت.

      او را وزیری بود پاک نهاد و خوب کردار بنام شهرسپ،  او مردی بود که روز را با پرهیز کاری و شب را در ستایش سر آوردی.  او چنان شاه را از آلایش بپرداخت که از فره بر خوردار گردید،  آنچنان که توانست اهریمن را به بند اندر آورد و از او سواری گیرد،  برو زین نهد و بگرد گیتی گردد.  دیوها ناخشنود از او سر از فرمانش بر تافتند.  تهمورث چون این بدید،  به رام کردن آنها کمر بست،  همه را به زنجیر اندر کشید.  دیوها زینهار خواستند و گفتند اگر آنها را نکشد،  هنری او را بیاموزند.  آنگاه که آزاد شدند،  چندین گونه هنر نوشتن به تهمورث بیاموختند،  سی گونه خط چون رومی و تازی و پارسی و سغدی و چینی و پهلوی از آنهاست.  تهمورث را زندگی سر آمد،  کار هایش بیادگار ماند....

      توجه کنید سی گونه خط:  رومی و تازی و پارسی و سغدی و چینی و پهلوی،  این خطوط همه ایرانی است نه از کشور چین و غیره،  غیر ممکن بود که فردوسی از زبان و خطوط خارجی نام ببرد،  آنهم از کشور چین بعد از ده هزار کیلومتر و چند ده سرزمین دیگر.  اینجا وظیفه جوانان باهوش استان های مختلف ایران است،  که از این سی گونه خطوط استان های ایران،  خط تاریخی استان خود را،  از دل تاریخ بیرون بکشند،  و بجهان معرفی نماید.

   تکرار دفاع از تاریخ

      تنها وظیفه تاریخ نگار و تاریخ دان،  تکرار پرت و پلا های خارجی و دروغها نیست،  وظیفه اصلی دفاع از تاریخ و شرافت ایران است.  عده ای تاریخ دان و تاریخ نگار بسیار ساده و کم سواد وطنی،  تاریخ و سابقه های عالی کشورشان را مفت به خارجیها دادند،  آنها می پنداشتند که بزرگان و اندیشمندان ادب و تاریخ ایران چون خودشان بودند و با سادگی نگاشتند و نوشتند.

      چین ایران بمرکزیت کاشان تولید کننده چینی و ابریشم و منسوجات را مفت مفت به کشور چین واگذار کردند،  در حکومت گذشته باستان شناسان تقلبی خارجی هر چه چوب و تیر و تخته تاریخی از کارگاه های پارچه و ابریشم و دیبا و حریر و برد و غیره بود،  از بین بردند و سوزاندند،  تا کسی نداد اینجا مرکز تولید منسوجات و چین واقعی بوده است.  طلای ناب بلخ و مس و نقره مصر ایران را به بیگانه دادند،  جاده ابریشم استان چین به شوش را به کشور چین و بیگانه فروختند،  راه معروف ری را با سادگی جاده ابریشم نامیدند،  روم ایران بمرکزیت زنجان فعلی را که مرکز تجارت و صنایع بود،  به جای دیگر واگذار کردند،  تور علم و دانش را بمرکزیت همدان به ترکستان فرستادند. باروت تولید استان چین را به کشور چین سپردند،  و خانات ایران مسلح به باروت استان چین که اروپا را در هم می کوبید مغول مغولستان با باروت کشور چین معرفی کردند.  به گنبد سلطانیه کار و هنر استان روم ایران هم رحم نکردند،  پول فراوان دادند تا بیگانگان آنرا بیگانه سازی کنند.  جوانان باهوش ایران،  این وبلاگ را بخوانید و پیگیری نمایید،  و با تمام وجود تلاش کنید سرزمین و استان خود را بهتر و بهتر واقعی بشناسانید،  و سابقه درخشان تاریخی آنرا به جهان معرفی کنید.

   استان چین = استان مرکزی بمرکزیت کاشان،  امیدوام جوانان باهوش عزیز از مسئولین بخواهند نام بی معنی استان مرکزی را به استان تاریخی چین برگردانند،   اینگونه نام گذاریها تقلبی در حکومت های گذشته برای از بین بردن هویت ملی و ایرانی بوده است.  یاد آوری نمایم،  در طول تاریخ مرز های این استانها کم و بیش شده،  مثلاً استان روم تا رومیه یا مدائن و تراکیه پیش رفته،  استان تور نیز تا آذربایجان و شمال عراق،  و استان ایران تا... و غیره... امتدا پیدا کرده اند،  به مرور هر دوره تاریخی را با نقشه خواهم نوشت.

   استان روم =  استان زنجان بمرکزیت زنجان،  استان تور =  استان همدان،  استان باختر =  استان آذربایجان غربی،  بلخ =  میاندوآب،  استان خاور =  استان تهران،  بیت المقدس =  بابل قدیم در عراق فعلی،  اروند رود =  شط العرب،  دریای چین =  دریاچه قم،  استان ایران =  استان ایلام و شمال خوزستان،  استان سیستان =  استان کردستان،  هند =  خوزستان جنوبی،  استان یمن =  کشور کویت و استان یصره،  + + این لیست ادامه درد.

      توجه:  تنها وظیفه تاریخ نگار و تاریخ دان،  تکرار پرت و پلا های خارجی و دروغها نیست،  وظیفه اصلی او دفاع از تاریخ و شرافت ایران است.

 

عکس جمکران که هنگام زیارت گرفتم،  عکس شماره 4517.

   كليك كنيد:  تاریخ آرم و نشانه های ایران

   كليك كنيد:  تاریخ جرگه و شورا در ایران

   كليك كنيد:  تاریخ دمکراسی مردمی در ایران

    توجه:  اگر وبلاگ به هر علت و اتفاق،  مسدود، حذف یا از دسترس خارج شد،  در جستجوها بنویسید:  وبلاگ انوش راوید،  یا،  فهرست مقالات انوش راوید،  سپس صفحه اول و یا جدید ترین لیست وبلاگ و عکسها و مطالب را بیابید.  از نظرات شما عزیزان جهت پیشبرد اهداف ملی ایرانی در وبلاگم بهره می برم،  همچنین کپی برداری از مقالات و استفاده از آنها با ذکر منبع یا بدون ذکر منبع،  آزاد و باعث خوشحالی من است.

   

   حمله اسکندر مقدونی به ایران بزرگترین دروغ تاریخ،  حمله چنگیز مغول به ایران سومین دروغ بزرگ تاریخ،  و مقالات مهم مانند،  سنت گریزی و دانایی قرن 21،  و دروغ های تاریخ عرب،  تاریخ مغول،  تاریخ تاتار،  و جدید ترین بررسی های تاریخی در وبلاگ:

   جنبش برداشت دروغها از تاریخ ایران    http://ravid.ir