چند مطلب خواندنی شماره 151

اولین کاشفان جهان

پیش گفتار

      جوانان باهوش عزیز ایران،  همانگونه که امروزه می بینید،  از همه طرف به ایران و ایرانی،  حملات سخت و نرم می شود،  بیاید از تاریخ و جغرافیای کشور خودتان،  با تمام قدرت دفاع نمایید.  واقعیت های تاریخی را از این وبلاگ بگیرید،  و در گسترش و پیشبرد اهداف وبلاگ،  کار و تلاش کنید،  به امید اینکه فردایی با دانایی نوین ایرانی داشته باشیم.

تعریف دیگر از کشف آمریکا

      در مطلب دو عکس از پیکره سنگی پوکوتیا،  و کاسه مگافوئنته،  که در یکی دو پست قبلی نوشتم،  عزیزانی کنجکاو شدند بیشتر بدانند.  مقدار زیادی از این دست آثار باستانی،  در اختیار کشیش پدر پائلو کارلو گرسلی که از مبلغین کاتولیک ایتالیایی مقیم شهر .. اکوادور بود قرار داشت،  که اندکی بعد از مرگ این کشیش در 1982 آنها دزدیده و ناپدید شدند.  در آن زمان کسی بفکر این نبود،  که این اشیا باستانی مربوط به حدود 1500 ق.م است،  و از هندو چین و خلیج فارس به آمریکای جنوبی رفته،  و بعنوان اشیای مقدس در اختیار بومیان کوهستان های اکوادر و پرو قرار داشته است.  امروزه اهل فن گمان می کنند،  هنوز از این دست اشیای باستانی و ماقبل از تاریخ در غار های مخفی،  میان کوهستان اندیس قاره آمریکای جنوبی وجود داشته باشد،  جویندگان گنج برای بدست آوردن آنها در تلاش هستند.  جوانان باهوش ایران باید نسبت به این موضوع دقت نظر داشته باشند،  زیرا بخشی از آنها تاریخ ایران هستند،  و براحتی می توانند ثابت کننده اولین کشف قاره آمریکا باشند.

   عکس آثار باستانی و زیر خاکی،  که در اختیار پدر گرسلی بود،  عکس شماره 4429 ،  شامل ورقه های متعدد مسی با نوشته هایی،  که کاملاً متفاوت از کار های تاریخی بومی است.  مجسمه های متعدد که نشان های از کار های بین النهرین باستان دارد،  کار های طلایی کنده کاری شده،  بنا به گفته اشخاصی که این گنجینه را دیده بودند، این آثار خیلی زیاد بودند.

   عکس سمت چپ کتیبه روی ورقه مس کشف شده،  در کشور اکوادور آمریکای جنوبی،  نزد پدر گرسپی که در چند پست قبلی از آن نوشتم،  سمت راست کتیبه سنگی کشف شده،  در تمدن کهن جی استان کرمان.  دقیقاً شباهت بین دو خطوط مشخص است،  با حساب داده های تاریخی،  که می گوید اولین بار حدود پنج هزار سال پیش مس توسط مردمان استان کرمان کشف شد،  و کتیبه مسی که در اکوادور کشف گردیده،  که درست مانند خطوط کتیبه سنگی استان کرمان ایران است.  این ورقه های مسی اتفاقی در آمریکای جنوبی نبوده اند،  آنها توسط دانش خاص دریانوردی و غیره به آنجا رفته اند،  بایید در این باره توسط جوانان باهوش ایران تحقیق شود،  مخصوصاً در موزه های کشور های پرو و اکوادور.  عکس شماره 4436.

   عکس پیکره سنگی پوکوتیا،  و دیگری کاسه مگافوئنته،  متعلق به حدود پنج و نیم هزار سال پیش، که دو در تیاهواناکو کشور بولیوی نزدیک مرز کشور پرو پیدا شده اند،  و در 2002 میلادی شناسایی علمی شده اند.  روی هر دو مصنوع حروف الفبای سومری حکاکی شده،  و در موزه فلزات گران بها (موزه طلا) این کشور نگهداری می شوند.  هر دو این آثار زیر خاکی دینی هستند،  و براحتی می توان رابطه دین و اهرام آسیای جنوب شرقی و قاره آمریکا را با ایران و نیایشگاه چغازنبیل متوجه شد.  مطمئن این اشیا مستقیم از خلیج فارس به آمریکا نرفته اند،  و در این میان واسطه های تجاری و فرهنگی دریایی در شرق دور داشته اند.  این ها دلیل وجود تجارت ماقبل از تاریخی ایران می باشند،  عکس شماره 4428.

   عکس کلاه خود های دلاوران ایرانی جنگ ایران و عراق،  عکس گویا است،  اما امروزه بسیاری از جوانان ایران،  خیلی بی خیال مرز های تاریخی و جغرافیایی کشور هستند،  عکس شماره 7181.

کلیک کنید:  تاریخ نجوم در ایران

کلیک کنید:  تاریخ سکه های آق قوینلو

کلیک کنید:  تاریخ مواد مخدر و اعتیاد در ایران

 

بزرگان تاریخ دو قرن اخیر ایران

پیش گفتار و بخش اول در اینجا

   رئیسعلی دلواری:  نماد رهبر بزرگ نهضت مقاومت مردم جنوب ایران،  در برابر استعمارگران است،  سرداری که نام «دلیران تنگستان» را برای همیشه جاودانه کرد،  و خاک جنوب ایران ، رشادت های او و همرزمانش را خوب به یاد دارد.  رئیسعلی دلواری نماد مقاومت مردم جنوب ایران است،  نامی که روزی بر اندام استعمارگران و متجاوزان انگلیس لرزه می انداخت.  کسی که 12 شهریور ماه سالروز شهادتش به نام «روز ملی مبارزه با استعمار انگلیس» نام گذاری شد.  اما شاید کمتر کسی بداند که مزار این سردار بزرگ و نامی ایران،  جایی به غیر از بوشهر و دلوار و حتی خاک ایران است.

   خانه ما كوه است،  و انهدام و تخریب آن ها خارج از حیطه قدرت و امكان امپراطوری بریتانیا است.  این پاسخ رئیسعلی به نامه تهدید آمیز بریتانیایی ها بود.  آنها رئیسعلی و یارانش را تهدید کرده بودند:  چنانچه بر ضد دولت انگلستان قیام و اقدام كنید،  مبادرت به جنگ می نماییم،  در این صورت خانه هایتان ویران و نخل هایتان را قطع خواهیم كرد.

      رئیسعلی دلواری فرزند رئیس محمد،  كدخدای ده دلوار بود،  در سال 1299 هجری قمری متولد شد.  او در عصر مشروطیت جوانی بیست و چهارساله، بلند همت، شجاع، در صدق و وفا بی مانند بود.  اگرچه سواد كامل و معلومات كافی نداشت، اما پاكی سرشت و صفات حمیده او طوری بود،  كه زبانزد خاص و عام بود.

      رئیس علی بعد از این كه قوای اشغالگر انگلستان بوشهر را به تصرف خود درآوردند،  با شجاعتی وصف ناپذیر به مقابله پرداخت،  و شكست سنگینی بر قوای انگلستان وارد كرد،  و در حین مبارزه با دشمنان اسلام و ایران،  از پشت مورد هدف گلوله یکی از سربازان خائن خود قرار گرفت،  و در منطقه تنگك صفر،  در بیست و سوم شوال1333 هجری قمری به شهادت رسید.

   عکس مزار رئیسعلی دلواری،  دلاور دلوار، غریب در کشور عراق،  عکس شماره 5741.  پیکر او را ابتدا در نزدیکی امامزاده ای در روستای «کله بند» به خاک سپردند.  اما از آنجا که رئیسعلی وصیت کرده بود،  او را در نزدیکی بارگاه مولایش حضرت علی (ع) دفن کنند،  پیکر او به قبرستان وادی السلام شهر نجف کشورعراق منتقل،  و آنجا به خاک سپرده شد.  جایی که شاید حتی کمتر کسی از زائران ایرانی عتبات عالیات هم از آن باخبر باشند.

   نظر انوش راوید:  شاید بخاطر این به راق بردند،  که یاد دلاور و دلاوری در جنوب ایران فراموش شود.

مزار های غریب تاریخی

سرداران ایرانی که مزارشان را کسی نمی شناسد

   پیش گفتار

     این مزارها را شاید کمتر کسی بشناسد،  مزار سردارانی،  که نام و رشادت هایشان در تاریخ ایران ثبت شده است.

   سرداری که مزارش انباری است

     مشتریان بازار تهران شاید هرگز ندانند،  مسیری که بارها آن را طی کرده اند،  و امامزاده ای که از کنارش گذشتنه اند،  پیکر کسی را در خود جای داده،  که روزگاری «شمشیر زن ترین جنگجوی شرق» بود.  «لطفعلی خان زند» جوان شجاع و دلاور ایرانی،  که آخرین پادشاه سلسله زندیه در ایران بود،  تبحر خاصی در شمشیر زنی داشت.

      لطفعلی خان زند از معدود پادشاهان عادل و محبوب ایران بود،  که  در زمان صدارتش،  خدمات بزرگی برای توسعه و پیشرفت ایران انجام داد.  لطفعلی خان مردی  راستگو، جوانمرد، صریح لهجه و دارای اراده قوی بود.  صفاتی که او را بیشتر از همه،  شبیه به کریم خان زند می کند.  او همانند كریم خان زند خوش خلق و دادگستر و نیك فطرت،  و با ترحم و نوع پرور بود،  و می گفت:  «نمی توانم چهره ای اندوهگین را ببینم و نمی توانم تحمل كنم كه من سیر باشم وهم نوع من گرسنه.».

      گفته می شود او در مشرق زمین اولین كسی بود،  كه به فكر تاسیس نوعی بیمه اجتماعی افتاد،  كه البته عمرش كفاف عملیاتی كردن این فكر را نداد.

عکس آرامگاه لطفعلی خان زند،  در بازار تهران،  عکس شماره 5742 .

      سرانجام لطفعلی خان زند،  با خیانت «حاج ابراهیم خان کلانتر» حاکم شیراز،  در حالی که پس از ساعت ها جنگ تن به تن و دلاورانه،  غرق در خون بود،  به اسارت آغا محمدخان قاجار افتاد،  و به فجیع ترین شکل ممکن به قتل رسید.  پیکر او را در امامزاده زید تهران دفن کردند.  جایی که حالا بخشی از بازار بزرگ تهران است،  و کمتر کسی از آن اطلاعی دارد.  چند وقت پیش گزارش هایی منتشر شد،  که نشان می داد اتاقی که مزار لطفعلی خان زند در آن قرار دارد،  تبدیل به انباری شده است.

      برای یافتن آدرسی از آرامگاه و آستان مقدس،  در ورودی های مختلف بازار هیچ تابلو و علامتی وجود ندارد،  و تنها منابع آدرس یابی مغازه داران و ساکنین آن منطقه هستند،  که باید به آدرس های آنها اعتماد کرد.  پس از گذر از چندین پیچ و راسته در بازار تهران،  تابلویی در جوار محل مورد نظر نصب شده،  که نشان می دهد امامزاده زید(ع) در کجا قرار گرفته،  و به غیر از این تابلو که در جوار آستان نصب شده،  هیچ تابلوی دیگری از امامزاده یا حتی آرامگاه لطفعلی خان زند،  در طول بازار یا نصب نشده،  یا در انبوهی از جمعیت قابل مشاهده نیست.

      آرامگاه لطفعلی خان زند نیز در گوشه ای از محوطه امامزاده واقع شده،  اما گردشگران اجازه ورود به آرامگاه لطفعلی خان زند را ندارند،  چرا که در آرامگاه قفل شده،  و ورود به آن نیز با اجازه کتبی از میراث فرهنگی امکان پذیر است.

   مزار سردار ملی تبریز

      شاید اگر الان از شما بپرسند مزار «ستارخان» در کجا قرار دارد،  بی واسطه و بلافاصله ذهن تان به سمت تبریز برود.  شهری که زادگاه «سردار ملی» بود،  و شروع نهضت مشروطیت از آنجا شکل گرفت.  اما جالب است بدانید مزار ستارخان،  جایی غیر از تبریز قرار دارد.

عکس مزار ستار خان،  در شهر ری،  عکس شماره 5743 .

     شهر ری و حرم حضرت عبدالعظیم حسنی (ع)،  پذیرای پیکر یکی از رهبران انقلاب مشروطیت در ایران بوده است.  سردار رشید و شجاع اهل تبریز،  که خاطره مبارزاتش در تاریخ ایران ثبت شده،  حالا در گوشه ای از صحن حرم مطهر حضرت عبدالعظیم حسنی(ع) آرمیده است.  هرچند طی سال های اخیر،  نوادگان ستارخان تلاش کرده اند تا پیکر او را با کسب مجوز های شرعی،  از شهرری به تبریز منتقل کنند،  اما تا به حال چنین اقدامی انجام نشده است،  و مزار سردار ملی و دلاور تبریزی، همچنان مهمان مردم شهرری و تهران است.

. . . ادامه دارد . . .

كليك كنيد:  شورش پوست کنی

كليك كنيد:  آثار تاریخی کشور عراق

كليك كنيد:  تاریخ انقلاب های انسانی ایران

    توجه:  اگر وبلاگ به هر علت و اتفاق،  مسدود، حذف یا از دسترس خارج شد،  در جستجوها بنویسید:  وبلاگ انوش راوید،  یا،  فهرست مقالات انوش راوید،  سپس صفحه اول و یا جدید ترین لیست وبلاگ و عکسها و مطالب را بیابید.  از نظرات شما عزیزان جهت پیشبرد اهداف ملی ایرانی در وبلاگم بهره می برم،  همچنین کپی برداری از مقالات و استفاده از آنها با ذکر منبع یا بدون ذکر منبع،  آزاد و باعث خوشحالی من است.

    جنبش برداشت دروغها از تاریخ ایران:  حمله اسکندر مقدونی به ایران بزرگترین دروغ تاریخ،  حمله چنگیز مغول به ایران سومین دروغ بزرگ تاریخ،  و مقالات مهم مانند،  سنت گریزی و دانایی قرن 21،  و دروغ های تاریخ و حمله های عرب، مغول، تاتار،  و گفتمان تاریخ،  و جدید ترین بررسی های تاریخی در وبلاگ:

http://ravid.ir    و   http://arq.ir

الهه های تاریخی ایران


الهه های ایران باستان

    در ایران کهن و باستان مانند هر جای دیگر جهان آن دوران،  اولین پیکره‌ هایی که ساخته شدند،  نمونه‌ های کوچک گلین از زنان باردار و حیوانات بودند،  آنها بازتابی از اعتقاد بنیادین پرستش باروری و طبیعت حساب می شدند.  شکل‌ های الهه مادر یا ربة النوع باروری‌،  از پیکره‌ های نیمه‌ طبیعی نما،  با سینه‌ها و شکم و کپل‌ های بسیار حجیم،  نشانه‌ های بارز و مؤکد باروری‌ را شامل بودند.  وجود این آثار نشان از موقعیت اجتماعی و خاص زن در آن تمدنها می باشد،  از سوی دیگر دلالت بر تلقی‌ انسان‌،  از جایگاه کیهانی نیروی مونث در نظام هستی است.  هم‌ چنین شباهت‌ های طبیعی بین نیروی‌ حیات‌ بخش زن و زمین،  سبب یکی پنداشتن این دو نیرو گردیده بود،  و زن تبدیل به نمادی از مادر- کبیر،  به‌ معنای مادر تمامی جهان هستی شد.  این‌ قدرت اسطوره‌ ای را در تمامی جوامع بدوی آغاز عصر کشاورزی،  به خصوص در پیکرک‌ های الهه مادر،  و نقوش برگرفته از این تفکر،  در آثار به جای مانده از آن دوران‌ دیده می شود.  با توجه به تمامی این تفاصیل،  می‌توان نتیجه گرفت،  که در جهان ‌بینی پیش از تاریخ ایران، ابر انسان زن بوده است،  نه مرد.

   نام الهه های ایران

   ــ  الهه مهر:  میترا.

   ــ  الهه باران:  آناهیتا.

   ــ  الهه جنگ:  خشاتریا.

   ــ  الهه آتش:  آذر.

   ــ  الهه خشم و قهر:  ایندرا.

   ــ  الهه طوفان:  وایو.

   ــ  الهه پیروزی:  ورهرام.

   ــ  الهه پاکی:  مهراوه.

   ــ  الهه دوستی و پیوند و آرامش:  آریامن.

   ــ  الهه راستی و درستی:  اشتاد.

   ــ  الهه ای که خوشی و شادی را تقسیم می کند:  بغ.

   ــ  ایزدی نماد پرتوی خورشید:  اوش بام.

   ــ  الهه روز بیست و هفتم ماه مهر:  آسمان.

   ــ  فرزند آب ها:  اپام نپات.

   ــ  دختر هرمزد و سپنارمذ:  ارد.

   ــ  برترین بهشت یا جهان روشن هرمزد:  انغران.

   ــ  هدیه خورشید، خورشید داد، عطیه مهر:  مهرداد.

   *  بزرگترين و قدرتمندترين الهه ها در ايران باستان ميترا بود،  ميترا يا مهر به همان معنايي به كار مي رفت،  كه امروزه بكار مي رود،  واژه مهربان به معناي شخصي كه نگهدار مهر است،  امروزه نيز بكار مي رود.

   *  آناهيتا الهه بارندگي و رويش و زايندگي بود،  كه به اراده و تدبيرش باران فرو مي آمد،  رودها به جريان مي آمدند،  گياهان مي روييدندف  و حيوانات و انسانها زاد و ولد مي كردند،  رحمت آناهيتا شامل تمام موجودات زنده مي شد،  و از اين جهت يك ذات مقدس براي تمام ايرانيان بود.

   *  خشاتريا خداي جنگ آور بود،  به ايرانيان فنون نبرد و ساخت جنگ افزار را ياد مي داد،  و به آنها مي آموخت در برابر مهاجمان چگونه از خود دفاع كنند.

   *  آذر حرارت و گرمي آفرين بود،  چون انسانها را دوست مي داشت با حرارتش خانه هاي آنان را گرم مي كرد،  گوشت را مي پخت و اهريمن ها و حيوانات موذي را از آنها دور مي كرد.

   *  ایندراالهه خشم و قهر  بود،  به نیروی خویش زمین و آسمان را از یکدیگر جدا می کند،  و همه جا را وسعت می بخشد،  فرمانروای طوفانها و رودهاست،  با روشنایی خویش تاریکی ها را از میان می برد،  و گاهی با گرز آهنین خود کوهها را می شکافد،  و گناهکاران را کیفر می دهد.

   *  وایو ایزد بانوی باد و طوفان بود،  همه چیز را در هم می‌ شكند،  آوایش رعد آساست،  چون پیش می تازد به آسمان می رسد،  و ابرها را افروخته می سازد،  و چون به زمین جولان می كند،  توده غبار را بر آسمان بر می انگیزد.

   جالب:  مانفرد مایر هوفر،  در مقاله ریشه شناسی و کهن ترین شواهد نام میترا،  پس از بحثی فاضلانه درباره معانی خورشید و پیمان برای میترا،  حتی واژه متررا نیز مشتق از نام میترا می داند و «mi-tra» را ابزار اندازه گیری معنا می کند،  که «ma» به معنای جدید پیمان از آن ریشه گرفته است،  ("متروس" یونانی به معنای اندازه و اندازه درست هم از این ریشه است).  اما در غرب نام مهرگاه برابر ایزد خورشید دانسته شده،  و گاه کنار خورشید،  و در تصاویر و نقش برجسته ها در حال برگزاری بزم مقدس دیده می شود،  و سپس با گردونه خورشید و همراه با آن به عرش اعلی صعود می کند.

      در مقاله بالوتا بنام،  مهرپرستی در کتیبه های داشی،  نوشته شده که در داشی کشور رومانی،  میترا پیوسته دارای القاب «خورشید شکست ناپذیر»، «خدای خورشید شکست ناپذیر»، «خدای قادر مطلق شکست ناپذیر»، «ایزد آفریدگار»، «چشمه جاوید» و همانند آن بوده است،  و حتی دوبار برای صفت قادر مطلق از واژه «نبرزه» که همان «نبرده» به معنای دلیر پارسی استفاده کرده اند.  پس نویسنده ناچار به ریشه ایرانی این ایزد اقرار می کند،  ضمن اینکه برای ما روشن می شود،  که در برخی جا های غرب،  میترا برابر با خورشید،  ولی در همه جا آفریدگار است،  حال آنکه در اوستای ایرانی،  مهر آفریده یا هورامزدا است.  یک بار در مهریشت 1 اهورامزدا به زرتشت می گوید:  مهر را در شایستگی نیایش برابر با خودم آفریدم،  و در جایی دیگر مهر آشکارا «آفریده  اهورامزدا» (همان،61) خوانده می شود،  در پایان یشت (همان 145)،  خورشید و مهر از همه جدا نام برده می شوند  ...ادامه بزودی...

عکس طرح خیالی از الهه های ایرانی،  منبع اینترنت،  عکس شماره 6205.

خدایان و الهه های و فرشتگان میان رودان

      در دوران باستان،  تعداد خدایان در بین النهرین زیاد بود،‌  بسیاری از آنها از تمدن کهن جی بوده اند،  و نیز نیروی تخیل مردم حدی نداشت،  همچنین احتیاجاتی که مردم برای آنها خود را نیازمند خدایان می‌دانستند،  نامحدود بود.  در هزاره پنجم خورشیدی ایرانی،  تعداد خدایان بین النهرین نزدیک ۶۵۰۰۰ بوده است. هر شهر برای نگاهبانی خود خدای خاصی داشت،  در بابل قدیم برای دین خدایان،  همان امری صورت می‌ گرفت،  که امروز در نزد ما صورت می‌گیرد،  یعنی شهرستانها و دهکده‌ ها،  اگر چه به صورت رسمی به خدای بزرگ و اعلا سر فرود می ‌آوردند،  ‌هر کدام خدای کوچکی داشتند،  که آن را می ‌پرستیدند،  و به آن وفاداری می ‌نمودن.

      به این ترتیب بود،  که پرستشگاه هایی برای شمش در لارسا،  و برای عشتر در اوروک،  و برای ننار در اور ساخته می‌شد.  پس از آنکه دولت سومری از میان رفت،  خدایان متعدد سومری بر جای مانده بود.  خدایان دور از مردم نبودند،  بیشتر آنها بر زمین و در معابد می ‌زیستند،  با کمال اشتها خوراک می‌ خوردند،  و با دیدار های شبانه ‌ای که از زنان پرهیزگار می‌کردند،  توسط این زنان به مردم مشغول و پرکار بابل فرزندانی عطا می‌کردند.

خدایان و الهه های بین النهرین

    ــ  خدای آنو (Anu) ،  خدای سومری آسمان است،  او با کی (ki) ازدواج کرد.  اما در بعضی مذاهب بین النهرین او همسری دارد،  که اوراش (Uraš) نامیده می شود.  گر چه مهمترین خدا در معابد محسوب می شود،  ولی نقشی بسیار انفعالی در اسطوره ها دارد.  او به (Enlil) اجازه می دهد،  ادعای قدرتمند ترین خدا را داشته باشد.

   ــ  (Enlil) ، خدای بسیار قدرتمند در مذاهب بین النهرینی،  که همسرش (Ninlil) نام دارد،  و فرزندش (Iškur) بعضی مواقع نانا (Nanna) سوئن (Suen) نرگال (Nergal) نیسبا (Nisaba) نمتر (Namtar) نینورتا (Ninurta) بعضی مواقع پابیلسگ (Pabilsag) نوشو (Nushu) انبیلولو (Enbilulu) اوراش (Uraš) زبابا (Zababa) و اننوگی (Ennugi) خوانده می شود. موقعیت او در صدر معابد بعدها بوسیله مردوک و سپس آشور غصب شد.

   ــ  انکی یا (ایا) (Ea or Enki) ، خدای باران.

   ــ  مردوک (Marduk) ، خدای فرمان دهنده بابل.  وقتی بابل به عنوان یک قدرت ظهور کرد،  مردوک از جایگاه اصلی خود به عنوان یک خدای کشاورزی به خدایی فرمان دهنده در معابد تبدیل شد.

   ــ  آشور (Ashur) خدای امپراتوری آشور،  وقتی آشوریان قدرتمند شدند،  خدای آشور جایگاه مهمی را در میان خدایان بین النهرین بدست آورد.

   ــ  گولا (Gula)، اوتو (Utu) در سومری یا شمش (Shamash) در اکدی، خدای خورشید و عدالت.

   ــ  ارشکیگال (Ereshkigal)، الهه دنیای اموات.

   ــ  نبو (Nabu) ،  خدای نوشتن بین النهرینی،  او بسیار عاقل بود،  و بخاطر توانایی نوشتن مورد ستایش قرار می گرفت.  در بعضی جاها اوکنترل زمین و آسمان را در اختیار داشت. اهمیت او در دوره های بعد افزایش یافت.

   ــ  نینورتا (Ninurta)، خدای سومری جنگ و قهرمانان.

   ــ  ایشکور(Iškur) یا ادد (Adad)، خدای توفان.

   ــ  اررا (Erra)، خدای خشکسالی. او غالبا در کنار Adad و Nergal متهم به هدر دادن زمین ها و ایجاد خشکسالی می شود.

   ــ  نرگال (Nergal)، خدای طاعون. او همچنین همسر ارشکیگا (Ereshkigal) است.

   ــ  پازوزو (Pazuzu) یا زو (Zu)، یک خدای شر است. او قرص سرنوشت خدای انلیل را دزدید و بخاطر این کار کشته شد. وی همچنین آورنده بیماری های لاعلاج است.

      همانگونه که در بالا نوشتم،  دوران باستان هر شهر بین النهرین،  يك رب النوع يا خدايي داشت،  که در قالب یک بت یا مجسمه شناخته می شد،  و اهالي هر شهر رب النوع ساير شهر هاي ديگر را،  در رتبه پايين تر از رب النوع شهر خود مي دانستند.  چنانچه شهري به تسخير ديگري در مي آمد،‌  رب النوع آن شهر به اسارت رفته،  و استقلال آن شهر از بين مي رفت.  سه رب النوع بزرگ را همه مي پرستيدند:

  1 -  آنو،  خداي آسمان،   2 -  هه آ،  صاحب آب هاي در هاي عميق،  3 =  بل يا بعل،  خداي زمين.

      قبل از دوران خدایان و رب النوع های مختلف، در دوره های ماقبل تاریخ،  مردم با پاکی تمام،  زندگی سالم و طبیعی و مظاهر طبیعت را ستایش می کردند،  که در ایران مهر پرستی اولیه از آن است.  کم کم در ادامه شهر نشینی،  و نیاز حکام برای استثمار کردن مردم،  خدایان مختلف ساخته شدند.  سپس با ترفند های مخصوص دوران تمدن خودشان،  خدایان را جنبه آسمانی دادند،  و برای هر یک از عوامل طبیعی منشاُ ربانی قائل شدند،  و برای آنها معابد ساختند،  و مراسم خاصی برایشان اجرا کردند،  و همواره برای آنها قربانی و هدیه می دادند.  حتی برایشان فرزند و همسر هم قائل می شدند،  در بخش هایی از بین النهرین به معابدی بر میخوریم،  که جفت در کنار هم ساخته شده بودند،  که دلیل بر وجود اعتقاد به زن و شوهری می باشد.

      خدای بزرگ شهر اوروک در بین النهرین،  ایزد بانو «اینانا» یا «اینین» بود،  که در سومری به معنای «بانوی آسمانها» است،  همسر او «دُموزی» خدای برکت و بخشندگی و بارور کنندگی است.  در بین النهرین مانند ایران و آسیای میانه،  ستایش بسیار گسترده الهه مادر از  5000 ق.م به بعد،  رواج داشت،  وجود پیکرک های سفالین الهه مادر با زیور الات فلزی،  وجود مهره های گردان (سیلندری)، که صحنه های آئینی، مذهبی و اساطیری بر آنها نقش شده،  و اطلاع مکتوب از وجود آئین های  پیروان الهه مادر،  و شرکت مردم در آئین ها نشان میدهد،  بخشی را در تاریخ دین و آئین ایران نوشته ام.

      مهمترین خدایان که ابتدا در سومر مورد پرستش قرار گرفتند،  آنهایی بودند که سرنوشت را رقم میزدند،  سومری ها تقسیم بندی هایی درباره خدایان  داشتند،  مثلاَّ،  خدایان خلاق و غیر خلاق،  خدایان اصلی عبارتند:

   آنو (anu)  ــ   خدای آسمان،  که در اصل خدای بزرگ سومری بود،  و خدای حامی شهر اوروک(uruk)  بود،  و در آن شهر معبد داشت،  او پدر خدایان بود،  و با الهه زمین ازدواج می کند،  ثمره آن «انلیل» خدای هوا است.

   انلیل (enlil) ــ  فرزند آنو و خدای هوا و حامی بزرگ نوع بشر است، او بعدا بعنوان پادشاه جانشین پدرش شد،  بنابر اساطیر سومری،  او زمین و آسمان را از هم جدا کرد.  از تخمها،  گیاهان را رویانید و سرنوشت را رقم زد ، سلاحش رعد بود و صدایش برق و بوسیله رعد و برق نظم را برقرار می سازد،  طوفان و باد از نیرو های او هستند.

   اِنکی (Enki) ــ  خدای خردمند و مظهر خرد است،  آفرینش جهان در دست اوست،  و نظام بخش امور جهان است،  خدای باران آوری که رفاه جوامع انسانی را در دست دارد.  او وضع کننده قانون و حافظ آن است،  بهترین دوست انسان و تعیین کننده سرنوشت آدمیان است.  او با کشتن غول نرنیه نخستین اپسو (Apsu) به قدرت می رسد. مردوک خدای بزرگ بابلی پسر او اینانا دختر اوست،  انکی همتای اِ آ (Ea) ایزد زمین است،  او خدای آبها و سازمان دهنده  حیات بر روی زمین است.

   مردوک  (mardduk) ــ  فرزند و اِنکی و اِآ ،  و خدای بزرگ بابل است،  پس از جایگزین شدن نظام پدر سالاری به جای مادرسالاری حدود نیمه دوم هزاره دوم ق.م،  جانشین انکی خدای خردمند شد،  که در دوره سومری ها خدای زراعت بود،  ولی در زمان به قدرت رسیدن شهر بابل،  مردوک به مقام خدای آسمانها ارتقا پیدا کرد.  او حامی شهر بابل و قهرمان منظومه آفرینش بابلی بود.

   آشور (Ashur) ــ  خدای بزرگ آشور بود،  زمانیکه آشوریان قدرت را بدست گرفتند،  خدای آشور که با همین نام خوانده می شود،  نسبت به مردوک و بقیه خدایان برتری یافت،  و حتی در راستای آفرینش جانشین مردوک شد.

   سین (Sin) ــ  خدای ماه است،  و در اساطیر سومری به آن نانا گفته می شود،  او نگهبان گله و خدای سرنوشت و خدای حامی شهر اور (Ur) که نماد او هلال ماه است.

   شمش (SHamash) ــ  یا شم،  او را آتو هم میخوانند،  خدای خورشید است و فرزند ماه هم گفته می شد،  در نقوش میان رودان شم را در حالی نشان می دهند،  که اشعه هایی از شانه هایش بیرون زده،  و دو خدا در حال باز کردن در های آسمان بر روی او هستند.  ابزاری شبیه اره در دست دارد،  که نشانه قضاوت و اجرای عدالت می باشد، حمورابی از او اطاعت می کرد،  و نماد شمش قرص خورشید است.  شم نشان هاي ويژه قدرت خدايي يعني باتوم است،  حلقه در دست دارد،  و قانون را به حمورابي می دهد،  که حالتي از دقت و احترام دارد.

   اینانا (Inanna) ــ  فرزند انکی و خواهر مردوک است،  در سومر به معنای خدای آسمان و در بابل و آشور ایشتار خوانده می شود،  که معادل آناهیتا در ایرانی،  و ونوس رومی و آفرودیت یونان است.  اینانا ایزد بانوی عشق و باروری،  و بسیاری صفات آسمانی دیگر است،  همچنین ایزد بانوی بزرگ اوروک می باشد.

   دُموزی(Dumuzi)  ــ  خدای شبانی و گله ها بود،  و در بابل تموز گفته می شد،  بمعنی فرزند راستین و مومن است.  او خدای بخشندگی و بارور کنندگی بوده،  و هر سال آئین خاصی که محتوای آن برکت بخشی و شهادت  بود،  برگزار می شد.  گویا ریشه آن از عید نوروز بوده،  که به نمروز و دموز تغییر کرده است.

   نابو (Nabu) ــ  خدای قلم و کتابت و فرزند مردوک بوده،  که در هزاره اول ق.م به محبوبیت رسید.

   نینورته (Ninurta) ــ  ایزد باران است او سلاح بی نظیری به حمورابی می داد که پیروز می شد.

     با وجود اين خدايان،  سومري ها براي هر پديده رب النوع يا خدايي داشتند،  به ارواح بد،‌ عفريت ها و جن ها نيز معتقد بودند،  هر يك از حکام براي خود رب النوع داشت،  كه در جنگها، امراض و براي كسب ثروت از آن بهره مي بردند.  عکسها و مطالب بیشتر درباره تاریخ خدایان،  و پیدایش آنها و رب النوع را بزودی پست می کنم.

شمس ایرانی است

      بسیاری می پرسند آیا شمس (خورشید) واژه ای ایرانی یا عربی است،  البته لغت شناسی و ریشه یابی واژه ها،  کار بسیار مشکل و تخصص است.  اساتید در ایران یاد گرفته اند،  که برای راحتی،  هر چه را سریع بگویند عربی است،  و هیچ ریشه یابی تاریخی نمی کنند.  تا آنجا که من می دانم،  در تمدن سومری به وسیله ای موشک مانند،  که با آن بفضا می رفتند،  تا به خدای آنو برسند،  شم می گفتند،  و مس نیز فلزی درخشنده و با ارزش بود،  بویژه وقتی ذوب شود،  درست مانند درخشندگی خورشید می گردد.  شم + مس = شمس.

      یکی از این پرسند گان دوستی بود،  که بخاطر ارادت به شمس تبریزی،  می خواست نام پسرش را شمس بگذارد،  و از این موضوع ناراحت بود،  که شمس عربی است،  و فارسی نیست.  ابتدا به او گفتم شمس نام بین المللی است،  همانگونه که شمس نام بسیاری از اندیشمندان و دانشمندان ایران و عرب،  هند و غیره بوده و می باشد.  ما نباید نسبت به اینکه نامی عربی یا غیر است،  حساسیت داشته باشیم،  ما در قرن 21 هستیم،  حساسیت ما باید در دانایی نوین باشد،  نه خواسته های قرن های 18 و 19 اروپا.  سپس به او گفتم شمس نام ایرانی برای خورشید است،  نام پارسی خورشید در زبان های محلی غربی و شمالی و شمال شرق ایران بزرگ گفته می شود.  شمس نیز نام ایرانی است،  که در هند استان  و چین استان ایران می گفتند،  در ادبیات ایران مرکزی بوضوح دیده و شنیده می شود. 

  عکس دو گونه شم A  و B  ،  شم سفینه ای که با آن به آنو می رسند،  C  شم درست مانند کپسول حمل فضانوردان می باشد،  D مقیاس شم با موشک فضا پیما،  عکس شماره 2959.

      در یکی از تحقیقات مشکوک جدید قرن 21 ،  درباره فرا زمینی ها می گویند،  که در زمان سومریها عده ای فرا زمینی از فضا به زمین آمده بودند.  اینها ادامه می دهند،  نور و آتش سفینه ها و بشقاب پرند ها باعث شده بود،  که در بسیاری از افسانه ها و آثار تاریخی بنوعی از این موضوع یاد شود.

      زبان های ایرانی آنگونه که در شاهنامه فردوسی آمده است،  سی گونه خط داشت،  امروزه ما فارسی می دانیم،  که پارسی نیست و درست و صحیح آن دری است.  حداکثر چند پیر مرد و پیرزن مدرسه نرفته،  در روستا های دور دست ایران بزرگ آخرین کسانی هستند،  که یکی از زبان های باستانی ایران را می دانند،  آنها نیز به لطف کارگزاران و چهره های استعمار در قرن گذشته،  بفراموشی سپرده شده اند،  و آخرین ارتباط با زبان های تاریخی ایرانی با قرن حاضر کاملاً دارد از بین می رود.

   عکس کتیبه سومری که از شم و سفر به فضا در آن نوشته شده است،  و عکس گیلگمش سومری که در آسمان گشت زد،  عکس شماره 4574.

 

كليك كنيد:  رستم و سهراب

كليك كنيد:  تاریخ قصه های ایرانی

كليك كنيد:  تاریخ مسلک و فرقه های ایرانی

    توجه:  اگر وبلاگ به هر علت و اتفاق،  مسدود، حذف یا از دسترس خارج شد،  در جستجوها بنویسید:  وبلاگ انوش راوید،  یا،  فهرست مقالات انوش راوید،  سپس صفحه اول و یا جدید ترین لیست وبلاگ و عکسها و مطالب را بیابید.  از نظرات شما عزیزان جهت پیشبرد اهداف ملی ایرانی در وبلاگم بهره می برم،  همچنین کپی برداری از مقالات و استفاده از آنها با ذکر منبع یا بدون ذکر منبع،  آزاد و باعث خوشحالی من است.

    جنبش برداشت دروغها از تاریخ ایران:  حمله اسکندر مقدونی به ایران بزرگترین دروغ تاریخ،  حمله چنگیز مغول به ایران سومین دروغ بزرگ تاریخ،  و مقالات مهم مانند،  سنت گریزی و دانایی قرن 21،  و دروغ های تاریخ و حمله های عرب، مغول، تاتار،  و گفتمان تاریخ،  و جدید ترین بررسی های تاریخی در وبلاگ:

http://ravid.ir    و   http://arq.ir

رستم و سهراب


رستم و سهراب

   پیش گفتار

      همانگونه که امروزه می بینیم،  تمام دست آورد های تاریخی ایران را بغارت برده یا دارند می برند،  معروف ترین آنها اسکندر ایرانی است،  که در این وبلاگ از آن بسیار گفته شده است.  شاهنامه فردوسی برای این است،  که ما تاریخ خود را خوب بشناسیم،  و از آن دفاع نماییم.  ابتدا شاهنامه با پیشدادیان شروع می شود،  که همان تمدن کهن جی است،  سپس در ادامه رشد و تکامل تاریخ تمدن کیانیان هستند،  که همان تاریخ ایران باستان است.  دانستن تمام مطالب شاهنامه دقت و بینش جدید می خواهد،  که در آن دروغ های تاریخی غربی ساخته جایی نداشته باشند.

      با یک پرسش در یکی از وبلاگها،  بفکر افتادم تا شاهنامه را با دید متفاوت بررسی نماییم،  تاکنون هر آنچه از شاهنامه پژوهان دیدم،  خیال پردازی درباره حماسه و داستان است،  هیچکدام از آنها بعنوان تاریخ و تاریخ تمدن از شاهنامه فردوسی نگفته اند.  درصورتیکه این اثر نه تنها از گذشته به ما می گوید،  از آینده هم خبر می دهد،  مانند همین داستان رستم و سهراب.  باید یکبار دیگر خاطر نشان نمایم،  همانگونه که بسیاری گفته اند،  منجمله بانوی گرامی گرد آفرید،  شاهنامه ریشه های کهن اساطیری دارد،  ولی چگونه؟  با یک گفتن ساده نمی تواند به ختم تاریخ رسید،  لازم است ریشه یابی شود،  همانگونه که بانوی گرامی پرنیان حامد درباره اسکندر ایرانی کرده اند.

    توجه:  جهت اطلاع بیشتر در جستجو ها بنویسید:  تفسیر شاهنامه،  یا تفسیر داستان رستم و سهراب،  یا تفسیر هر داستان دیگر مورد نظر تان از شاهنامه فردوسی.

نظر بدهید و پرسش کنید،  و برای رفتن به آینده ای نوین،

در بحث های تاریخی شرکت نمایید.

 

داستان واقعی تاریخ

      اواخر تمدن کهن جی،  یعنی بعد از پیشدادیان،  سرمای کوچک عقب نشینی کرده بود،  و مردم می توانستند به نقاط دیگر و سرزمین های شمالی تر و ارتفاعات بروند،  و بدین ترتیب مردم این تمدن،  در نقاط دیگر ایران پراکنده شدند.  در ادامه این پراکندگی،  از پس یک حکومت،  سه کشور پدید آمد،  که ایران و توران و روم نامیده شدند،  در جای دیگر از این سه ملیت ایرانی،  به نام انگل و منگل و شنگل،  نام برده شده است،  که در تاریخ قصه گویی در ایران توضیح نوشته ام.

      از این به بعد،  آنچه در تاریخ تمدن جهان اتفاق می افتد،  از وجود این سه قوم ایرانی است،  ولی آن نیرویی که بیشتر تمایل به اتحاد و یکپارچگی،  این اقوام در تاریخ را دارد،  مربوط به ایران است.  ایرج در مقابل سلم و تور کوتاه آمد،  تا اتحاد حفظ شود،  ولی نشد.  در کشاکش تاریخ همچنان این سه قوم با یکدیگر درگیر بودند،  باید در یک جا و در یک اتفاق اتحاد انجام می شد،  ولی دیگر هرگز نشد.   قوم رستم (یاَ Anglo)  پیروزمندانه دروازه ها را می گشودند،  و کسی و شاهی را یارای مقابله با آنها را نداشت.

      قوم سهراب (یا Shnglo) که در توران بزرگ شده بود،  می داند که از قوم رستم است،  می داند که یکی است،  می رود که کشور را یکی کند،  و به قوم رستم بسپارد،  ولی دست روزگار که در رشد و تکامل  تاریخ تمدن است،  چیز دیگری می گوید.  رستم با دست خودش سهراب را می کشد،  یعنی ندانسته قوم را جدا می کند.  بعد از  2000 سال یکبار دیگر تاریخ رستم و سهراب تکرار می شود،  با دروغ جنگ چالدران،  در 500 سال پیش،  مرز بین ایران و توران کشیده می شود،  و قاره کهن به دو کشور با ساختار سیاسی مستقل تبدیل می شود،  تا قبل از این تاریخ سرزمین های قاره کهن ساختار سازمان قبیله ای یکدست داشتند،  نه ساختار سیاسی متفاوت.

     پس از کشته شدن سهراب و روحیه از دست رفته رستم،  دیگر ایران و قاره کهن روی خوش ندید و همیشه اقوام و پادشاهان به جان هم می افتادند،  درست بعد از 2000 سال این اتفاقات تکرار شد،  بعد از اینکه ایران و عثمانی پدید آمدند،  تاکنون و در قرن 21 قاره کهن به بیش از سی کشور تقسیم شده است،  که هر کدام ساختار سیاسی و اقتصادی و اجتماعی جدایی دارند.  اگر ما نتوانیم داستان رستم و سهراب را بشناسیم،  و تشخیص ندهیم،  در ادامه این روند دشمنان تاریخی،  این قاره را تا چند سال دیگر،  به بیش از 100 و 200 و هزار کشور می کنند.

    رستم و سهراب و قهرمانان شاهنامه فردوسی،  تنها فرد ها نیستند،  بلکه نماد های ملی و مردمی ایرانی هستند،  که باید آنها را خوب شناخت،  و با سادگی یک داستان و حماسه به آنها نگاه نکرد.  بیایید با هوشیاری بیشتر و با دید جدید،  نسبت به تاریخ و تاریخ اجتماعی ایران،  همه چیز تاریخ و جغرافیای ایران را بررسی کنید،  دوران قرن گذشته را کنار بگذارید،  ما داریم وارد تمدن جدید دانش محور می شویم،  تقاضای تجدید نظر در گفتن  نوشتن همه جوانان باهوش ایران را دارم.

   * رستم (رس = خاک یا گل + تم = بن یا آهنگ،  درست همان انگلو در اینجا است).

   * سهراب (سه Suh = نور و درخشنگی + آب = پدید آورنده و تعمیم دهند،  درست همان شنگل در اینجا است). 

   * درباره دانستن ریشه یابی نامها،  به دو پست الفبای تمدن جی و یا معنی نام شهرها و روستا های ایران بروید.

عکس نقاشی نبرد رستم و سهراب،  از شاهنامه فردوسی،  عکس شماره 2546.

   . . . و اینک پرسش:

    پرسش 573:  سلام من یه تحقیقی دارم درمورد اینکه ایا داستان رستم وسهراب واقعیت داشته یانه فقط یک افسانه است؟ ایا رستم میدونسته که سهراب پسرشه؟ ازتون میخواستم که درمورد این موضوعات هم مطلب بذارید چون واقعاً به جوابشون نیاز دارم .هرچقد توسایتتون گشتم پیدانکردم.

   پاسخ Gord Afarid  :  نکته یک ـ رستم و سهراب داستانی ست که البته ریشه های کهن اساطیری دارد، و تنها منبع این داستان هم شاهنامه است.  نکته دو ـ  خیر رستم پسر خود را نمیشناخت. و این تراژدی (سوگ حماسه) تراژدی ناشناخت هاست،   امیدوارم خوانندگان علاقمند وبلاگ پیش از دو پرسش بالا یکبار داستان را از سر آغازش بخوانند. چون داستان در این باره گویاست و البته گویای نکات مهمتر و عمیق تر... پیروز باشید.

   پاسخ انوش راوید:  ضمن سپاس از بانو گرد آفرید بخاطر پاسخ ایشان،  همیشه از جوانان عزیز ایران می خواهم ذهنیت آموزشی سنتی قرن گذشته ایران را فراموش کنند،  و هر موضوع را تخصصی بررسی کنند،  و تخصصی اندیشه نمایند،  خوب بخوانند و تحقیق و تحلیل کنند.  البته عزیزان مطالعه و پیگیری کنند وبلاگ هایم،  به این موضوع مهم پی برده اند.

      اگر فردوسی را ساده و فقط یک داستان گو پنداریم،  پاسخ بانو گرامی گرد آفرید بسیار مناسب است،  زیرا ایشان بخوبی تشخیص داند،  جواب مناسب این پرسش است.  اما با یک تحلیل،  ساده گویی فردوسی از بین می رود،  چگونه یک شخص ساده داستان گو،  می تواند چنین حماسه ای که تمام تاریخ ایران و پیدایش و پادشاهان را،  در شرایط کاملاً ملی،  در دورانی از ساختارهای تاریخی اجتماع،  که هنوز هیچ خبری از ناسیونالیسم نبود،  و در آن باره چیزی نمی دانستند،  حتی تا چند قرن بعد یعنی تا قرن 15 میلادی،  که گذر تمدنی جدید حاصل نشده بود،  هیچ از ملی گرایی در جهان دیده نشده بود.

      برای همین از تمام عزیزان که شاهنامه فردوسی را پیگیری می کنند،  می خواهم با مطالعه و پیگیری وبلاگ انوش راوید،  درک و بینش جدید از تاریخ و تاریخ تمدن پیدا کنند.  شخصیت های شاهنامه تنها یک فرد نیستند،  بلکه نماد های ملی و مردمی هستند،  که از تمدن کهن جی به ایران باستان،  سپس به دوره های اسلامی رسیده،  و فردوسی طوسی با درک از اهمیت موضوع،  آنها را سازمان یافته برای ما بیادگار گذاشته است.

   درباره ضحاک نیز تعدادی به اشتباه می پندارند یک شخص بوده،  که دو مار بر دوش او قرار داشته،  در صورتی که ضحاک یک لقب دینی از حکومت بایل است،  و دو مار،  نه بر دوش انسانی او،  بلکه بر دوش دینی ضحاک وجود داشته است،  و هر روز باید بمنظور مردوک دو مار نشان،  دو جوان را قربانی می کردند.  ضحاک نیز تازی بوده،  تازی همان تاجی است،  و آنها از تیره انسانی ارب بودند،  و آن تیره نیز از ار (ایر یا ایران) می باشد.  باز هم به اشتباه آنها را عرب تفسیر کرده اند،  جهت اطلاع بیشتر به تاریخ زبان عربی،  و یا معنی نام شهرها و روستاهای ایران،  و پرسش و پاسخ وبلاگ گفتمان بروید.

   عکس دو مار در آثار باستانی بابل سمت چپ،  و دو عکس از دو مار در تمدن کهن جیرفت،  وسط و راست،  عکس شماره 4216.

  توجه 2 ــ  جهت نوشتن نظر و پرسش و پاسخ ها مراجعه نمایید به:

http://ravid2.blogfa.com

. . . ادامه دارد . . .

   عکس انوش در کنار یک رئیس ایل شاهسون جناب آقای ولی نژاد،  در چادر عشایری ایل،  تابستان 92،  مشروح در اینجا،  عکس شماره 6312.

 كليك كنيد:  تاریخ تاکتیک در ایران

كليك كنيد:  تاریخ جمعیت در ایران

كليك كنيد:  تاریخ کوچ نشینی در ایران

    توجه:  اگر وبلاگ به هر علت و اتفاق،  مسدود، حذف یا از دسترس خارج شد،  در جستجوها بنویسید:  وبلاگ انوش راوید،  یا،  فهرست مقالات انوش راوید،  سپس صفحه اول و یا جدید ترین لیست وبلاگ و عکسها و مطالب را بیابید.  از نظرات شما عزیزان جهت پیشبرد اهداف ملی ایرانی در وبلاگم بهره می برم،  همچنین کپی برداری از مقالات و استفاده از آنها با ذکر منبع یا بدون ذکر منبع،  آزاد و باعث خوشحالی من است.

    جنبش برداشت دروغها از تاریخ ایران:  حمله اسکندر مقدونی به ایران بزرگترین دروغ تاریخ،  حمله چنگیز مغول به ایران سومین دروغ بزرگ تاریخ،  و مقالات مهم مانند،  سنت گریزی و دانایی قرن 21،  و دروغ های تاریخ و حمله های عرب، مغول، تاتار،  و گفتمان تاریخ،  و جدید ترین بررسی های تاریخی در وبلاگ:

http://ravid.ir    و   http://arq.ir