سخن انوش راوید

سخن نخست تارنمای ارگ
پیش گفتار
      هر وبلاگ یا سازمان،  شرکت یا حزب،  در این دوران و قرن نوین،  نیازمند طرح تدوین شده است،  که شامل:  مرامنامه، اساسنامه، استراتژی، تاکتیک، سبک کار، و... باشد،  عدم دقت به این اصول،  آن شرکت یا سازمان یا وب را سردرگم می کند،  و به اهدافش نمی رساند.
تصویر پلاک هخامنشی،  عکس شماره 3311.
    ارگبه معنی قلعه کوچک در میان قلعه بزرگ است،  که دارای برج و بار باشد،  و در آن فرمانروای شهر، ایالت و یا کشور اقامت داشته است،  و غالباً وی از آنجا مبادرت به اداره امور می کرد.  از این وبسایت ارگ،  هدایت و اداره،  تاریخ نویسی نوین ایرانی و جنبش برداشت دروغها از تاریخ ایران،  و... انجام می شود.
   توجه:  مطالب وبسایت ارگ و وبلاگ گفتمان تاریخ،  توسط ده ها وبلاگ و وبسایت دیگر،  بصورت خودکار و یا دستی کپی پیس می شوند،  از این نظر هیچ مسئله ای نیست،  و باعث خوشحالی من است.  ولی عزیزان توجه داشته باشند،  که حتماً جهت پیگیر و نظر نوشتن درباره مطالب،  به اصل وبلاگ من مراجعه نمایند:  در اینجا  http://arq.ir.
"تاریخ نوشتن مقاله سخن وبسایت ارگ 1385،  در اولین فرصت بازنویسی می کنم"
سخن، مرام، اساس، سبک کار
      سخن وبلاگ ارگ به عاشقان دانستن حقیقت است،  که اندیشه خدمت به دانش و ایران دارند،  سخن وبلاگ ارگ به تحصیل کرده ها و روشنفکران است،  که اندیشه و عمل شان تابع منطق و حقایق علمی است.  بدین منظور حرکت وبلاگ بحث در جهت معیار هایی با اتکا به حقایق علمی و تجربی و موازین منطقی محقق است.  در زمانی حساس که راه زندگی و رشد ملتها،  به شیوه  فرا امپریالیستی در خطر و بحران است،  لازم می گردد که اندیشمندان و روشنفکران مورد نظر این وبلاگ،  در محیط دمکرات مجازی گرد هم آیند.  در تشخیص دروغها و یافتن واقعیتها و حقایق علمی در جغرافیا ـ تاریخ و تکامل اجتماعی و فرهنگی به اندازه توانایی خود کار،  و به گسترش واقعیتها در میان مردم بکوشند.  کوتاهی از این مهم سپردن دوران به دروغ پردازان است،  که با دشمنی دیرینه،  خواهان شکست و تجزیه ذهنی و ذاتی ملت های قاره کهن،  جهت تخریب و انقراض می باشند.
        وبلاگ ارگ (جنبش برداشت دروغها از تاریخ ایران)  بر پایه دروغ های تاریخی نمی باشد،  بلکه در ضدیت کامل با کلیت دروغ،  و مخالف سرسخت دروغ های تاریخی و اجتماعی است.  بنابر این منابع و مطالب کتاب هایی،  که اصالت واقعی و صحیح بودن مقالات آنها مشکوک می باشد،  فقط به منظور بررسی چگونگی نوشته هایشان در وبلاگ استفاده می شود.  آنچه که امروزه برای علوم انسانی،  بویژه تاریخ و تاریخ اجتماعی مسئله ساز شده،  انبوه دروغها و ترفندها است،  که هر کس به فراخور حال و موقعیت خود بکار برده است.  برای تصفیه و پاکسازی آنها باید از روش های اصولی استفاده کرد،  تکیه بر مطالب مشکوک و تکرار طوطی گونه آنها،  همان گمراهی تاریخی است.
      بدین جهت باید در نظر داشت،  استدلال ها و استنباط های قیاسی،  که همراه تحلیل های عمیق و داده های واقعی تاریخی و آماری است،  نهایت به تکوین تعلیل های جدید،  برابر اصول علمی می انجامد،  که در تمام مراجع ذیصلاح مسند و منبع به حساب می آید،  که اساس و پایه وبلاگ ارگ،  بر این مبنا می باشد.  در مقالات وبلاگ از ذکر مستقیم و یا نوشتن کلاسیک انبوه زیرنویس منابع خود داری شده،  ولی با استفاده از واژه های کلیدی کتاب های داری اهمیت،  تشخیص ذهنی برای حرفه ای ها مقدور شده است.  مبتدی های مرتبط با این دانش،  ضمن مطالعه و پیگیری وبلاگ،  بعد از مدتی خود می توانند،  رمز و راز یا در واقع علم وبلاگ را بیابند و درک کنند.  همیشه خواهش کرده ام،  افرادی که علاقه و یا دانشی در تاریخ و تاریخ اجتماعی ندارند،  این وبلاگ را مطالعه نکنند،  و اگر اشتباه وارد شده اند،  سریع خارج شوند،  چون سردرگم می شوند.
عکس انوش راوید در 1346 خورشیدی،  مشروح در تولد در تاریخ،  عکس شماره 112 .
مرامنامه وبلاگ ارگ
   1 ــ  احترام کامل به مردم ایران و تمام انسانها،  2 ــ  حفظ بی چون و چرای دمکراسی واقعی،  3 ــ  کار فرهنگی جهت زدودن دروغ و نیرنگ و فریب در تاریخ و تاریخ اجتماعی ایران بزرگ و قاره کهن،  4 ــ  رعایت کامل قوانین کشور ایران و بین المللی،  5 ــ  دفاع از تاریخ و تاریخ اجتماعی و جغرافیای تاریخی ایران.
اساسنامه وبلاگ ارگ
   1 ــ  تحقیق و تحلیل های ویژه در تاریخ و تاریخ اجتماعی ایران و جهان،  2 ــ  ایجاد آموزش و درک بیشتر از واقعیت های تاریخی و حس حرکت زمین زیر پا،  3 ــ  کار فرهنگی دفاع از تاریخ و تاریخ اجتماعی ایران،  در محیط دمکرات وب.  4 ــ  تلاش برای ایجاد فرهنگستان مستقل تاریخ و جغرافیای تاریخی ایران.
سبک کار وبلاگ ارگ
      وب ارگ یا جنبش ارگ،  فعالیتی مجازی در محیط اینترنت و غیر حضوری،  ویژه علاقمندان به دانش جغرافیا ـ تاریخ است،  که نیازی به رهبری از بالا مانند سبک کار قرون گذشته ندارد،  بلکه برنامه ای با آینده نگری و سازمان های نوین قرن 21 است.  با توجه به جامعه امروزی و تحقیقات متوجه می شویم،  سبک کار قرون گذشته بویژه دوران تولید انبوه قرن 20 برای پیشبرد اهداف در این زمان کار ساز نمی باشد.  بسیاری هنوز در گذشته مانده و می پندارند،  که برای کار می بایست رهبر و سازمان هرمی شکل داشت،  تا بتوان هدایت کلی را به دست گرفت.  در صورتیکه در قرن موج نو با انقلاب اطلاعاتی و ارتباطی این گونه هرم ها به راحتی آسیب پذیر هستند،  و به هیچ عنوان و شکل نمی توان آنرا ثابت نگه داشت.  اگر سازمان هرمی در این قرن ثابت بماند،  دلیل بر عدم توانایی تحلیل و تعلیل نیرو های تشکیل دهنده آن است،  که به نوبه خود عدم کارایی را در پی دارد.  گاه در این زمان دیده می شود،  مدیریت یا رهبری با پول هرم تشکیلاتی را نگه می دارد،  ولی هر روزه مخارج بیشتری می طلبد،  و در نهایت حفظ آن امکان ندارد.
   یک تعریف ــ  اگر بعضی پدر یا پدر بزرگی را محک بزنید متوجه می شوید،  که آنها می پندارند،  اگر نباشند بچه ها و نوه ها توانایی ادامه زندگیشان کم است،  و می پندارند همه دانایی در آنها جمع است.  در گذشته داستانی و خطی می ساختند،  و میلیونها انسان گرد آن متعصّبانه جمع می شدند،  اما در این زمان وضع کاملاً فرق می کند،  دانایی قرن 21 حاکم و در حال انکشاف است.  این زمان طبقات زیرین هر هرم را جوانان تحصیل کرده تشکیل خواهند داد،  بسیاری از آنها خود مدیران سازمان بزرگ و کوچکی هستند،  آنها براحتی هر تغییر و تحول را درک کرده و جهت گیری می کنند.  به همین جهت خیلی سریع هر هرم تشکیلاتی از هم می پاشد،  و به بیشمار هرم تبدیل می شود.  فرمانده مهمی در خاطرات خود نوشته بود،  که زمان جنگ اول جهانی سربازان بی چون و چرا دستور فرماندهان را اجرا می کردند،  اما در جنگ دوم جهانی می بایست برای آنها تعریفی از دستور می کردیم،  ولی در آینده،  هر سربازی فرمانده خواهد بود.  آن فرمانده در نیم قرن پیش این مهم را دانسته و درک کرده بود،  بنابر این نمی توان با اصول کاری گذشته وارد آینده شد.  وبلاگ جنبش ارگ نمی خواهد و نمی گذارد زمان تکلیف را روشن کند،  بلکه می داند که این علم و دانش و اندیشه است،  که باید بر زمان اثر گذارد.
      تمام اطراف ما هر چه می بینیم و حس می کنیم،  از یک مدیریت کاملاً علمی برخوردار است،  باید این مدیریت را که از اتم و سلول و ملکول تشکیل شده درک و تشریح نمود.  نباید مانند انسان عصر حجر آنرا فقط ساخته و پرداخته بالا و پائین دانست،  و خارج از توانایی تحلیل و تحقیق خودمان به حساب آوریم.  به این ترتیب با دید آینده نگری،  مدیریت قرن 21 در فضا شکل می گیرد،  همان گونه که آن اتم ها و ملکول ها و سلول ها در فضا بیک دیگر اتصال دارند،  و مجموع آنها عنصری یا عناصری را تشکیل می دهند.  در این زمان با تعریف علمی خاص تشکیلاتی،  عنصر مدیریت و سازمان هم در فضا شکل می گیرد.  البته درک این جملات برای افراد جا مانده در اندیشه پدر بزرگ مآبانه قرون گذشته مشکل است،  ولی مطمئنا جوانان باهوش امروزی به آنها کمک خواهند کرد،  تا متوجه شوند.
      در نتیجه برای ایجاد عنصر مدیریت و رهبری، جنبش و سازمان، سبک کار و غیره،  نیازمند تعریف علمی با اصول دانش و تکنولوژی جدید می باشیم،  که این تشریح علمی از توانایی یک اتم و یا یک فرد خارج است.  بدین جهت ابتدا جنبش نو پدید بوجود می آید،  و سپس در مسیر رشد و تکامل تعریف ها حاصل می شود،  بظاهر ممکن است اندکی افراد فکر کنند،  که سبک کار جدید غیر ممکن یا زمان بر است،  ولی در آن واقعیتی نهفته که افراد با هوش آنرا درک و پی گیری می کنند.  با تعریف های جدید و جامعه شناختی قرن نو،  داشتن تشکیلات و جنبشی هرمی شکل که بتواند،  با گسترده کردن محیط زیرین به اهداف خود برسد،  تصور پوچ و غیر قابل اجرا می باشد.
      امید است،  ایرانیان دانش پژوه موضوع و مطلب این وبلاگ را بگیرند،  و با دانش خودشان در آمیزند و به جامعه بفرستند،  که حتماً ره آوردی نیکو در پی خواهد داشت.  در غیر اینصورت چنان ماند که،  من تیری در چله اینترنت گذاشته،  و بسوی دشمن وبلاگ ارگ،  یا دروغ های تاریخی و اجتماعی رها کرده باشم،  که این باعث می شود دشمن موذی هوشیار تر،  و ما همچنان پراکنده و بی دل و یار بوده،  و در انتظار سرنوشت و دروغ های دیگری باشیم،  که برایمان بنویسند.
      عزیزان بیائید با دین و دانش والای مان خودمان سرنوشتی نو بنگاریم،  و بدین منظور از هم میهنان عزیز خواهشمندم در جهت سخن این وبلاگ نظر بنویسند،  تا به اهداف مورد اشاره یعنی باز نویسی علمی تاریخ و سرنوشت رسید.  ایران عزیز با داشتن امکانات گسترده طبیعی، سیاسی، اقتصادی، و ظرفیت های عالی انسانی، علمی، فناوری، و سابقه درخشان تاریخی،  براحتی میتواند حرکت بسوی تمدن جدید را،  پویا طی کند.  این وظیفه اندیشمندان است،  که با درک تغییرات و با دانایی قرن 21،  استراتژی منطقی و کار آمدی پیش بینی نمایند.  بنابراین احتیاج است در جهت فرآیند تدوین برنامه های آینده نگر،  همه اوضاع اقتصادی و اجتماعی و سیاسی قرن 21  جهان را در نظر داشته باشند،  و لازم است چالش هایی که کشور با آن روبروست،  از قبیل نقاط قوت و ضعفها و فرصتها را کاملاً شناسایی کنند.  درایت پیش بینی آیند اینست که از گذشته خود واقعی و بدور از دروغ بدانیم،  امروز خود را با محک های دقیق بشناسیم،  دارایی ها و بود و نبود های آشکار و پنهان را در تمام زمینه ها و چیزها خوب ببینیم.
      انوش راویدسعی می نماید با مقالات خود در وبلاگ،  چشم اندازی تهیه کند که به شکل همه جانبه و با درنگ های جدید،  بلکه تحرکی نو به فضا بدهد.  با شرایط بسیار خوبی که در همه زمینه ها داریم،  و همچنین داشتن تمدن تاریخی مهم،  نمی توانیم قبول کنیم که نقشی پایین دست در منطقه و گیتی داشته باشیم.  احتمالاً بد بینانه نبینید،  بحثها نگاه نژادی و ملی نیست،  ایران و همه مردم ایران است،  مردم و کشور ما باید جایگاهی بلند تر و معظم تر داشته باشند.  انسان با هوش در قرن 21 حتی با یک نگاه به سر نوشته های انوش چون:  قرن سنت گریزی،  بسوی تمدن جدید، موج سوم، انسان قرن 21، چالش قرن،  تغییرات مطلوب، خود بخود پیگیری میشود که اینها چه هستند،  و در پی سئوالها و نظرها و آزمون و تامل گردونه یادگیری می رود.
      هم میهنان عزیز احتمالاً این قبیل حرفها را شنیده،  شاید هم چند بار شنیده اید و خوانده اید،  ولی بد نیست یکبار دیگر و از دیدگاهی دیگر ببینید،  درصورتیکه از پس اینها،  سئوالها و نقد های علمی باشد،  می توان به آینده نو راحت امیدوار بود،  که در نتیجه آن نا امیدی دشمن تاریخی را بدنبال دارد،  ولی اگر لودگی و یا ناسزا گویی شود،  متوجه میشویم کار روشن گری سخت و دشوار،  و راه دشمن هموار است.
   مهم:  یکی دیگر از برنامه وبلاگ مبارزه با دشمنان آزادی است،  که دشمنی دیرینه با آزادی و فرهنگ ایرانی دارند،  که اندکی مأمور استعمار و امپریالیسم و بعضی گمراه شدگان تاریخی هستند.
   پرسش از عموم:  آیا شما نظر دیگری دارید؟
عکس یک ارگ تاریخی ایران،  مشروح در تاریخ قلعه های ایران،  عکس شماره 4548.
پا و ذهن را جلو بکشید
      یکی از برنامه هایی که وبلاگ انوش راوید دنبال می کند این است،  که بلاگر های جوان ایرانی که جزو فعال ترین عزیزان هستند،  و نفوذ خاص در جامعه دارند،  پا و ذهن خود را جلو و به دانایی نوین بکشند.  بسیار دیده می شود که بخاطر آموزش در آموزشگاه هایی که به شیوه قرن 20 اداره می گردد،  جوانان نمی توانند بخوبی تلفیق نوین دهند.  اکثراً نیازمند راهنمایی و کمک فکری هستند،  تا تفاوت قرن گذشته با این قرن را متوجه شوند.  با هوش ترها اگر تاکنون متوجه اختلافات بزرگ دو قرن نشده باشند،  با مطالعه این وبلاگ سریع راه اندیشه خود را می یابند،  ولی برای بقیه روش های مختلف لازم است تا بگیرند،  البته با یک وبلاگ کار مشکلی است.  به هیچ وجه نباید در انتظار معجزه و ریسمان و آسمان بود،  باید زحمت کشید و کار کرد،  تا بتوان مملکتی خوب با مردمی دانا داشت.
      تاریخ و تاریخ اجتماعی،  بود و نبود مردم،  حرکت و نگاه آنها،  مربوط به زمان و مکان خودشان با محدودیت های مخصوص بوده.  مثلاً کسی که چند قرن پیش در روستا و یا قبیله دویست نفری و یا شهر چند هزار نفری،  در دور ای مختلف ساختار تاریخی اجتماع زندگی می کرده،  چه دانا یا ساده بوده،  درک کاملاً متفاوتی از همه موضوعات با هم داشته اند.  به همین منوال قرن گذشته هم که مرحله نهایی انقلاب صنعتی بوده،  با این قرن که انفجار دانش با مجموعه ای از انقلابات اطلاعاتی و ارتباطی و غیره است،  کاملاً متفاوت می باشد.  ما در این قرن امکانات وسیع زندگی و فراگیری داریم که در گذشته نبود،  مثلاً من که زندگی نامه خود را در تولد در تاریخ نوشته ام،  در روستای کوچک جل و چلاسر تمام امکانات زندگی مدرن را دارم.  در صورتیکه همین 25 سال پیش اینجا،  شبکه آب و برق،  جاده و غیره نداشت،  مردم 25 سال پیش کجا،  و امروزی ها کجا.   بنابر این نباید بشر گذشته را به این قرن منتقل کرد،  بلکه باید پیگیر انفجار دانش بود،  تا در موج آن سوار شد و جهان را از تخریب و انقراض نجات داد.
      با نگاهی به وبلاگها متوجه می شویم،  بخاطر همان آموزشها،  که در ابتدای این مطلب و در قرن سنت گریزی گفتم،  بسیاری از افراد مانند قرن قبلی ها هستند.  نباید گذاشت که این موضوع تبدیل به یک مشکل اجتماعی و عقب افتادگی شود،  بویژه که بسیار از مجریان آدم های قرن گذشته هستند،  و یک نوع تلقین نا خواسته گذر به گذشته در جریان است.   از عزیزان و بویژه جوانان با هوش می خواهم،  برای این بخش کمک باشند،  تا اقدام اصولی اینترنتی انجام پذیرد،  که همه بتوانند پا و ذهن را جلو بکشند.
 تصویر تخت جمشید،  عکس شماره 5835.
خواست این وبلاگ
       ایرانیان باستان دستگاه خلقت را میدان جنگ خوبی با بدی،  یا محل نبرد بین روشنایی با تاریکی می دانستند،  و انسان را مبارز این میدان می شماردند،  کاری که جنبش برداشت دروغ ها از تاریخ پیشه کرده است،  یعنی مبارزه با تاریکی و دروغ و بدی،  بر پایه و اساس انسانی.  در گذشته ها دشمنان علیه ما دروغ نوشته و رجز خوانی نموده و تاریخ را جعل کرده اند،  چند قرن بعد استعمار و دشمنان تاریخ ایران آنها را بزرگ نمایی کرده،  و با ترفند هایی گسترش داده و یا با نفوذ در سیستم آموزشی ایران،  به عنوان تاریخ بخورد بچه های عزیز داده اند.  در جاهایی ساده دلان و ساده ترها دروغ ها را دست مایه کوبیدن ایرانی ها کرده اند.  بیائید با اعتماد به نفس ایرانی و ذکاوت خود هر کجا دروغی دیدید آنرا افشا کنید،  و دروغ ها را متذکر شوید،  و به دنیال واقعیت ها بگردید،  و این را سر آغاز کار بزرگ ملی برای برداشت دروغها از تاریخ ایران نمایید.  توجه داشته باشید،  این وبلاگ جهت این است که با دانایی قرن 21  فکر و تحقیق و تحلیل کرده،  که واقعیت های تاریخی چه بوده است؟  و چشم و گوش بسته هر چه را نپذیرفت و به عنوان علم تاریخ قبول نکرد،  البته توجه داشت که این وبلاگ هم خود تاریخ نیست.  در دویست سال گذشته کارگزاران و چهره های استعمار برای جعل تاریخ و ملیتها و مرزها خیلی فعال بوده،  و هر کاری خواستند با حمایت کشور هایشان کرده اند،  و امروزه دروغ ها تبدیل به خطر شده اند،  چون در هر صورت ددمنشانه دروغ گفته اند.  این وبلاگ را با دقت بخوانید تا بیشتر متوجه پلیدی و ترفند های آنها شوید.
    خواست این وبلاگ چیست؟  برنامه ریز های دولتی و غیر دولتی و در هر زمینه کاری و فکری،  نیازمند آن است،  که بدرستی از تاریخ و تاریخ اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی دانسته شود،  مراحل بی قاعـده و هنجار رشد تاریخ و همچنین آهنگ تاریخی،  به تمام معنی و تمام مسائل ایران را به واقعیت بدانند،  تا بتوانند به درستی برنامه ریزی نمایند،  البته اکثراً بطور مستقیم به این دانش مراجعه نمی کنند،  یعنی آنچه که در طول زندگی خوانده اند،  و در ذهن دارند مورد استفاده قرار می دهند،  که خود این یک نقطه ضعف برنامه ریزی است،  که در این سایت بخش سازمان آینده بینی بررسی می شود.  اشتباهی که آمریکا در عراق کرد،  ولی امروزه برای مراحل جدید تهاجم دیگرش،  دارد به دنبال حقیقت های تاریخی می گردد.  برای همین دشمن با ترفند هایش نمی خواهد سیاسیون،  و برنامه ریز های ایرانی به واقعیت های تاریخی دست پیدا کنند،  تا در گمراهی باشند،  و نتوانند مسیر درست را بروند.
  تصویر نقش جهان،  عکس شماره 5761.
تعریف های نوین علم
      یکی دیگر از برنامه های وبلاگ،  تفهیم و تحریک یا تقاضا برای ایجاد تعریف های جدید است،  آنچه که از علوم بویژه جغرافیا ـ تاریخ در گذشته تعریف شده،  در بسیاری موارد می تواند کاملاً متفاوت با واقعیت های علمی باشد.  در گذشته و گذشته ها،  خیلی موضوعات و مسائل برای مردم حتی دانشمندان دوران تعریف نشده بود،  و در طول زمان و به مرور و کم کم به دانشها افزوده می گردید.  از ابتدای قرن 21 و انقلاب کامپیوتری و اینترنتی که در آینده نگری توضیح داده ام،  انفجار در دانایی بشر پدید آمده،  و باید آن را درک نمود.  این کم دانستن و نداشتن تعریف برای موضوعات و مسائل باعث می شد،  علم و دانش، تحلیل و تحقیق، در همان اندازه دوران خودش باشد،  که شامل تاریخ و تاریخ اجتماعی و در کل علم جغرافیا ـ تاریخ هم می شد.  مثالها در تاریخ ایران زیاد است،  که در وبلاگ خیلی نوشته و ادامه می دهم،  اما در اینجا یک مثال غیر ایرانی هم می زنم.
      در 24 اوت سال 70 ق.م،  از صبح زود زمین لرزه هایی اطراف کوه وزو Vesuvio،  شهر پمپئی  Popeii و خلیج ناپل ایتالیای کنونی را می لرزاند،  ولی کسی به این لرزشها توجه نمی کرد،  مردم می پنداشتند خدایان کمی شوخی دارند.  ساعت یک بعد از ظهر از کوه دودی سفید و خاکستری غلیظ به ارتفاع 10 تا 15 کیلومتر به آسمان بلند شد،  و باد آنرا بروی شهر آورد و شهر در تاریکی فرو رفت،  مردم خیلی تعجب کردند ولی باز هم اهمیت نمی دادند،  و کار خدایان می دانستند.  از ساعت 5 بعد از ظهر باران سنگ ریزه شروع شد،  مردم ترسیدند و به یکباره سعی در فرار از شهر پمپئی کردند،  تا به اطراف بروند.  باران سنگی که بر اثر ترکیب مواد شیمیایی خاکستر های به هوا رفته با هوای سرد در آسمان ایجاد شده بود،  باعث شد که بیشتر مردم نتوانند از شهر 20000 نفری خارج شوند،  و حدود 5000 نفر در شهر گرفتار و گیر افتادند.  از ابتدای شب با ادامه فعالیت کوه حرکت توده های عظیم مواد با سرعت 100 کیلومتر در ساعت بطرف پائین شروع شد،  18 ساعت پس از آتش فشان شدت آن زیاد شده بود.  ابتدا مردم در شهر پمپئی و هراکولانوم و روستاهای اطراف بر اثر استنشاق گاز های سمی کشته،  و سپس در موج نهایی زیر 20 تا 25 متر مواد مذاب و نیمه مذاب مدفون شدند.
      برای مردم که به این راحتی گیر افتاده و کشته شدند،  آتش فشان و فعالیت کوه آتش فشانی تعریف نشده بود،  آنها این را به خدایان نسبت می دادند،  زیرا دانش آنها همین اندازه بود.  اما امروزه با وجود امکانات وسیع علمی و انقلاب و انفجار اطلاعاتی و دانایی که به شتاب ادامه دارد،  باید بیش از گذشته بدانیم،  بهتر و بهتر، بیشتر و بیشتر به تحلیل و تحقیق، بررسی و کاوش پرداخته شود.  در سال 1594 م،  اتفاقی در هنگام حفر کانال آبیاری،  آثار تاریخی شهر پمپئی و اطراف آنرا کشف و اکتشافات را آغاز کردند.  اکتشافات تا کنون ادامه دارد،  اما تا همین ده سال پیش و قبل از تکنولوژی کامپیوتری درباره اتفاقات پمپئی به خوبی نمی دانستند.
      یک مثال دیگر را کوتاه بگویم،  در انقلاب مشروطیت ایران هیچ کدام از مردم دوران نمی دانستند،  که بدلایل تاریخی و تاریخ اجتماعی،  تمدن جدید بورژوازی یا در واقع نو بورژوازی در ایران شکل گرفته است.  در حقیقت انقلابیون داشتند با دوران فئودالی پادشاهی قاجار مبارزه می کردند،  زیرا تمام مردم چه دانا و یا عامی تعریفی از بورژوازی و فئودالی نداشتند.  اگر در این قرن 21 با وجود ذهن های پویای تاریخی،  نتوانیم تعریف های جدید،  برابر با اصول و قوانین علمی در تمام موارد منجمله جغرافیا ـ تاریخ ارائه دهیم،  نمی توانیم وارد تمدن جدید شویم.
چرا مطالب ادامه دارند
      تمامی مطالب وبلاگ انوش راوید،  شامل،  ادامه دارد و بازنویسی می شود است،  زیرا این مقالات گوشه کوچکی از زیر مجموعه علم جغرافیا ـ تاریخ است،  و برای علم پایانی نیست.  عزیزان برای دریافت ادامه مطالب می بایست به صفحه نخست مراجعه نمایند.  روزی نیوتن قانونی برای جاذبه نوشت و دویست سال می پنداشتند همان است،  بعد انیشتین قانونی و فاکتوری آورد و باز پنداشتند دیگر همان است،  و تاکنون اشتباه فهمیده و خیلی اشتباه بوده است.  اکنون در قرن 21 متوجه شده اند،  هر چه گذشتگان که دانشمندان بنامی بوده و گفته اند اشتباه بوده،  و هر چه علم جلو تر می رود،  تازه می فهمند که هیچ از جاذبه نمی دانند.  علم جغرافیا ـ تاریخ هم همین گونه است،  خواهشاً مپندارید آنچه که می دانیم واقعیت و تمام علم است،  و همه چیز تمام شده است،  در تاریخ و فرهنگ یاد گیری توضیح نوشته ام.
      یاد آوری نمایم،  این وبلاگ خود تاریخ نیست،  یا هر وب و کتاب خود تاریخ نیست،  بلکه نظرات نویسنده آنها می باشد،  که می تواند با وجود داشتن منابع و مستندات،  باز هم خود تاریخ نباشند.  تاریخ را باید فرهنگستان تاریخ بنویسد و تأیید موقت نماید،  فرهنگستانی که باید اعضای آن انتخابی باشند،  و از میان دانشوران داوطلب زیر مجموعه علم جغرافیا ـ تاریخ برگزیده گردند.  برای رسیدن به چنین فرهنگستانی،  کار و زمان، آمادگی ذهنی و پویایی لازم است،  البته افراد اهل علم و دانش واقعی،  خود می دانند و می توانند راه ناهموار و مشکل این کار را چگونه بپیمایند.  وجود فرهنگستان های علمی در تمام زمینه ها و گرایشات،  در جهت استراتژی ملی و مردمی ایران است،  که برای آینده نوین ایران بسیار مهم می باشد.
      ایجاد چنین فرهنگستان هایی از توانایی افرادی که مزد بگیر دولتی هستند تقریباً خارج می باشد،  بمنظور رسیدن به آن بهتر است،  اشخاص دانشور تاریخ و تاریخ اجتماعی یکدیگر را در اینترنت بیابند،  و با کمک تکنولوژی های نوین برای رسیدن به فرهنگستان تاریخ ملی ایران گام بردارند.  بدین منظور آماده تبادل نظر و اندیشه هستم،  عزیزان علاقمند می توانند در صفحه ویژه پرسش و پاسخ ها در اینجا پیگیری نمایند.  کوتاهی از این مورد سپردن گذشته و آینده ایران بدست کسانی است،  که چه بسا صلاحیت ملی و مرمی نداشته باشند،  و یا از چهره ها و کارگزاران خاص باشند.
عکس شماره 1532
تصویر لوگو 1532.
علم ادامه دارد
       تقریباً در تمام مقاله هایم نوشته ام ادامه دارد و بازنویسی می شود،  علت آن امکان وسیع و خوب اینترنت است،  در گذشته یک کتاب چاپ می کردند،  خیلی که هنر می شد می نوشتند بخش دوم آن در کتاب بعدی.  ولی امروزه به راحتی یک مطلب می نویسیم،  و می توانیم آنرا بازنویسی کنیم و ادامه دهیم.  در کل همگان متوجه شده اند،  برای علم پایانی نیست،  و هر آن ممکن است علم دچار تغییرات اساسی شود.  مثلاً روزی عده ای می گفتند که اسکندر از یونان آمده،  ولی امروز با وجود تحقیقات پژوهشگرانی مانند بانو پرنیان حامد،  در کتاب،  اسکندر تاریخ ایران الکساندر یونانی نیست،  و یا بقیه مطالب این وبلاگ،  متوجه شده اند،  که آن اسکندر قبلی،  داستان بوده و تمام کسانی که در باره اش نوشته اند،  هرگز نخواسته اند فکر کنند،  که برای علم پایانی نیست، و به شوخی بگویم کتاب هایشان کاغذ باطله شده،  و فقط بدرد خرد کردن و کارتن سازی می خورد،  یعنی بهدر رفتن میلیونها که هیچ،  میلیاردها ساعت درس و کتاب،  مشق و اندیشه جوانان و مردم بوده است.  و چه برنامه ریزی های سیاسی و نظامی از بابت آن دروغ انجام شده،  و چه کشته ها و خرابی های بیشماری داشته است.
      هر دو پدر بزرگ من افراد فرهیخته بودند،  هر دو در مکتب خانه درس خوانده بودند،  حاج میرزا حسین را ندیده بودم،  شش ساله بودم که در سن 80 سالگی فوت کرد ،  از او در راه راستی ایرانی نوشته ام.  ولی پدر بزرگ مادریم خیلی بحث و صحبت می کردم،  می گفتم:  مکتب خانه چگونه بود؟  می گفت:  خیلی خوب بود،  می گفتم:  در فیلمها دیده ام فلک می کردند و کتک می زدند،  می گفت:  آنها تبلیغ منفی می کنند تا مدرسه های امروزی را جا اندازند.  او خیلی باسواد بود،  در مشاعره هیچ کس نمی توانست مقابلش مقاومت کند.  او شناسنامه مادرم را از اراک گرفت،  یادم می آید از او می پرسیدم:  چرا از تهران رفتید و از شهر ارک شناسنامه مادر مرا گرفتید.  می گفت:  اصلیت ما عراقی است،  عراق خاک چین است و تهران خاک خوارزم است،  خوارزم سر راه و گذر است و خیل حوادث تاریخی داشته،  انگلیسها برای اینکه تهران به آنها نزدیک تر است*،  با کلک و نفوذ اینجا را پایتخت کردند،  ولی باید یک شهر از چین پایتخت ایران می شد،  خاک خوارزم کم برکت و محصول است.
      در آن زمان حدود 35 - 40 سال پیش،  که خیلی جوان بودم،  فکر می کردم پرت و پلا می گوید،  و کتاب های تاریخی و ادبی ایران بی اعتبار هستند،  و آنچه که ما در کتاب های درسی خوانده ایم واقعیت است،  ولی اینک متوجه شده ام همانگونه که او گفته بود،  در مکتب خانه دروغ نمی گفتند،  یاد خاله قصه گو افتادم که می گفت:  در مدرسه بشما دروغ می گویند.  مثلاً در ادامه صحبتها با پدر بزرگم او می گفت:  1300 سال پیش وقتی شیرازه امور خراسان** از هم پاشید و فشل شد،  عربها به خراسان حمله کردند،  و مردم گبری آنجا بمرور مسلمان شدند،  ولی یک اسلام ترکیبی بود،  و با نا امنی و درهم شدن خراسان،  مردم از راه چین و ترکستان،  به خراسان رفتند و شهر های خودشان را به خراسان بردند،  و زبان فارسی را هم در خراسان پربارتر کردند.  دین اسلامی را که برده بودند،  با دین مغ های مانوی آنجا ترکیب کردند،  و شیعه را در مزار*** و بلخ شکل دادند،  و روزی با مغ های شمال خراسان دست بیکی کردند،  اول آمدند اینجا خوارزم**** را گرفتند،  و بعد رفتند بغداد را گرفتند و شیعه را انکشاف دادند.
      حالا امروزه برای بدست آوردن معنی و اسناد این گفته ها باید کلی زحمت بکشم،  و صدها کتاب را ورق بزنم،  در صورتی که اگر آن روز در مدرسه حداقل چیزی بما نمی گفتند،  چه برسد دروغ،  از او می خواستم بیشتر توضیح دهد و می پرسیدم،  از کجا می داند و در کدام کتاب و ادبیات نوشته شده است.  ولی برعکس بشدت با او مخالفت می کردم،  مانند تعدادی از جوانان امروزه که دروغ های تاریخ را واقعیت می دانند،  و ندانسته با واقعیتها مخالفت می کنند.  می گفتم:  مغولها از کشور مغولستان آمده اند،  آنها مغ و مغ بچه نبودند،  او سر خود را تکان می داد و گویا در ذهن خود می گفت:  وضع خیلی خرابه،  انگلیسها شما را بدجوری شستشوی مغزی داده اند.  او خیلی اطلاعات و دانش ادبی و تاریخی شیوه قدیمی داشت،  بزودی بخشی از آنها را خواهم نوشت.
     پست قبلی در مورد مصر باستان و استان مصر ایران مطلبی نوشتم،  و این هم مانند بقیه ادامه دارد و بازنویسی می شود،  بخاطر این مقاله باید کلی کتاب را زیر و رو کنم،  و کلی موزه ها را بگردم،  ماجرایش مربوط به 4500 سال پیش است،  و تاریخ آن زمان مانند یک راز است،  راز هم یعنی علم کشف نشده.  بار ها همه مردم،  به هزار و دو هزار و چهار هزار سال پیش فکر کرده و تحقیق کرده اند،  اما کسی که می خواهد از تاریخ بدرستی و واقعی بداند،  باید مطابق فرمولها و قوانین فرهنگ یادگیری،  برای هر جمله و کلمه،  کلی پرسش مطرح می کند،  تا به پاسخ برسد،  و تازه متوجه می شود،  هر چه تلاش می کند باز تاریخ بصورت یک راز است.  آیا هرگز فکر کرده اید 1000 ، 2000 ، 4000 سال دیگر،  وقتی مردم آن زمان امروز ما را مطالعه می کنند چه می فهمند؟  آیا با وجود اینهمه حافظه و کاغذ و کتاب،  آنها می توانند این مطالب را بخوانند؟  آنها چگونه هستند و چگونه درک می کنند؟  آیا امروز ما،  در آینده یک راز خواهد بود؟  همانند فرو ریختن ساختمان های دو قلوی مرکز تجارت جهانی در همین ده سال پیش،  که هنوز برای مردم یک راز است،  آیندگان تاریخ خود را چگونه خواهند دید؟
   * ــ  با پیدایش تلگراف و ماشین بخار و خط آهن باکو – اروپا،  تهران به اروپا نزدیک شده بود.
   ** ــ  منظور خورآسان بود،  به نام های جغرافیایی و هویت مکانی در اینجا مراجعه نمایید.
   *** ــ  منظور مزار شریف و زیارتگاه آن شهر بود،  به تاریخ نوبهار و بلخ مراجعه شود.
   **** ــ  خوار یا خوارزم،  یک قرن پیش مردم به بیابان های قم تا تهران و ورامین،  دشت خوار می گفتند.
 تصویر لوگو 1603.
چاپ کتاب نه
      زمین دارد زیر پای ما حرکت می کند،  بارها در این باره گفته ام و در قرن سنت گریزی کاملاً توضیح داده ام،  دیگر زمان چاپ کتاب برای زمینه های تخصصی نیست.  چند صد سال پیش یک دانشمند در تمام علوم می گفت و می نوشت،  تا اینکه به قرن تولید انبوه 20 رسید،  و همه مردم می خواستند در تمام علوم بدانند،  و خود را جای دانشمند قرن های گذشته قرار دهند.  اما در این قرن بخاطر گسترش و عمق دانش امکان ندارد،  کسی از تمام علوم بخواند و فرا گیرد،  فقط لازم است اطلاعات عمومی به اندازه مورد نیاز تخصص خود بداند.  بنابر این اشخاص متخصص و دانش جویان در زمینه دانش وبلاگ انوش راوید به راحتی در تمام گیتی دسترسی به این وبلاگ دارند.  در وبلاگ دانش سریع تبادل نظر و نو نویسی و طراحی می شود،  در صورتیکه در کتاب ضمن مخارج سنگین این امکان نیست،  و با قطع درخت و تولید کاغذ جهان را به تخریب و انقراض نزدیک می کند.
   توجه:  تعدادی از پستها رمز دار است،  و یا در بالای بعضی از صفحات وبلاگ نوشته شده:  صفحه ویژه متخصصین جغرافی ـ تاریخ،  خواهشمندم افرادی که تمام وبلاگ را نخوانده،  و در این علم آگاهی کمی دارند،  این صفحه ها را مطالعه نکنند،  و از آنها خارج شوند.
عکس انوش راوید در ارگ کریم خان زند شیراز،  مشروح در سفر های انوش راوید،  عکس شماره 4504.
آبی= روشنفکری و فروتنی،  زرد= خرد و هوشیاری، قرمز=  عشق و پایداری،  مشروح اینجا
    توجه 1:  اگر وبسایت ارگ به هر علت و اتفاق،  مسدود، حذف یا از دسترس خارج شد،  در جستجوها بنویسید:  انوش راوید،  یا،  فهرست مقالات انوش راوید،  سپس صفحه اول و یا جدید ترین لیست وبسایت و عکسها و مطالب را بیابید.  از نظرات شما عزیزان جهت پیشبرد اهداف ملی ایرانی در وبسایت بهره می برم،  همچنین کپی برداری از مقالات و استفاده از آنها با ذکر منبع یا بدون ذکر منبع،  آزاد و باعث خوشحالی من است.
   توجه 2:  مطالب وبسایت ارگ و وبلاگ گفتمان تاریخ،  توسط ده ها وبلاگ و وبسایت دیگر،  بصورت خودکار و یا دستی کپی پیس می شوند،  از این نظر هیچ مسئله ای نیست،  و باعث خوشحالی من است.  ولی عزیزان توجه داشته باشند،  که حتماً جهت پیگیر و نظر نوشتن درباره مطالب،  به اصل وبلاگ من مراجعه نمایند:  در اینجا  http://arq.ir.
ارگ  http://arq.ir
 

امپراطوری هخامنشیان

مشروح در:   ارگ  http://arq.ir

 

پیش گفتار

      مقالات تاریخی نوشته شده انوش راوید،  از مشاهدات عینی و  واقعی تاریخ اجتماعی و علم جغرافی ـ تاریخ می باشد که با دانایی قرن 21 و تکنولوژی جدید ارایه می گردد،  با سازمان آینده بینی گسترش می یابد و کم وبیش باز نویسی می شوند.  از دروغ نامه هایی به نام کتاب تاریخ و کتب دینی به هیچ عنوان استفاده نشده،  البته از کتاب های تاریخی که مطالب و نوشته های آنها بر خلاف قوانین علوم طبیعی و اجتماعی نباشند بهره گرفته شده است.  خواندن آنها به عزیزان علاقه مند به تاریخ و تاریخ اجتماعی که زیر مجموعه های علم جغرافی ـ تاریخ هستند پیشنهاد می گردد،  و از عزیزان خواهش  دارم با دید قرن سنت گریزی مطالعه نمایند.

  توجه:  افراد بیش ملی گرا یا بیش مکتبی همه سرزمینها،  لطفاً از خواندن و نظر دادن خود داری نمایند.

  امپراطوری ایران در مصر

  در دست  مجسمه بی سر که متعلق به پسر یکی از کائنان مصر است،  کتیبه ای بچشم  میخورد که از تاجگذاری کمبوجیه در سرزمین مصر حکایت دارد.  فرعونی از سرزمین پارس،  این کتیبه در مورد " کمبوجیه "  پسر کوروش کبیر،  پادشاه  ایران زمین بود.  در گذشته های دور ایرانیان بر سرزمینهای پهناوری حکومت میکردند،  پادشاهان ایرانی در مصر باستان تاج پادشاهی را بر سر گذاشتند،  و به عنوان   فرعـون  در آن سرزمین افسانه ای تاجگذاری کردند.  بدانید نیاکانمان چگونه توانستند قدرت و عظمت ایرانیان را در سرزمین فراعـنه به تصویر بکشند. معتبرترین سند تاریخی فتح مصر و تاجگذاری در سرزمین فراعنه،  توسط پادشاه ایران، کتیبه ای است که به خط هیروگلیف بر روی مجسمه بدون سر که متعلق به  پسر کاهن بزرگ معبد   سایس   میباشد، چنین حک شده است:
  {هنگامیکه کمبوجیه شاه بزرگ و شاه تمام کشورها به مصر آمد،  با او مردان بسیاری از کشورهای مختلف بودند. او در تمامی کشور مصر به پادشاهی رسید،  مصر علیا و مصر سفلی.... سپس پادشاه به معبد سایس رفت و در برابر الهه نیت به خاک افتاد .... او مرا پزشک بزرگ نامید و من به دستور پادشاه، زمین های خوب به کاهنان دادم، کودکان را غذا دادم،  کارهای سودمند برای تنگدستان و یتیمان انجام دادم،  و به فرمان شاه همه را از گرفتاری های بزرگ رهانیدم.} این کتیبه اکنون در موزه   واتیکان  نگهداری میشود.

آیا ما ایرانیها با این تاریخ درخشانمان باید اغفال دشمن شویم، و بگویم ما ترکیم و یا فارس و یا کردیم و عربیم و به یکدیگر بد بین بوده،  و سعی در کوچک شمردن خود کنیم ؟ این پادشاهان تاریخ ما همه ایرانی بوده،  و در دوره های مختلف از هر قوم و ملت ایران بزرگ و عزیز در حکومت بودند.   

از آغاز تاريخ مصر باستان تا ورود ايرانيان ۲۷ سلسله بر مصر حكومت کردند،   با حساب سه سلسله كه بعد از فتح مصر توسط كمبوجيه و بازگشت ايرانيان،  حاكم مصر بودند، جمعاً سى سلسله پادشاهى میشوند.  ايرانيان  كشورى را گشودند كه از تاريخى پربار و درخشان برخوردار بود،  مردمان فرهيخته و با فرهنگى در آن مى زيستند.  هنر و تمدن باستانى مصر نقش بسزايى در شكل گيرى و تداوم و تكامل فرهنگ بشرى داشته است.  آنان خط تصويرى  هيروگليف ـ Hieroglyph  را تقريباً همزمان با ميخى  ايدئوگرام ـ Ideogram  سومرى در سده هاى پايانى هزاره چهارم پ. م  به عنوان ارمغانى گرانبها به ميراث نهاده بودند،  موفق به خلق يادمانهاى عظيم چون اهرام ثلاثه (جيزه) و مقابر صخره اى دره شاهان در  تبس ـ Thebes  و معابد حجيم و بزرگى چون  كارناك ـ Karnak  شده بودند كه از عجايب ساخت و سازهاى انسانى به شمار مى روند.  هزاران هزار اثر هنرى گرانبها از مجسمه و نقاشى ديوارى و حجارى بر دل صخره ها گرفته تا اشياى سيمين و زرين و جواهرات ارزشمند و...  كه امروز آذين بخش موزه ها و مجموعه ها است،  همه محصول ذهن پويا و خلاق مصريان است.

  پزشکان و دانشمندان مصرى به مرحله اى از ابداع و تكامل رسيده بودند كه می توانستند انواع بيماريهاى سخت را معالجه کنند.  روش موميايى كردن اجساد گرچه منحصر به مصريان نبوده،  اما كار آنان در اين زمينه بسيار متمايزتر و شاخص تر بوده است.  هنر و فرهنگ مصر باستان در ميان فرهنگهاى همزمان خود از تداوم و جامعيت خاصى برخوردار بوده،  و در طول سه هزار سال تا حدودی همچنان ثابت و تغيير نکرده جریان داشت.  با اين وجود،  ايرانيان که از فرهنگ و تمدنى والا برخوردار بودند،  در مواجهه با مصر آنها را يك ملت مغلوب و شكست خورده حساب نکردند،  بلكه با ديدى جدید و وسیع،  به نوعى بده بستان فرهنگى مبادرت نمودند.

در ساختمان کاخهای تخت جمشيد و شوش هنرمندان حجار مصرى به ايران آورده شدند، و می توان نشانه هنر آنها را در اين دو مرکز هخامنشي به وضوح رديابى كرد.   داريوش بزرگ به کار هنرمندان و صنعتگران اغلب سرزمینها منجمله مصری در كتيبه اى اشاره دارد.  اخيراً يك قلاب مفرغى همراه با كتيبه اى به نام  خشايارشا  در مصر كشف شد كه بنابر نوشته روى اين اثر آن را جهت نگهدارى جايگاه مجسمه يا بخشى از مبلمان مقدسى كه شاه هخامنشى به يك معبد مصرى هديه كرده بود،  به كار مى بردند.  در معبد  كارناك   نيز چند قطعه سنگ مربوط به هخامنشيان شناخته شده كه نشانه احترام و تقديس شاه هخامنشى به معابد مصرى است.  مجموعه كتيبه هاى هيروگليف يافت شده در وادى  حمامات  منسوب به  اتى ى وهى  ـ Ethiavahi  كه در زمان سلطنت داريوش اول ـ خشايارشا ـ و اردشير اول،  در سالهاى ۴۷۶ ـ ۴۷۳ پ. م نوشته شده،  اسناد معتبرى از تعامل و تفاهم ايران و مصر است.  در اين اسناد خشايارشا همچون ارباب دو كشور مورد خطاب واقع شده است،  {شاه دو كشور،  پسر رع (خداى مصرى) صاحب ديهيم ها كه جاودان زنده بماناد}.  اين همان عبارتى است كه بر روى چند گلدان سنگى يافت شده در پرسپوليس و شوش نيز آمده است.

 مهمترين اثرى كه از دوره تسلط هخامنشيان در مصر گزارش شده،  حفر ترعه اى توسط داريوش اول است كه رودخانه نيل را به درياى سرخ (احمر) متصل مى ساخته و در نوع خود يكى از شاهكارهاى صنعت و نشانه قدرت هخامنشيان به شمار مى رفته است.  در سال ۱۹۷۲ ميلادى (۱۳۵۱ شمسى) در كاوشهاى هيأت فرانسوى در شوش يك مجسمه سنگى بدون سر از داريوش اول به دست آمد كه هم اينك در موزه ملى ايران (ايران باستان) نگهدارى مى شود.  سر اين مجسمه كه شكسته شده،  با تمام مساعى و جست و جوى كاوشگران يافت نشد.  داريوش كه رداى معمول شاهان هخامنشى را به تن كرده،  گرزى كوچك در دست راست و يك گل (نيلوفر) در دست چپ دارد.  در چين رداى داريوش و بر كمر او به خط ميخى عيلامى و هيروگليف مصرى كتيبه هايى حك شده است.  روى سنگى كه مجسمه بر آن استوار است،  به شيوه قاب بندى مصرى نقوش ملل تابعه هخامنشى حك شده است.  اين تنديس در مصر توسط حجاران هنرمند مصرى ساخته شده و به شوش حمل شده و در دروازه شهر شاهى نصب گرديده است.

 داريوش اول توجه خاصى به توسعه راهها و جاده ها و راههاى دريايى داشت.  از اين رو در اواخر سده ششم پ. م دستور حفر ترعه ميان نيل و درياى سرخ را مى دهد و به يادبود اين كار عظيم و مهم يك لوحه سنگى به چهار خط و زبان (ميخى فارسى باستان ـ عيلامى ـ بابلى و مصرى) در نزديكى ترعه به يادگار مى گذارد.  اين لوحه در سال ۱۸۶۶ ميلادى ضمن حفر كانال سوئز كنونى در محلى به نام  شلوف الترابه  در ۳۳ كيلومترى كانال و با فاصله كمى از ترعه سوئز كشف شد.  روى اين لوحه سنگى نقش دو نفر حجارى شده و در وسط نام داريوش حك شده است.  در طرف راست لوحه دو كتيبه همچون اكثر كتيبه هاى هخامنشى به سه زبان و خط فارسى باستان ۶ سطر ـ عيلامى ۴ سطر ـ بابلى سه سطر نقش گرديده است. كتيبه دوم حاوى اطلاعاتى در مورد حفر كانال با متن فارسى باستان در ۱۲ سطر و زير آن عيلامى كه متأسفانه ۷ سطر آن بيشتر باقى نمانده و بقيه با متن بابلى كه شايد زير خط عيلامى بوده،  از بين رفته است.  طرف ديگر لوح كتيبه مفصل ترى به خط و زبان مصرى (هيروگليف) .  ترجمه مطالب مندرج در لوحه به شرح زير است: 

  بند اول: خداى بزرگ است اهورا مزدا كه اين سرزمين را آفريد،  كه آسمان را آفريد، كه انسان را آفريد، كه شادمانى را به بشر داد.  داريوش را به شاهى برگزيد.  داريوش را شاه سرزمينى كرد كه پهناور است و اسبان و مردان خوب دارد.   بند دوم:  منم داريوش شاه، شاه شاهان،  شاه كشورهايى كه از تمام نژادها مسكون است.  شاه اين سرزمين پهناور تا آن دوردست ها،  پسر ويشتاسپ هخامنشى.  بند سوم:  من پارسى هستم.  به همراهى پارسيان مصر را فتح كردم.  فرمان دادم اين آبراهه را حفر كنند.  از  پى رو  نيل كه از مصر جارى است تا دريايى كه از پارس بدان روند.  اين ترعه كنده شد،  چنانكه فرمان داده بودم و كشتى ها از مصر به وسيله اين راه آبى به سوى پارس روانه شدند،  چنانكه اراده من بود. 

كتيبه دوم فقط حاوى بند اول و دوم متن فوق الذكر است،  فقط تفاوت هاى اندكى دارد.  در كتيبه مصرى نقش داريوش مانند فراعنه مصر حك شده است.  چهره او زير قرص آفتاب بالدار و خدايان دو بخش (عليا و وسفلى) نيل ترسيم شده و نام داريوش آن دو را به هم اتصال داده است.  اسامى كشورهايى كه تابع داريوش (در مصرى:  آن تريوش) بوده،  آمده و بدينوسيله نشان داده اند كه داريوش از مقتدرترين فراعنه مصرى (يعنى فراعنه سلسله هجدهم) فراتر و برتر بوده است.   متأسفانه نام برخى كشورها كه محتملاً مى توانسته مكمل كتيبه داريوش در نقش رستم فارس باشد و يا ترديد در مورد آن را برطرف سازد،  پاك شده و قابل قرائت نيست.  نمايندگان كشورهاى تابعه در اين نقوش زانو به زمين زده و در حال كرنش و احترام هستند.   همانگونه كه در ديگر نقوش هخامنشى منجمله در آرامگاه هاى شاهان هخامنشى در تخت جمشيد مى بينيم،  پارسى ها مقدم ترند و سپس مادى ها و در آخرسكاها قرار گرفته اند.  متن كتيبه مصر به سياق كتيبه هاى فراعنه نوشته شده و عباراتى از آن كه تاكنون كشف رمز و قرائت شده،  به شرح زير است.

سنگ نبشه هاى داريوش اول هخامنشى در مسير و حوزه كانال قديمى احداثى خود وى از چنان اعتبار و اهميتى بر خوردار است كه مى توان آنها را از مهمترين اسناد سياسى مكتوب هخامنشى به شمار آورد.  ضمناً اين سنگ نبشته و نگاره ها تأييدى است بر مفاد الواح زرين و سيمين يافت شده در آپاداناى تخت جمشيد كه داريوش حدود و ثغور امپراتورى خود را تا مصر گسترانيده است.   مهمترين مأخذى كه درباره اين كانال و سنگ نبشه هاى يادمانى آن در دست است در كتاب مستشرق و كتيبه شناس بزرگ و فقيد آلمانى به نام پروفسور  والتر هينتس  W.Hints،  به نام  داريوش و پارسها Dauius und Die Peruser  كه ضمن ارائه نقشه كانال داريوشى كه نيل را به درياى سرخ متصل مى كرده چند طرح از ستون نبشته داريوشى در  كابريت  Kabrit  كه توسط  ژرژ. منان  J.Menant  از سنگ نبشته برداشت شده و ستون نبشته  تل المشتوتا  Tell el Masschista  برداشت شده توسط  جى. پوزنر Posener  ارائه داده است.  آن ترى يوش كه زاده الهه  نيت  (مادر خدايان مصرى) همسر  سائيس  است،  انجام داد تمام آن چيزهايى را كه خدا شروع كرد...  سرور همه چيز كه قرص آفتاب را احاطه كرده،  وقتى كه در رحم مادر قرار داشت و هنوز به زمين پاى ننهاده بود،  نيت  وى را پسر خود دانست ... امر كرد به او...  دست خود را با كهال به طرف او برد تا دشمنان او را برافكند؛  چنانكه از براى پسر خود (رع ـ زاده نيت خداى آفتاب درخشان) كرد... او بلندمرتبه است.  او دشمنان خود را در تمام ممالك نابود مى كند.  شاه مصر عليا و سفلى آن تريوش كه همواره تا ابد پاينده است.  شاهنشاه بزرگ،  پسر ويشتاسب هخامنشى.  او پسر اوست (يعنى پسر نيت است).  با قدرت و جهانگشاست.  تمام بيگانگان با هداياى خود رو به او مى آورند و براى او كار مى كنند.

متأسفانه متن كتيبه از اينجا به بعد پاك شده و فقط واژه ها و كلماتى از آن خواناست و روشن مى سازد كه داريوش دانشمندان و حكماى مصرى را به حضور پذيرفته و آنان را طرف پرسش قرار داده است.  نام كوروش نيز در اين كتيبه ذكر شده اما نه داخل شكل بيضى.  مى دانيم كه نام شاهان و فراعنه مصر را در داخل بيضى قرار مى دادند.  در اين كتيبه درميان كشورهاى تابعه شاهنشاهى هخامنشى از كشورى سخن به ميان آمده به نام  شبا  كه محققان آن را همان كشور  سبا  زادگاه بلقيس ملكه و مورد توجه سليمان نبى دانسته اند.  ضمناً از كشتى هايى كه براى جست وجو عازم درياها مى شدند نيز ذكرى شده است.

طول اين ترعه به مسافت چهار روز راه بود و در عهد  نخائو ــNechao  ــ ۶۰۹- 594 پ.م  پسر  پسامتيك اول  Psammetique  فرعون سلسله بيست و ششم تقريباً ۱۲۰ هزار نفر كارگر براى حفر آن كار مى كرده اند.  نخائو ترعه را كند ولى موفق به اتمام آن نشد،  داريوش شاهنشاه ايران آن را تمام كرد.  عرض ترعه تا قبل از عمليات داريوش به حدى بود كه دو ناو كه هر كدام سه دسته پاروزن داشتند،  پهلو به پهلو از آن مى گذشتند و طولش از  بوباستيس  تا درياى سرخ چهار روز راه بوده است.  على سامى  در كتاب معروف خود  تمدن هخامنشى  مى نويسد كه جمعاً ۱۱۷ اثر ايرانى و هخامنشى به خط مصرى  هيروگليف  و  دموتيك ـ Demotique،  خط ديوانى و ادارى مصريان قديم بر روى سنگ و لوح و مهر و مهره و ظروف سنگى و فلزى تاكنون كشف شده كه بيشترين آنها مربوط به زمان داريوش اول و خشايار شاست.  نكته جالب در اين كتيبه ها آن است كه هر كجا از شاهان هخامنشى و كشورهاى آريايى تابعه شاهنشاهى نامى به ميان آمد به جاى علامت (رع ) معمولى در ديگر كتيبه هاى مصرى،  نقش شير نشسته اى را نقش كرده اند، و اين تغيير علامت فقط در مورد شاهان و ملل تابعه ايرانى به كار رفته است. اين امر دال بر آن است كه شير نماد قدرت شاهان ايران و ملل ايرانى بوده است. 

  پیکره داریوش بزرگ     

 در سال 1350 (1972 میلادی) پیکره داریوش بزرگ  به دست هیئت باستان شناسی فرانسه به سرپرستی ژان پرو در شوش  کشف گردید،  پرسشهای بسیاری درباره این تندیس مطرح است،  این پیکره در کنار دروازه ورودی رو به محوطه کاخهای سلطنتی شوش قرار داشته و به فضای اندرونی محوطه می نگریسته.

 شواهد باقیمانده نشان می دهد که این پیکره در یکسوی دروازه و دیگری ظاهرا به همین شکل و اندازه،  یا شبیه به آن به صورت قرینه در سوی دیگر دروازه قرار داشته است،  اما اثری از دومی دیده نمی شود و فقط جای قرار گرفتن آن در کنار دروازه نشان می دهد،  که روزگاری تندیس سنگی بزرگی مانند نمونه قرینه اش در آن مکان قرار داشته است.  از قطعه سنگهایی که برای زیر سازی در زیر این دو محل قرار داده شده متوجه می شویم.  همچنین در هنر هخامنشی،  قرینه سازی همواره بنیان اصلی طراحی کاخها و معماری و فضا سازی بوده است،  به ویژه برای پیکره ها و نقشهایی که در کنار ورودی کاخها قرار می گرفته اند.  با تماشای این تندیس،  نخستین پرسش برای هر بیننده عادی یا متخصص این است که سر پیکره کجاست؟  و به دنبال آن،  این پرسش مطرح می شود که چه بر سر این تندیس  و نیم تنه و سر آن آمده است و آیا این امکان وجود دارد که بتوان سر پیکر را یافت؟  پرسش های زیادی همواره درباره این پیکره مطرح بوده است.  بر روی این تندیس و پایه آن می توان خراشها و بریدگیهای بسیاری را یافت که همگی حکایت از آسیبهایی دارد که طی زمان بر این پیکره ارزشمند وارد شده است.  پیداست زمانی این تندیس و آثار مشابه تقدس و احترام زمان خود را از دست داده و مورد حمله شخص یا اشخاصی قرار گرفته است.  پس نخست باید دید چه کسانی و در چه زمانی این آسیبها را بر پیکره وارد کرده اند.  به طور کلی چنین صدماتی به آثار و نقوش گذشتگان همواره در تاریخ وجود داشته و به جز صدمات طبیعی اغلب به سه شکل انجام می شده است:  1- آسیبهای وارد شده به دست مردمان. 2- آسیبهای وارد شده به دست فرمانروایان. 3- آسیبهای ناشی از تهاجم ارتشهای تجاوز گر.

آسیبهای ایجاد شده به دست مردمان در طول تاریخ زیانهای فرهنگی بسیاری به دنبال داشته،  چون آثار برجای مانده از گذشتگان کم کم در طول زمان فراموش شده و در نتیجه احترام و تقدس آنها نزد مردم از یاد رفته است،  البته به جز موارد استثنایی،  مانند مواردی که مردم ارزش تازه ای را جایگزین ارزشهای کهن می کنند و اثری را دارای تقدس بومی یا مذهبی می دانند و از آن نگهداری می کنند.  نمونه ای از این آسیبهای ناشی از فراموش شدن تقدس و احترام یک محل را می توان در تخت جمشید یا بیستون مشاهده کرد که چگونه رهگذران یا افراد دیگر به نقشها آسیب رسانده اند.  آثار تیرهای برجای مانده بر روی نقشها نیز نشان می دهد که زمانی خانها یا رهگذران تفنگدار از سر تفریح یا آزمودن مهارت آنها را هدف گلوله قرار داده اند.  آسیبهایی که فرمانروایان ایجاد کرده اند نیز همواره از عوامل مهم تخریبی آثار گذشتگان بوده است. نمونه های بسیاری از این دست در تاریخ دیده می شود در مصر نام برخی فرعونها به عمد به دستور فرعون های بعدی پاک شده است.  مانند نام ملکه هت شپ سوت به دستور توتمس سوم یا فرعون آخناتون،  توتانخامون و آی به دستور هورم هب.

در ایران نیز بارها چنین مواردی اتفاق افتاده است،  مانند حذف آثار اشکانیان به دست ساسانیان که به عمد انجام گرفته و یا گاهی بدون احساس کینه فقط برای استفاده از محل،  مانند نقش بهرام دوم در نقش رستم که یک نقش برجسته با ارزش ایلامی را از بین برده و یا وقفنامه شیخعلی خان زنگنه در بیستون که به یکی از نقش برجسته های پارتی آسیب فراوان رسانده است.  نمونه نزدیک به ما،  طالبان که بر اثر جهل مجسمه 54 متری بزرگ اشکانی یا کوشانی را که به اشتباه دروغ های تاریخ می پنداشتند مجسمه بودا است،  با توپ نا بود کردند.

آسیبهای ناشی از حمله ارتشهای متجاوز به عمد و یا غیر،  از عوامل مهم خرابی و صدمه رساندن به آثار می باشد،  ایران در طول تاریخ خود بسیار شاهد آن بوده است.  یکی از نمونه های این ویرانی ها و تاراج ها را سربازان آشوری بر سر شهرهای ایلامی و به  ویژه شهر شوش آورده اند.  سخنان آشور بانیپال درباره چگونگی ویران کردن سرزمین ایلامیان،  به راستی تکان دهنده است،

آسیبهای وارد شده بر تندیس داریوش نیز از این سه گروه بیرون نیست.  شاید با بررسی دقیق نوع آسیبهایی که بر این پیکره وارد شده بتوان اطلاعات بیشتری در زمینه آنچه بر سر آن رفته است به دست آورد.

جنس سنگ این پیکره نشان می دهد که از معادن سنگ موجود در وادی حمامات در جنوب مصر به دست آمده و نوشته روی پیکره نیز به روشنی بیان میکند که ((این پیکره به دستور داریوش شاه در مصر ساخته شد تا پس از این کسانی که آن را می بینند (آیندگان) بدانند که مرد پارسی مصر را گرفته است)).  به نظر می رسد این پیکره که به ((شیوه مصری ایرانی شده)) ساخته شده است،  احتمالاً در یکی از معابد هلیوپولیس مصر قرار داشته.  به دلیل یافت نشدن سر پیکره،  شاید این تصور به وجود آید که پیکره در زمان شورش مصر در زمان خشایارشا یا شورش شاهزاده ایناروس در زمان اردشیر اول، مورد حمله و بی احترامی شورشیان مصری و یونانی قرار گرفته و بعدها پس از تسلط دوباره ایرانیان بر مصر،  این تندیس را از مصر به ایران آورده و در کاخ سلطنتی شوش نهاده اند.  چنین فرضی را نمی توان پذیرفت چرا که مصریان می توانستند این پیکره را به طور کامل نابود کنند.

 همچنین نمی توان پذیرفت که هخامنشیان پس از دستیابی دوباره به مصر،  پیکره آسیب دیده و شکسته داریوش را به شوش آورده و نماد این بی احترامی و حرمت شکنی را در برابر دید خاندان هخامنشی،  بزرگان حکومتی و نمایندگان کشورهای دیگر قرار داده باشند.  بیشتر می توان چنین تصور کرد که این پیکره پس از مدت کوتاهی از راه نیل و کانال داریوش و دریای پارس به ایران آورده شده و به همراه قرینه اش در شوش در پشت دروازه شهر شاهی قرار داده شده است.  در ضمن نمونه ای از نقش جلوی پایه پیکره در پشت پیکره نیز کنده شده که نشان می دهد در اصل پیکره برای جایی ساخته شده بود که از پشت آزاد بوده و این نقش دیده می شده است.  اما در شوش این نقش با تکیه دادن پیکره به دیوار دروازه شاهی از دیدگان پنهان مانده.  بررسی این قسمت نشان می دهد که هیچ گونه آسیب عمدی به این بخش و پشت پیکره وارد نشده است و این بخش کاملا سالم است.  پس آسیبها باید در شوش به پیکره وارد شده باشد نه در مصر.

به دلیل در دست نبودن اثری از پیکره دوم،  نمی توان با اطمینان گفت آیا پیکره دوم نیز مانند پیکره نخست در مصر ساخته شده بوده و یا نمونه مشابهی از آن را در ایران ساخته بودند.  قطعه ای از چهره یک تندیس دیگر با اندازه هایی نزدیک به اندازه های این پیکره را دومکنم در تپه آپادانای شوش به دست آورده که هم اکنون در موزه لوور پاریس نگه داری می شود.  اما جنس این سنگ با سنگ پیکره مصری به کلی متفاوت است.

 پیکره مصری داریوش از سنگی ساخته شده که در ایران یافت نمی شود،  ولی در جنوب مصر معادنی از آن وجود دارد و همچنین دارای رگه های گرد است،  اما نمونه باقیمانده در لوور از جنس سنگ آهک است و به نظر می رسد از جنس سنگهای معادن ایران باشد و رگه های خطی دارد.  اگر بپذیریم که این قطعه مربوط به پیکره ای همانند پیکره  مصری است،  می توان احتمال داد که شاید نسخه دیگری از پیکره داریوش در ایران ساخته و آن را به صورت قرینه در کنار دروازه و پیکره نخست قرار داده بودند.  البته قطعات دیگری نیز از سنگ سفید در لوور موجود است که یکی از آنها کتیبه ای با نام داریوش دارد و نشان می دهد پیکره های دیگری نیز از داریوش در شوش وجود داشته.  اما درباره شیوه مصری یا ایرانی آن نمی توان نظر داد.  شاید شکستن پیکره دوم به دلیل جنس سنگ آن آسانتر بوده و به راحتی توانسته اند آن را تکه تکه کنند.  اما شکستن پیکره نخست برای حمله کنندگان کار ساده ای نبوده.  آثار باقیمانده بر روی دستها، بازوها، پا و بخش های دیگر نشان می دهد که حمله کنندگان با ضربه های مختلف اشیاء گوناگون سعی در شکستن و جدا کردن قطعات پیکره از هم داشته اند.  اما تلاش بیهوده ای صورت گرفته است و با توجه به شکستگیها و پریدگیهای روی پیکره می توان دریافت که نیروی بسیاری صرف شده تا پیکره از هم جدا شود.  اما این تلاش ظاهرا به خسته شدن حمله کنندگان انجامیده است.  آسیبهای وارد شده بر پیکره را می توان به سه گروه اصلی تقسیم کرد:

1 ـ آسیبهایی که برای شکستن و جدا کردن قطعات پیکره انجام گرفته.

2 ـ آسیبهایی که تنها از روی تفریح یا حرمت شکنی به پیکره وارد شده است.

3 ـ آسیبهایی که برای محو و زدودن هویت پیکره ایجاد شده است.

در مورد نخست می توان جای ضربه هایی را بر بدن پیکره دید که با ابزارهای غالبا نوک تیز به وجود آمده است.  پشت پیکره به دلیل آنکه به دیوار تکیه داشته از ضربه ها در امان مانده و اثری از ضربه یا خراش در پشت آن دیده نمی شود،  اما در کناره های ستونی که پیکره را از پشت استوار نگاه داشته،  آثار ضربه دیده می شود،  و به نظر می رسد صدمه زنندگان به این نتیجه رسیده بودند که این تکیه گاه سنگی از شکسته شدن پیکره جلوگیری می کند و بنابر این تلاش کرده اند تا نخست آن را خرد کنند ولی ظاهرا تنها خود را خسته کرده اند،  چون این تکیه گاه هم از جنس همان سنگ مرغوب بوده و هم از دو سو با دیوار و بدنه پیکره احاطه شده بوده و شکستن آن در چنان زاویه ای،  کاری دشوار و نا ممکن بوده است.  بررسی آثار ضربه بر پیرامون پیکره نشان می دهدکه شاید چند تن زمانی را در پیرامون پیکره صرف کرده اند تا با ضربه زدن قطعاتی از آن را جدا کنند اما زود خسته شده اند.  از تعداد ضربه های وارد شده نیز می توان به این نکته پی برد.  ضربه هایی با شیئی محکم ولی کوچک که سر آن چند شاخه بوده نخست بر بازوی پیکره وارد شده و با چند بار تلاش بی نتیجه بودن این ضربه ها برای شکستن بازوی پیکره آشکار شده،  سپس شخص دارنده این ابزار با همان شیء به سراغ بخش نازکتری از پیکره رفته که قطر کمتری نسبت به بازو داشته باشد و مچ دست پیکره را انتخاب کرده و ضربه هایی نیز بر آن وارد کرده ولی از این کار نیز نا امید شده است.

 ضربه های دیگری نیز به طور پیوسته در یک ردیف بر پشت بازوی پیکره وارد شده است که فقط یک پریدگی سطحی در راستای ضربه ها بر روی بازو ایجاد کرده است.  بر روی مچ دستها نیز ضربه های پیوسته ای وارد شده است،  اما فقط آسیبهای جزئی به بار آورده و هیچ گونه شکستگی کلی یا صدمه اساسی بر آن وارد نساخته است.  آثار ضربه را می توان بر روی خنجر داریوش نیز به خوبی مشاهده کرد.  این نوع ضربه ها را فقط بر روی نقاطی وارد ساخته اند که بتوانند پیکره را از هم جدا کنند.  اما اثری از این نوع ضربه ها بر روی نوشته های پیکره دیده نمی شود.  ظاهرا قصد اصلی این گروه از حمله کنندگان، شکستن و ناقص کردن پیکره بوده است و بس.

دومین مجموعه آسیبهایی که بر پیکره وارد آمده،  نوعی حرمت شکنی یا تنها از روی تفریحی خصمانه بوده است.  بخش بالایی پیکره شامل شکم،  بازوها و دستی که روی سینه قرار گرفته است،  آثار ضربه های بسیاری بر خود دارد.  اثر این ضربه ها برای کسانی که تجربه تیراندازی با تیر و کمان داشته باشند،  بسیار آشناست.  سر پیکان پس از پرتاب در صورت برخورد با سطح سختی که کمی نسبت به زاویه پرتاب انحنا داشته باشد یک خراش و در نهایت یک نقطه اوج یا پریدگی ایجاد می کند.  در صورت برخورد مستقیم تیر با سطح صاف،  یک نقطه پریدگی تک ایجاد می شود.  روی نیمه بالایی پیکره اثر هر دو نوع دیده می شود،  یعنی خراشیدگیهایی که در انتها به یک بریدگی کوچک و گرد ختم می شود و همچنین نقاط پریدگی تک.

 این نکته نشان می دهد که این پیکره هدف تیراندازی افرادی مسلح با تیر و کمان بوده است.  پریدگیهای درشت تری نیز وجود دارد که بر اثر ضربه شیئی درشت تر و بزرگتر از سر پیکان به وجود آمده است.  این نوع ضربه ها ممکن است بر اثر ضربه زوبین یا سرنیزه به وجود آمده باشد.  بجز اینها،  اثر خراشیدگیهای گوناگونی هم بر روی شکم و دستهای پیکره دیده می شود که بر اثر ضربه شیئی تیغه مانند به وجود آمده است.  بدون شک حمله کنندگان می دانسته اند که ضربه شمشیر ها آسیب جدی به پیکره وارد نمی کند و این ضربه ها صرفا از روی کینه یا حرمت شکنی و بی احترامی به تندیس وارد شده است. ضربه ها نشان می دهد افرادی مسلح به قصد شکستن حرمت یا به دلیل کینه ورزی به پیکره حمله کرده اند.  هرچه از پایین پیکره رو به بالا برویم،  خراشها و ضربه ها افزایش می یابد و بر روی نیم تنه پیکره،  از کمر به بالا،  انبوهی از خراشیدگی و اثر ضربه دیده می شود.  ظاهرا هدف،  سر و صورت و سینه پیکره بوده است.

سومین نوع از آسیبهایی که بر پیکره وارد شده،  آسیبهایی است که از روی قصد،  برای زدودن هویت پیکره و در نهایت صدمه زدن به مفهومی که این پیکره نماد آن بوده بر آن وارد آمده است.  بر روی پای راست پیکره،  نوشته ای نسبتا بلند به خط هیروگلیف مصری از بالا به پایین نگاشته شده است،  درست در جایی که نام داریوش درون قاب مخصوص نام فرعونها به همراه القابش نوشته شده،  اثر ضربه های بسیاری را می توان تشخیص داد.  ضربه ها از سمت راست به این بخش از نوشته وارد شده تا نام پادشاه را محو کند.  برای شکستن این بخش با ابزاری که نوک گرد داشته،  ضربه های زیادی به سنگ زده اند و به راحتی می توان اثر دهها ضربه را تشخیص داد.  با وجود سختی سنگ شخص ضربه زننده سر انجام موفق شده قاب نام را بشکند و تنها حرف پایانی نام داریوش و بخش پایینی قاب باقی مانده است.

 بیشتر ضربه ها از راست به چپ به سنگ برخورد کرده و گاهی برخی ضربه ها بر روی محل مورد نظر یعنی قاب حاوی نام داریوش فرود نیامده،  بلکه روی لبه قبلی که در اصل چین جامه پادشاه است فرود آمده و برخی نیز از روی قاب رد شده و به اصطلاح در رفته و به لبه مجاور برخورد کرده است.  از روی این اثر ضربه ها می توان قوس دست ضربه زننده را به طور تقریبی مشخص ساخت و به دنبال آن می توان به طور تقریبی بلندی شخص مهاجم را نیز تعیین کرد (چیزی حدود 175 سانتیمتر) کارشناسان آناتومی بهتر و دقیقتر خواهند توانست به چنین پرسشی پاسخ دهند.  بنابراین شکسته شدن قاب حاوی نام شاه این نکته را روشن می سازد که شخصی با قدی حدود 175 سانتیمتر در کنار راست پیکره درست رو به روی چین جامه شاه ایستاده و سعی در شکستن نام شاه کرده.  هم چنین این شخص راست دست بوده چون ضربه ها از راست به چپ با زاویه ای 45 درجه وارد شده است.  نکته مهم دیگری که می توان از روی همین اثر ضربه ها به طور احتمالی تعیین کرد،  ملیت شخص ضربه زننده است.  در دوران هخامنشی کسی جرات و گستاخی چنین کاری را نداشته و اگر هم احتمال بدهیم که چنین وضعی پیش می آمده،  بلافاصله هنرمندان هخامنشی پیکره را بازسازی می کرده و چنین وضعی را از دیدگان افراد پنهان می کرده اند.  پس از سقوط هخامنشیان و روی کار آمدن دودمانهای دیگر در آن منطقه چون اشکانیان و ساسانیان،  دیگر کسی در آن زمان دانش کافی برای خواندن خط هیروگلیف قدیمی مصری نداشته و در نتیجه قادر به تشخیص نام شاه در درون قاب نبوده است.  حتی دلیلی هم نداشته که نام داریوش را با چنان احساسی محو نابود کند.  به نظر می رسد که این کار یعنی زدودن نام شاه تنها یک بار و به دست یک تن صورت گرفته و دیگر تکرار نشده است.  چرا که بر روی پیکره و در سه جای دیگر نیز نام شاه در متن هیروگلیف نوشته شده اما،  جز چند ضربه جزئی صدمه اساسی به آنها وارد نشده.  اگر این کار به صورت گروهی انجام گرفته بود و یا محو کردن نام شاهان جریانی از پیش برنامه ریزی شده بود،  همه نامهای داریوش،  درون قابها،  می باید محو شده باشد.  شاید تلاش برای شکستن نام شاه از روی پیکره که کار آسانی هم نبوده،  مهاجم را خسته کرده و از محو کردن و شکستن باقی نامها منصرف شده است.  محل شکستگی قاب اول به خوبی نشان می دهد که چه نیروی فراوانی برای شکستن همین بخش کوچک صرف شده است.

از این گفته ها می توان دریافت که شخص مهاجم یا کسی که با او همراه بوده،  قادر به خواند خط هیروگلیف مصری بوده و یا دست کم آشنایی اندکی با این خط داشته است. چرا که در تمام آن چند ستون نوشته مصری هیچ کجا اثر چنین ضربه هایی به قصد خراب کردن متن دیده نمی شود و فقط قاب حاوی نام شاه است که با ضربات بسیار شکسته شده است.  از آنچه پیشتر نیز گفتیم به نظر می رسد که پیکره را افرادی مسلح  محو کردن هویت آن تلاش کرده اند.  چنین صدمه ای فقط به نام داریوش در متن هیروگلیف روی جامه شاهانه وارد شده و همچنین چند ضربه کنار هم به نام داریوش بر روی گره کمربند و به نام او بر روی سکوی پیکره آسیب اندکی رسانده است.  اما نام داریوش در سه متن میخی فارسی باستان،  ایلامی و بابلی کوچکترین آسیبی ندیده است.  همین امر نشان می دهد صدمه زنندگان قادر به خواندن هیچ یک از خطوط میخی مزبور نبوده و در نتیجه نمی توانسته اند نام داریوش را در متن تشخیص دهند و به آن صدمه بزنند.  اما آسیبهای وارد شده به آن به عنوان هدف تیراندازی باید پیش از این تاریخ صورت گرفته باشد و شکسته شدن سر پیکره پس از آن ،  چرا که پیکره بدون سر هدف مناسبی برای تیراندازی نیست و هم اینکه خراشها و پریدگیها در محل شکسته شدن سینه و سر و گردن ناگهان قطع می شود.  پس در زمانی که پیکره هدف تیرها و زوبینها و نیزه ها و شمشیرها بوده،  سر در جای خود قرار داشته است.  این نکته را می توان به راحتی با بررسی محل شکستگی سرو شانه های پیکره مشاهده کرد.

اما سر پیکره چه شده است؟  نخست باید شکستگی پیکره را بررسی کنیم.  شکستگی های مایل و موازی در پیکره در یک راستا به وجود آمده و نشان می دهد که ضربه یا فشار سنگینی بر پیکره وارد شده و آن را از دو قسمت جدا کرده است.  با توجه به سختی سنگ باید انتظار داشت که فشار وارد شده بر آن بسیار شدید یا نیرومند بوده باشد.  اگر این ضربه به دست انسان وارد شده باشد،  حتما برای این کار از ابزاری مانند دژکوب استفاده کرده اند.  اما باید توجه کنیم که نه اثر چنین ضربه ای بر روی پیکره باقی مانده و نه شکستن آن از روبه رو ممکن بوده،  چرا که پیکره پشت به دیواره بلند و مستحکم دروازه داشته و هر فشاری به دیوار منتقل می شده و بر پیکره اثری نمی گذاشته.  پس لازم بوده که برای اینکار از پهلوها ضربه وارد کنند که با توجه به شکل ضربه و فشار وارد شده ای که بتواند پیکره را بشکند،  بدون شک پیکره از پهلو به زمین می افتاده. هم چنین مسیر شکستگی ها،  ضربه از پهلوها را تایید نمی کنند.  برای شکسته شدن پیکره می توان دو احتمال پیشنهاد کرد.  که این تندیس در اصل به دروازه شاهی تکیه داشته است.  این تندیس در زمان کشف،  در حالی به دست آمده که جلوی پایه آن رو به بالا قرار گرفته بود.  بر اساس نخستین احتمال می توان فرض کرد که بر اثر جا به جایی زمین زیر تندیس،  بدنه آن میان زمین و دیوار دروازه فشرده شده و در نتیجه شکسته است. 

احتمال دوم را می توان بر اساس مسیر شکستگی ها ارائه کرد.  بررسی شکستگی های دو گانه بر روی پیکره نشان می دهد که فشاری از بالا و پشت بر پیکره وارد شده.  هم نوع و مسیر شکستگیها این را نشان می دهند و هم پریدگی و خرد شدن لبه پایینی در محل شکستگیها.  از آنجا که پشت پیکره به دیوار تکیه داشته،  فقط دیوار می توانسته چنین فشار سنگینی بر پیکره وارد آورد.  شاید بعدها بر اثر ویرانی کاخها دیوار بنا روی پیکره کج شده و بار آن روی تندیس افتاده،  یا اینکه دیوار روی پیکره فرو ریخته است.  قطر و ارتفاع دیوار به خوبی نشان می دهد که در صورت بروز چنین وضعی چه حجم سنگینی از آوار بر روی پیکره فرود آمد و در نتیجه پیکره را از دو نقطه در یک راستا شکسته است. یک پریدگی در گوشه جلوی پیکره که ار کف پایه رو به بالا ایجاد شده نیز این نظریه را تایید می کند که پیکره از بالا و پایین به هم فشرده شده و کج شدن قطعات جدا شده بر روی لبه های پایینی به لبه ها نیز آسیب رسانده است.  زاویه شکستگیها باعث شده که قطعه شکسته میانی در محل خود بشکند ولی بر زمین نیفتد.

اما دلیل شکسته شدن تندیس،  هرچه باشد،  سر شکسته پیکره که از بدن جدا شده بوده،  در زمانی نامعلوم به نقطه ای نامشخص برده شده است.  اگر سر پیکره تکه تکه نشده  باشد و همچنان به صورت یکپارچه باقی مانده باشد،  نباید زیاد از محل اصلی پیکره دور باشد،  چرا که با توجه به اندازه ها،  قطعه جدا شده،  باید وزن بسیاری داشته باشد و اگر برای مقصد خاصی بار نشده باشد،  نمی تواند به دلیل سنگینی زیاد،  از آن محل چندان دور شده باشد.  اما اگر قطعه جدا شده دور از دسترس برده شده باشد و یا به جایی مانند رودخانه پرتاب شده باشد،  بعید به نظر می رسد که امروزه بتوان اثری از آن به دست آورد.  با در نظر گرفتن موارد یاد شده می توان چنین نتیجه گرفت که پیکره داریوش در مصر ساخته شده و سپس به فرمان او یا جانشینان او در زمان تسلط ایران بر مصر از راه دریا به شوش آورده و به همراه قرینه اش درون محوطه سلطنتی قرار داده شده است.  بر اساس آثار به دست آمده می توان دریافت که دست کم پنج پیکره بزرگ هخامنشی در شوش وجود داشته،  که امروز قطعاتی از آنها در لوور موجود است،  البته به نظر می رسد که همه تندیس ها بر اساس هنر مصری ساخته نشده بودند.

چنان که گفتیم آسیبهای وارد شده بر تندیس نمی تواند در جریان شورش مصر رخ داده باشد،  چرا که در آن صورت پس از چند سال شورش چیزی از آن باقی نمی ماند و هم اینکه پیکره آسیب دیده یا در هم شکسته ارزش حمل شدن به ایران را نداشته است.  هم چنین هخامنشیان هرگز نماد این توهین به مقدسات را در یک محوطه سلطنتی و در برابر افراد خاندان شاهی و شاهزادگان و بزرگان و نمایندگان کشورها به تماشا نمی گذاردند.  با سقوط هخامنشی و ورود نیروهای مخالف به کاخ ها،  نخست به عنوان نماد پادشاهی هخا،   به این پیکره حمله کردند،  اما تلاش برای شکستن و تکه تکه کردن آن به دلیل جنس سنگ بی نتیجه ماند.  سپس فردی که از مصر آمده بود و شناخت کافی یا اندکی از ویژگی خط هیروگلیف مصری داشته قاب حاوی نام داریوش را با ضربه های بسیار شکسته و به سراغ نامهای دیگر رفته و پس از چند ضربه به یکی از دو قاب حاوی نام که روی کمربند قرار دارد،  به دلایلی که بر ما روشن نیست،  یا شاید به دلیل خسته شدن یا نگرانی از آسیب دیدن ابزارش یا کمبود وقت یا هر دلیل دیگر به همین کار بسنده کرده است.

تا اینجا می توان این حدس را مطرح کرد که از نظر آسیب شناسی باید آسیبهای وارد شده به پیکره را با توجه به آثار بر جای مانده بر پیکره،  نتیجه صدمه های ناشی از حمله  شورشیان دین جدید گفت،  و یا سپاهیان دشمن هخامنشی و یا دستور فرماندهان آنها به شکستن و محو کردن پیکره ها دانست.

آنچه پس از این رویدادها بر پیکره داریوش وارد آمده در پرده ابهام فرو رفته است.  بعد ها در زمانی نا مشخص و به دلایلی که بر ما روشن نیست،  پیکره بر اثر فشارهای وارد شده که شاید ناشی از فرو ریختن دیوار دروازه بر سر آن و قرار گرفتن میان دیوار و زمین بوده از دو جا شکسته است.  پس از آن قطعه شکسته بالایی که شامل سر و گردن و شانه ها و قسمتی از سینه و پشت بوده و شاید از میان خاک و آوار بیرون مانده بود،  از کنار پیکره به نقطه ای نامعلوم برده شده و تا کنون اثری از آن به دست نیامده است.  شاید با کاوش های بیشتر در شوش و به دست آوردن مدارک تازه بتوان به پاسخهای بیشتری برای این پرسش ها دست یافت و به سرگذشت تندیس یا تندیسهای دیگر هخامنشی در شوش پی برد.

Anoosh Raavid  حمله اسکندر مقدونی به ایران بزرگترین دروغ تاریخ و حمله چنگیز مغول به ایران سومین دروغ بزرگ تاریخ و مقالات مهم  سنت گریزی و دانایی قرن 21، تاریخ عرب، تاریخ مغول، تاریخ تاتار در وبلاگ انوش راوید  بنام:  جنبش برداشت دروغها از تاریخ ایران http://arq.ir  

انوش راوید پدیده ای نو در جغرافی تاریخ

برای رسیدن به مطلب مورد نظر روی کل مطلب کلیک کنید:  

جغرافی ـ تاریخ، تاریخ نیک، چالش قرن 21 ، توانایی و نفوذ زبان فارسی، استعمار و امپریالیست، لشکر و جنگ در دوره های تاریخی، دروغ قادسیه، دروغ نامه هایی به نام کتاب تاریخ، کار گزاران و چهره های استعمار، قرن سنت گریزی، دمکراسی، فدرالیسم، حزب، سازمان، سازمان های قرن 21، واقعیتهای تاریخ و انوش راوید، ایران و ایرانیان، زندگی دمکرات، اردوی مجازی ملی و مردمی، مبارزان، نگرشهای نو به جهان، چالدران، جنگ چالدران، انقلاب دانایی، انقلاب انسانی، شکوه تخت جمشید یا تخت گاه هیچ کس، تیمور لنگ یا تیمور گورکانی، هلنیسم دروغ تاریخ، اندیش مندان و شاعران ایران، انوش راوید نابغه قرن، انوش راوید تاریخ نویس نوین، موج های نو و موج سوم، ساختار های تاریخ اجتماعی، نقشه های شوم برای تاریخ سازی، کمیته 300، مافیای اقتصادی، فراماسون، فراموسنری در ایران، گنج های گمشده شهر گمشده، حقوق بشر کوروش، ساسانیان، تاریخ و فرهنگ یادگیری، اشکانیان، جشنهای ایرانی، مادها، هخامنشیان، ایلامی ها، عیلامیان، جاده سبز البرز بی مانند، جاده دو هزار، جاده سه هزار، تنکابن، رامسر، زیباترین سفالگران، تاریخ سفالگری، آینده نگری، کارگاه فکر سازی، خونه گلی، توریست، اکو توریسم، توریست اقتصادی، گردشگری در طبیعت، زندگی سالم، رشته کوه البرز، کوه ها و قلل البرز، اسکند مقدونی کذایی، تاریخ یونان، چنگیز مغول کذایی، تاریخ مغول، تاریخ عرب، تاریخ اسلام، تاریخ سلجوقی، تاریخ بشر، تاریخ دوهزار پانصد ساله ایران، دوره باستان، دوره حکومت اعراب، دوره پس از عرب، عصر اول و دوره فئودالیسم و سلسله های کوتاه مدت ایرانی، عصر دوم و عصر ترکان سلجوقی، عصر سوم و عصر سلطنت مغول و فئودالیسم، عصر چهارم و سلسله صفویه، عصر پنجم و سلسه های افشاریه و زندیه و فئو دالیسم، عصر ششم و سلسله قاجاریه، عصر هفتم سلسله پهلوی، جغرافیای ایران باستان، کیش و آئین ایران باستان، تاریخ باستان ایران، تاریخ سلطنت ایران، تاریخ سلطنت مدها یا مادها، امپراطوری بزرگ هخامنشی، جغرافیا، سازمان امپراتوری، امور قضایی، زبان، مذهب رسمی، مذهب شاهان، مذهب مردم، مذهب مغ ها، کرنولوژی سلطنت هخامنشیان، سلطنت کوروش بزرگ، سلطنت خشایارشا، سلطنت اسکندر مقدونی کذایی، سلطنت سلوکیان دروغی، سلطنت اشکانیان، حکومت پارت ها، تمدن و مذهب و فرهنگ در دوره پارت ها و اشکانیان، سلطنت ساسانیان، سلطنت اردشیر اول، سلطنت شاپور اول، ظهور مزدک، سلطنت خسرو، قتل عام مزدکیان، سلطنت یزدگرد سوم،  جنگ ذوقار و زنجیر، جنگ جسر، جنگ قادسیه، جنگ جولا، جنگ نهاوند، حکومت خلفای اموی یا بنی امیه، قیام ابومسلم خراسانی، جنگ زاب، شورش قرمطیان، تاریخ پس از اعراب، سلسله های کوتاه ایرانی، سلسله طاهریان، سلسله صفاریان، سلسله علویان، سلسله سامانیان، سلسله آل زیار، سلسله دیلمیان، سلسله آل بویه، سلسله غزنویان، دوره سلجوقی، زبان، مذهب رسمی، مذهب شاهان، مذهب مردم، مذهب مغ ها، کرنولوژی هخامنشیان، کوروش بزرگ، خشایارشا، اسکندر مقدونی کذایی، سلوکیان دروغی، اشکانیان، پارت ها، تمدن و مذهب و فرهنگ در دوره پارت ها و اشکانیان، ساسانیان، اردشیر اول، شاپور اول، ظهور مزدک، خسرو، مزدکیان، یزدگرد سوم، ذوقار و زنجیر، جسر، قادسیه، جولا، سلطان جلال الدین ملک شاه، فرقه اسمعیلیه و قیام حسن صباح، سلاجقه کرمان، سلجقه غور، سلاجقه خوارزم، قراختائیان، ترکان غز، اتابکان فارس، اتابکان آذربایجان، اتابکان لرستان، سلسله بور، سلسله زنگی، سلسله اور ترکیه، سلسله ارمنستان، سلاجقه ارمنستان، سلطنت ایلخانیان در ایران، سلسله جلایر، جلایریان، مظفریان یا آل مظفر، کردان هرات یا آل کرت، سربداران، سلسله تیموریان، سلسله قراقوینلو، سلسله آق قوینلو، سلطنت مغول در هند، سلسله صفویه، شاه عباس اول، جنگ با عثمانی، شورش و استقلال هرات، حکومت محمود افغان، حکومت اشرف، سلسله افشار، نادر شاه افشار، سلسله زندیه، سلسله قاجار، کرنولوژی دور قاجار، جنگ ایران و روس، پیمان گلستان، پیمان ترکمن چای، سلطنت ناصرالدین شاه، بانک شاهنشاهی، انقلاب ایران، سلطنت مظفرالدین شاه، فرمان مشروطیت، سلطنت محمد علیشاه، به توپ بستن مجلس، سلطنت احمد شاه، احمد شاه قاجار، جمهوری شوروی گیلان، کودتای سوم اسفند، رضا شاه پهلوی، کاپیتولاسیون، شیلات، انوش راوید پدیده ای نو در علم جغرافی ـ تاریخ، قلل و کوه های، شاخک غربی علم کوه، خرسان شمالی، تخت سلیمان، خرسان جنوبی، ویران کوه  سیاه سنگ، مرجی کش، هفت خوان، چالون، سیاه گوک جنوبی، سیاه گوک شمالی، سیاه کمان، شانه کوه، کالاهو، میشور و نفار نقار، رستم نیشت، گردونه کوه، هزار چم، دندان اژدها، مناره،  لنگری، میان سه چال، لوی نا، کل چال، تنگ گلو، ستاره، ابیدر، گرماب سر، لشگرک بزرگ تخت رستم، زرین کوه، ماسه چال، دیوچال، لشگرک کوچک، مازی گردن، گرده کوه، کلوان،  میش چالک، آلانه سر، نزار، خرس چر، کرما کوه، ماسمور، سیاه نو، پسند کوه، کوهپیمایی، تور های شمال، تور تنکابن، تور خونه گلی، دوچرخه سواری در طبیعت، سازمان آینده بینی، کارگاه فکر سازی، اینترنت ماهواره ای، اینترنت یک طرفه، ماهواره ها، دانش در قرن 21.