سازمان های انقلابی قرن 21

          سازمان های انقلابی قرن 21

   پیش گفتار

      دنیا بسرعت تغییر می کند،  بنا بر این سازمان ها و تشکیلات،  دولتی و غیره هم باید شیوه خود را تغییر دهند.  افراد هوشمند و سازمان ها نا گزیرند این تغییرات را . . . . در ادامه مطلب

  چه کس باید فکر کند/   از ابتدای قرن 21 روشن شده که کار سازمانها عمل کردن است،  دیگر مثل گذشته نیست که مشاغل یک سازمان خانه . . . . . .

   سازمان شبدری چیست/   شبدر گیاه کوچکی است که به هر یک از ساقه هایش سه برگ چسبیده است،  و اینها یک شاخه را تشکیل می دهند و . . . . . در ادامه مطلب

  کار بصورت باشگاه کاری/    یک مقوله دیگر از پیمانکاران . . . .

  سازمانها با دانش و کارایی متفاوت/    شرکتها و سازمانها در قرن 21  را می توان برحسب مقدار دانش بری و فرهنگ یادگیری آنها به طور تقریبی به،  با . . . . . در ادامه مطلب

  حداکثر استفاده از استعدادها/  در اقتصاد فوق نمادین موج . . . . .

   کلیک کنید:  پیدایش تحولات اجتماعی

   کلیک کنید:  علم و آینده

ادامه نوشته

تهران قدیم را ببینید

   مسجدی با دیواری استوار

      مسجدی تاریخی در دهستان دینال چال روستا کیش خاله استان گیلان ایران،  خرابه ای تاریخی به نام مسجد عبداللهی قرار دارد که نشان از اولین مسجد های ایرانی . . . .  در ادامه مطلب

  سفر نامه ها

   1 ــ انزلی و رشت به تهران

      سپیده دم 22 ژوئیه 1910  ساعت چهار بامداد کشتی بخار خرامان به انزلی نزدیک می شود،  در هوای مرطوب و گرم از دور سوی جنوب،  ساحلی تخت و هموار پیدا شد،  که درختان روی آن کپه کپه گرد هم رویید و ابر های تیره و سنگین از فراز آسمان بر آنها سایه . . . . در ادامه مطلب

  2 ــ  اقامت سلطنتی در تهران / /   3 ــ تهران قدیم را ببینید

4 ــ مسافرت در ایران قدیم / /    5 ــ  دماوند شهری از دل تاریخ

  6 ــ  از وسط البرز تا مازندران . . . . در ادامه مطلب

    عکسها در گالری ایران اینجا

   کلیک کنید:  پیدایش تحولات اجتماعی

   کلیک کنید:  خـلـیـج فـارس 

ادامه نوشته

قورباغه ها پخته می شوند

   پائیز پیروز 88

  قورباغه ها پخته می شوند

      اگر قورباغه را درون تشت فلزی با آب معمولی به آرامی حرارت دهیم میپزد بدون اینکه حرکتی کند.

      نگاه تحلیل به اینترنت ایران:  90 درصد جوانان زیر 22 سال به مسیر های سطحی و بی محتوا رفته اند،  80 درصد 22 تا 28 سال چیزی مشابه هستند،  همراه با . . . . . در ادامه مطلب

   فرصت تاریخی ایرانی ها

     طی دویست سال گذشته رقابت شدیدی بین انگلیس و روسیه برای نفوذ بیشتر در جغرافیای ایران بزرگ جریان داشت،  با قرار داد 1921 ایران و شوروی مدت طولانی این رقابت . . . . . . .

    استفاده از تکنولوژی های اطلاعاتی

      واژه ها غالباً پلهای تغییرات اجتماعی و نوعی نشانه ناپیوستگی هستند،  که . . . . . .

   تعیین صلاحیت کاری افراد

      تعیین صلاحیت افراد مستقیم به آینده مربوط می شود، برای اینکه بدانیم . . . . . .در ادامه مطلب

      قابل توجه عزیزان جامعه شناس و تحلیل گران مسائل آموزش و پرورش.:

    بدون حکومت هرگز،  و  کدام باور شود،  دم خروس یا قسم

       در گذشته ها و طول تاریخ تقریباً همه مردم کارها و حرفه های پدران و اجداد خود را نسل در نسل انجام می دادند،  و هر نسلی چیز جدیدی به کار می افزود . . . . . . در ادامه مطلب

  کلیک کنید:  دروغ های خنده دار تاریخ

  کلیک کنید:  دمکراسی، فدرالیسم، حزب

ادامه نوشته

معروف ترین کتیبه های ایران

  معروف ترین کتیبه های ایران

  پیش گفتار

    دشمنان در تاریخ ما خیلی دروغ گفته و نوشته اند،  ما باید هزاران کتیبه و نوشته و کتاب را از گوشه و کنار جهان جمع کنیم و برای خواندن آنها توسط هیئت های علمی ایرانی که در جنبش برداشت دروغها در تاریخ ایران توضیح داده ام،  و بر اساس دانایی قرن 21 خوانده شود.  با مطالعه وبلاگهای  انوش راوید  و تبادل نظر و کار به این مهم دست می یابیم،  برای خدمت به ایرانی گرامی و ایران بزرگ،  سلامت و پیروز باشید.

کتیبه داریوش بزرگ در بیستون

ستون يكم

 بند 1ــ  سطرهاي 1-3  ــ  مـن «دارَيَـوَئـوش» (داريوش)، شـاه بـزرگ، شـاه شاهـان، شـاه در «پـارسَـه» (پارس)، شاه سرزمين‌ها، پسر «وِشـتـاسَـپـَه» (ويشتاسپ)، نـوة «اَرَشـامَـه» (اَرشام)، هخامنشي.  

بند 2 ــ 3-6 ــ  داريوش شاه گويد:  پدر من ويشتاسپ، پدر ويشـتاسـپ اَرشـام، پـدر اَرشـام « اَري‌يـارَمـنَـه» (آريـارَمـــنَـه)، پدر آريـارَمنَـه «چِـش‌پِـش» (چيش‌پيش)، پــدر چيش‌پيش «هَـخامَـنِش» است.

 بند 3 ــ 6-8 ــ  داريوش شاه گويد:  از اين رو ما هخامنشي ‌ناميده مي‌شويم.  ما از ديرباز بزرگ بوده‌ايم. از ديرباز دودمان ما شاهي بود.

 بند 4 ــ 8-11 ــ  داريوش شاه گويد:  هشت تن از دودمان ما پيش از اين شاه بودند.  من نهمين آنها هستم. ما پشت در پشت(در دو شاخه ؟) شاه بوده‌ايم.

 بند 5 ــ 11-12 ــ  داريوش شاه گـويـد:  من بخواست «اَئـورَمَـزدا» (اهورامزدا) شاه هستم.  اهورامزدا شاهي را به من داد.

بند 6 ــ 12-17 ــ  داريوش شاه گويد:  اينست سرزمين‌هايي كه به بخشايش اهورامزدا به من رسيده است،  و من در اين سرزمين‌ها شاه هستم:  «پـارسَـه»   پارس)، «اووْجَـه» (خوزيه/ عيلام)، «بابيروش» (بابل)، «اَثـورا» (آشور)، «اَرَبـايَـه» (عربيه)، «مـودرايَـه» (مصر)، «تْـيَـئي‌يْ دْرَيَـهْـيا» (دريانشينان)، «سْـپَـردَه» (اسپارت/ سارد/ ليـدي)، «يَـئـونَـه» (يونان)، «مـادَه» (ماد)، «اَرميـنَه» {1} (ارمنيه)، «كَـتـپَـتوكَـه» (كاپادوكيه/ آناتولي مركزي)، «پَـرثَـوَه» (پارت)، «زْرَكَه» (زَرَنگ/ سيستان)، «هَـرَئيـوَه» (هرات/ آريان)، «اووارَزمي‌يْ» (خوارزم)، «باخْـتْـريش» (بلخ/ باكتريا)، «سُـگودَه» (سُغد)، «گَـدارَه» (قندهار)، «سَـكَـه» (سكا)، «ثَـتَـگوش» (شايد هفت‌رود/ پنجاب)، «هَـرَئووَتيش» (آراخوزي/ رُخَـج/ شايد ناحية علياي رود هيرمند)، «مَـكَـه» (مَكا/ مُـكران/ جنوب بلوچستان). روي هم 23 سرزمين.

 بند 7 ــ 17-20 ــ  داريوش شاه گويد:  اينست سرزمين‌هايي كه خود را پيرو من مي‌خوانند. بخواست اهورامزدا به فرمان من هستند و خراج مي‌دهند. آنچه آنان را گفتم، چه در شب و چه در روز انجامش دادند.

 بند 8 ــ 20-24 ــ  داريوش شاه گويد:  در اين سرزمين‌ها هر آن مردي كه شايسته بود، او را پاداش دادم و هر آن كس كه پيمان‌شكن بود؛ او را سخت گوشمال كردم. بخواست اهورامزدا اين سرزمين‌ها قانون مرا گرامي داشتند. همانگونه كه به آنان گفتم؛ همانگونه انجام دادند.

بند 9 ــ 24-26 ــ  داريوش شاه گويد:  اهورامزدا اين شاهي را به من داد. اهورامزدا مرا ياري داد تا اين پادشاهي را استوار سازم. بخواست اهورامزدا اين پادشاهي را دارم.

بند 10 ــ 26-35 ــ  داريوش شاه گويد:  اين است آن كارهايي كه پس از شاهي به انجام رساندم: پسر «كـورَئـوش» (كورش)  به نام «كَـبـوجـي‌يَـه» (كمبوجيه) از دودمان ما در اينجا شاه بود. اين كمبوجيه برادري داشت به نام «بَـردي‌يَـه» (بَـرديا) كه با كمبوجيه از يك مادر و از يك پدر بودند. آنگاه كمبوجيه اين برديا را كشت. هنگامي‌كه كمبوجيه برديا را كشت؛ مردم نمي‌دانستند كه برديا كشته شده است. سپس كمبوجيه به مصر رفت. هنگامي كه كمبوجيه رهسپار مصر شد؛ مردماني  پيمان‌شكن شدند و در كشور، در پارس و در ماد و ديگر سرزمين‌ها دروغ فراوان شد.

 بند 11 ــ  35-43 ــ  داريوش شـاه گـويـد:  آنگاه يك مـردِ مَـگوس (مجوس/ مُـغ) {2}  بنام «گَـئوماتَـه» (گَئومات) در «پَـئـيـشي‌يـا اووادا» و كوهي بنام « اَرَكَـدريش» شورش كرد.  آنگاه كه او شورش كرد، 14 روز از ماه «وي‌يَـخـنَـه» {3} گذشته بود. او به سپاه/ مردم؟ به دروغ مي‌گفت كه من برديا پسر كورش برادر كمبوجيه هستم. سپس همة سپاهيان ياغي شدند و از كمبوجيه به سوي او رفتند. هم پارس، هم ماد و هم ديگر سرزمين‌ها. او شاهي را براي خود ربود. آنگاه كه او شاهي را به دست گرفت، 9 روز از ماه «گَـرمَـپَدَه» {4} گذشته بود. پس از آن كمبوجيه به مرگِ خودش {5} درگذشت.

 بند 12 ــ 43-48 ــ  داريوش شاه گويد:  اين پادشاهي كه مُـغ گَئومات از كمبوجيه گرفت، از ديرباز به دودمان ما بايسته بود. مُغ گَئومات بر پارس و ماد و ديگر سرزمين‌ها دست انداخت و آنها را از كمبوجيه گرفت و از آن خود كرد. او شاه شد. 

بند 13 ــ 48-61 ــ  داريوش شاه گويد:  هيچ مردي، نه پارسي و نه مادي و نه كسي از دودمان ما نبود كه شاهي را از دست مُغ گَئومات بازپس گيرد. مردم از او بسيار مي‌ترسيدند چرا كه او كساني كه برديا را از پيش مي‌شناختند، مي‌كشت. از آن روي مردم را مي‌كشت كه هيچكس نداند من برديا پسر كورش نيستم. هيچكس توان نداشت كه در بارة مُغ گَئومات سخني بگويد. تا اينكه من سر رسيدم. آنگاه من از اهورامزدا ياري خواستم. اهورامزدا مرا ياري داد. آن هنگام 10 روز از ماه «باگَـيادَئيش» {6} (باگَيادي/ بَـغَـيادي)  گذشته بود كه من با چند مرد، مُغ گَئومات و همة همدستانش را كشتم. در دژ «سيكَـيَـئووَتيش»  در ناحية «نِــسـايَـه» (نِـسا) در مـاد او را كشتم. شاهي را از او پس گرفتم. بـخواست اهورامزدا من شاه شدم. اهورامزدا پادشاهي را به من داد.

 بند 14 ــ 61-71 ــ  داريوش شاه گويد:  پادشاهي‌اي را كه از دودمان ما گرفته شده بود؛ دگر باره بر پاي كردم. چنان در جايش استوار نمودم كه پيش از اين بود. آيين‌‌هايي را كه مُغ گَئومات از ميان برده بود؛ پايدار كردم، {7}  من چراگاه‌ها و رمه‌ها و كاركنان و خانه‌هايي را كه مُغ گَئومات از مردم گرفته بود، به آنان بازگرداندم. {8} من مردمان را در جايشان استوار نمودم. هم پارس، هم ماد و هم ديگر سرزمين‌ها را. من آنچه را كه به تاراج رفته بود؛ به همانگونه كه پيش از آن بود، باز پس گرداندم. اين كاري بود كه من بخواست اهورامزدا انجام دادم. من كوشيدم كه خانه (دودمان/ ميهن؟) خود را در جاي خود  استوار نمايم؛ همانگونه كه پيش از اين بود. من بخواست اهورامزدا، چنان كوشيدم تا توانستم نگذارم مُغ گَئومات خانة ما را تباه كند.

 بند 15 ــ 71-72 ــ  داريوش شاه گويد:  اينست آنچه كه پس از شاهي انجام دادم.

 بند 16 ــ 72-81 ــ  داريوش شاه گويد:  پس از آنكه من مُغ گَئومات را كشتم؛ مردي به نام «آثْـريـنَـه» {9} پسر «اوپَـدَرمَـه» در خوزيه/ عيلام شورش كرد. او به مردم مي‌گفت: من در خوزيه شاه هستم. سپس خوزيان شورشي شدند و به سوي آثرينَه رفتند. او در خوزيه شاه شد. همچنين مردي بابلي به نام «نَـديـتَـبَـئـيـرَه» پسر «اَئـيـنَـه ايرَه» در بابل شورش كرد. او مردم را چنين مي‌فريفت كه من «نَـبوكُـدرَچَـرَه» (نَبوكَـد‌نَصَـر/ بخت‌النصر) پسر «نَـبونَـئـيتَـه» (نَبونيد) هستم. سپس همة مردم بابل به سوي او رفتند. بابل نافرمان شد و او پادشاهي را در بابل به دست گرفت.

بند 17 ــ 81-83 ــ  داريوش شاه گويد:  سپس من به پيكي به خوزيه فرستادم. آثْـرينَـه بسته‌ به نزد من آورده شد. من او را كشتم.

بند 18 ــ 83-90 ــ  داريوش شاه گويد:  آنگاه من به سوي نَـديـتَـبَـئـيـرَه كه خود را نَبوكَـد‌نَصَـر مي‌خواند؛ به بابل رهسپار شدم. سپاه نَـديـتَـبَـئـيـرَه «تـيـگْـرَه» (دجله) را در دست داشت و در آنجا ايستاده بود. رودخانه درخور ناو راني بود. آنگاه من سپاهيان را سوار بر «مَـشَـكائووَه»ها (ناوهاي رودخانه‌رو با مَـشك‌هاي باد شده) كردم و ديگران را همراه با شتران و اسبان بر برخي ديگر نشاندم. اهورامزدا مرا ياري داد. بخواست اهورامزدا از دجله گذشتيم. در آنجا سپاه نَـديـتَـبَـئـيـرَه را شكست دادم. آنگاه كه نبرد كرديم، 26 روز از ماه «آثْـري‌يادي‌يَـه» {10} گذشته بود

 بند 19 ــ 90-96 ــ  داريوش شاه گويد:  آنگاه من رهسپار بابل شدم. هنوز با بابل نرسيده بودم كه نَـديـتَـبَـئـيـرَه كه خود را نَبوكَـد‌نَصَـر مي‌ناميد، با سپاه خود به شهر «زازانَـه» در نزديكي «اوفْـراتـو» (فرات) رسيد تا با من نبرد كند. پس ما نبرد كرديم. اهورامزدا مرا ياري داد. بخواست اهورامزدا من سپاه نَـديـتَـبَـئـيـرَه را سخت شكست دادم. ديگران به آب افتادند و آب آنها را برد. آنگاه كه ما نبرد كرديم، 2 روز از ماه «اَنامَـكَـه» {11} گذشته بود.

ستون دوم

بند 1 ــ 1-5 ــ  داريوش شاه گويد:  پس از اين نَـديـتَـبَـئـيـرَه با چند سوار گريخت و به بابل رفت. آنگاه من به بابل رفتم. بخواست اهورامزدا هم بابل را گرفتم و هم نَـديـتَـبَـئـيـرَه را. پس از آن نَـديـتَـبَـئـيـرَه را در بابل كشتم. 

بند 2 ــ 5-8 ــ  داريوش شاه گويد:  آنگاه كه من در بابل بودم؛ اين سرزمين‌ها بر من شورشي شدند: پارس، خوزيه، ماد، آشور، مصر، پارت، «مَـرگوش» (مرو)، ثَـتَـگوش و سكا.

بند 3 ــ 8-11 ــ  داريوش شاه گويد:  مردي به نام «مَـرتي‌يَـه» پسر «چِـچِـخْـرائيش» از شهر «كوگَـنَـكا» در پارس بود. او در خوزيه شورش كرد و به مردم مي‌گفت كه من «ايمَـنيش» شاه خوزيه هستم.

بند 4 ــ 11-13 ــ  داريوش شاه گويد:  آن هنگام من در نزديكي خوزيه بودم. خوزيان از من ترسيدند. آن مَـرتي‌يَـه را كه سر دستة آنان بود؛ گرفتند و كشتند.

بند 5 ــ 13-17 ــ  داريوش شاه گويد:  مردي مادي به نام «فْـرَوَرتيش» در ماد برخاست و به مردم گفت كه من «خْـشَـثـريتَـه» از دودمان «اووَخْـشْـتْرَه» (هُـوَخشَـتَـرَه) هستم. سپس سپاهيان مادي كه در تختگاه بودند، {12} بر من شوريدند و به سوي فْـرَوَرتيش رفتند. او در ماد شاه شد.

بند 6 ــ 18-29 ــ  داريوش شاه گويد:  سپاه پارسي و ماديِ زير فرمان من، كم‌شمار بود. پس از آن من سپاه فرستادم. فرماندهي آنان را به يك نفر پارسيِ پيرو من به نام «ويدَرنَـه» سپردم. بة آنان گفتم برويد و سپاه ماد را كه خود را از من نمي‌داند، در هم بشكنيد. آنگاه ويدارنا با سپاهيانش رهسپار شدند. هنگامي كه به ماد رسيد؛ در شهري به نام «ماروش» در ماد، با مادان نبرد كرد. آن كسي كه سركردة مادان بود، در آن زمان در آنجا نبود. اهوامزدا مرا ياري داد. بخواست اهورامزدا سپاه من به سختي سپاه شورشيان را در هم شكست. آنگاه كه اين نبرد آغاز گرديد، 27 روز از ماه اَنامَـكَـه گذشته بود. پس از آن سپاه من در سرزميني به نام «كَـپَـدَه/ كَمپَـندَه» {13} در ماد، براي من درنگ كردند تا كه من به ماد رسيدم. {14}

بند 7 ــ 29-37 ــ  داريوش شاه گويد:  يك ارمنيِ پيرو من به نام «دادَرشيش» (دادَرشي) را به ارمنيه فرستادم و او را چنين گفتم كه برو و سپاه شورشياني كه خود را از من نمي‌دانند، درهم شكن. پس از آن دادَرشي رهسپار شد. آنگاه كه او به ارمنيه رسيد؛ شورشيان گرد آمدند تا براي نبرد با دادَرشي پيش آيند. در دهي به نام «زوزَه» در ارمنيه نبرد كردند. اهورامزدا مرا ياري داد. بخواست اهورامزدا سپاه من به سختي سپاه شورشيان را شكست داد. آنگاه كه نبرد درگرفت، 8 روز از ماه «ثورَواهَـرَه» {15} گذشته بود.

بند 8 ــ 37-42 ــ  داريوش شاه گويد:  براي دومين بار شورشيان گرد آمدند تا رهسپار نبرد با دادَرشي شوند. آنان در دژ «تيگـرَه» در ارمنيه نبرد كردند. اهورامزدا مرا ياري داد. بخواست اهورامزدا سپاه من به سختي سپاه شورشيان را درهم شكست. آنگاه كه اين نبرد آغاز شد، 18 روز از ماه ثورَواهَـرَه گذشته بود.

بند 9 ــ 42-49 ــ  داريوش شاه گويد:  براي سومين بار شورشيان گرد آمدند تا رهسپار نبرد با دادَرشي شوند. آنان در دژ «اويَـما» در ارمنيه نبرد كردند. اهورامزدا مرا ياري داد. بخواست اهورامزدا سپاه من به سختي سپاه شورشيان را درهم شكست. آنگاه كه اين نبرد آغاز شد، 9 روز از ماه «ثائيگَـرچيش» {16} (ثايگَرچي) گذشته بود. پس از اين دادَرشي در ارمنيه براي من درنگ كرد تا اينكه من به ماد رسيدم.

بند 10 ــ 49-57 ــ  داريوش شاه گويد:  سپس يك پارسيِ پيرو من به نام «وَئوميسَـه» را به ارمنيه فرستادم و او را چنين گفتم كه برو و سپاه شورشياني كه خود را از من نمي‌دانند، درهم شكن. پس از آن وَئوميسَـه رهسپار شد. آنگاه كه او به ارمنيه رسيد، شورشيان گرد آمدند تا براي نبرد با وَئوميسَـه پيش آيند. در سرزميني به نام «ايزَلا» در آشور نبرد كردند. اهورامزدا مرا ياري داد. بخواست اهورامزدا سپاه من به سختي سپاه شورشيان را شكست داد. آنگاه كه نبرد درگرفت، 15 روز از ماه اَنامَـكَه گذشته بود.

بند 11 ــ 57-63 ــ  داريوش شاه گويد:  براي دومين بار شورشيان گرد آمدند تا رهسپار نبرد با وَئوميسَـه شوند. آنان در سرزمين «اَئوتي‌يارَه» در ارمنيه نبرد كردند. اهورامزدا مرا ياري داد. بخواست اهورامزدا سپاه من به سختي سپاه شورشيان را نابود كرد. آنگاه كه اين نبرد آغاز شد، ماه ثورَواهَـرَه رو به پايان {17}  بود. پس از اين وَئوميسَـه در ارمنيه برايم درنگ كرد تا اينكه من به ماد رسيدم.

 بند 12 ــ 64-70 ــ  داريوش شاه گويد:  پس آنگاه من از بابل در آمده و به ماد رفتم. آنگاه كه به ماد رسيدم؛ فْـرَوَرتيش كه خود را شاه ماد ناميده بود، با سپاه خود به شهر «كُـدُرُش» در ماد در آمد تا با من نبرد كند. سپس ما نبرد كرديم. اهورامزدا مرا ياري داد. بخواست اهورامزدا من به سختي سپاه فْـرَوَرتيش را شكست دادم. آنگاه كه نبرد كرديم، 25 روز از ماه «اَدوكَـنَـئيشَـه» {18} گذشته بود.

 بند 13 ــ 70-78 ــ  داريوش شاه گويد:  سپس فْـرَوَرتيش با سواران كمي گريخت و به سرزمين «رَگا» (ري) در ماد روانه شد. آنگاه من سپاهي به دنبالش فرستادم. فْـرَوَرتيش دستگير و به نزد من آورده شد. من بيني، گوش‌ها و زبان او را بريدم و يك چشم او را در آوردم. او دست‌بسته بر دروازه‌ نگاه داشته شد و همة سپاه/ مردم؟ او را ‌ديدند. پس از آن، او را در «هَـگْـمَـتانَه» (اكباتان/ همدان) دار زدم و مردان برجستة همدست او را در درون دژي در هَـگْـمَـتانَـه آويزان كردم.

بند 14 ــ 78-91 ــ  داريوش شاه گويد:  مردي به نام «چيثْـرَتَـخـمَـه» از «اَسَـگَـرتي» بر من نافرمان شد. او چنين به مردم مي‌گفت كه من در اَسَـگَـرتي شاه هستم. از دودمان هُـوَخشَـتَـرَه هستم. آنگاه من سپاه پارسي و مادي را فرستادم. يك ماديِ پيرو من به نام «تَـخـمَـسـپادَه» را سردار آنان كردم. به آنان چنين گفتم كه برويد و اين سپاه شورشي را كه خود را از من نمي‌داند؛ در هم شكنيد. آنگاه تَـخـمَـسـپادَه با سپاه رهسپار شد و با چيثْـرَتَـخـمَـه نبرد كرد. اهورامزدا مرا ياري داد. بخواست اهورامزدا سپاه من آن سپاه شورشي را فرو كوبيد {19} و چيثْـرَتَـخـمَـه را گرفت و او را به نزد من آورد. سپس من بيني و گوش‌هاي او را بريدم و يك چشم او را در آوردم. او دست‌بسته بر دروازه نگاه داشته شد و همة سپاه/ مردم؟ او را ‌ديدند. پس از آن، او را در «اَربَـئيرا» دار زدم.

بند 15 ــ 91-92 ــ  داريوش شاه گويد:  اينست كاري كه من در ماد انجام دادم.

بند 16 ــ 92-98 ــ  داريوش شاه گويد:  «پَـرثَـوَه» (پارت) و «وَركانَـه» (هيركاني/ گرگان) بر من شوريدند و خودشان را از آنِ فْـرَوَرتيش خواندند. پدرم ويشتاسپ در پارت بود. سپاهيان او را رها كرده و ياغي شدند. آنگاه ويشتاسپ با سپاهي كه وفادارش بود، رهسپار شد. در شهري پارتي به نام «ويشـپَه‌ اوزاتيش» با پارتيان نبرد كرد. اهورامزدا مرا ياري داد. بخواست اهورامزدا، ويشتاسپ آن سپاه شورشي را به سختي درهم شكست. آنگاه كه آنان به نبرد آغازيدند، 22 روز از ماه وي‌يَـخـنَـه گذشته بود.

ستون سوم

بند 1 ــ 1-9 ــ  داريوش شاه گويد:  سپس من سپاه پارسي را از ري به نزد ويشتاسپ فرستادم. چون اين سپاه به نزد ويشتاسپ فرا رسيد؛ ويشتاسپ اين سپاه را برگرفت و رهسپار شد. در شهري پارتي به نام «پَـتيـگـرَبَـنا» با شورشيان به نبرد شد. اهورامزدا مرا ياري داد. بخواست اهورامزدا ويشتاسپ به سختي سپاه شورشگران را درهم شكست. آنگاه كه اين نبرد آغاز شد، از ماه گَـرمَـپَـدَه (گَرماپَـد) 1 روز گذشته بود.

بند 2 ــ 9-10 ــ  داريوش شاه گويد:  سپس آن سرزمين از آنِ من شد. اين است آن كاري كه من در پارت انجام دادم.

بند 3 ــ 10-19 ــ  داريوش شاه گويد:  سرزميني به نام «مَـرگوش» (مرو) بر من شوريد. مردي از مرو به نام «فْـرادَه» را به سرداري برگزيدند. سپس من يك پارسيِ پيرو خودم به نام «دادَرشيش» {20} (دادَرشي)، كه شهربان {21} بلخ بود را به رويارويي با او فرستادم و او را چنين گفتم كه برو و سپاهي كه خود را از من نمي‌داند، درهم شكن. پس از آن دادَرشي با سپاه رهسپار شد و با مروزيان نبرد كرد. اهورامزدا مرا ياري داد. بخواست اهورامزدا سپاه من به سختي آن سپاه شورشيان را شكست داد. آنگاه كه نبرد درگرفت، 23 روز از ماه «آثْـري‌يادي‌يَـه» (آثْـرياد) گذشته بود.

بند 4 ــ 19-21 ــ  داريوش شاه گويد:  سپس آن سرزمين از آنِ من شد. اين است آن كاري كه من در بلخ انجام دادم.

بند 5 ــ 21-28 ــ  داريوش شاه گويد:  مردي به نام «وَهـيَـزداتَـه» در شهر «تارَوا» در سرزمين «يَـئوتي‌يا» در پارس مي‌زيست. او دوباره در پارس آشوب برپا كرد. {22} او چنين به مردم مي‌گفت كه من «بَـردي‌يَـه» (برديا) پسر كورش هستم. سپس سپاه پارسي كه در تختگاه {23} بود و پيش از آن از «يَـدا/ يَـدايا؟» {24} آمده بود، بر من شوريد و به سوي وَهـيَـزداتَـه رفت. او در پارس شاه شد.

بند 6 ــ 28-40 ــ  داريوش شاه گويد:  آنگاه من سپاه پارسي و مادي را كه در فرمان من بودند؛ گسيل داشتم. يك پارسي پيرو خودم به نام «اَرتَـ‌وَردي‌يَـه» را سردار آنان كردم. ديگر سپاهيان پارسي به دنبال من، روانة ماد شدند. سپس اَرتَـ‌وَردي‌يَـه با سپاه خود رهسپار پارس شد. آنگاه كه او به شهري به نام «رَخا» در پارس فرا رسيد؛ در آنجا آن وَهـيَـزداتَـه كه خود را برديا مي‌ناميد، با سپاه خود براي نبرد با اَرتَـ‌وَردي‌يَـه در آمد. سپس به نبرد شدند. اهورامزدا مرا ياري داد. بخواست اهورامزدا سپاه من به سختي سپاه وَهـيَـزداتَـه را درهم شكست. آنگاه كه نبرد در گرفت، 12 روز از ماه ثورَواهَـرَه گذشته بود.

بند 7 ــ 40-49 ــ  داريوش شاه گويد:  سپس وَهـيَـزداتَـه با سواران كمي گريخت و به پَـئـيـشي‌يـا اووادا رفت. در آنجا سپاهي را آماده ساخت و رهسپار شد تا با اَرتَـوَردي ‌يَـه نبرد كند. در كوهي به نام «پَـرگَـه» به نبرد شدند. اهورامزدا مرا ياري داد. بخواست اهورامزدا سپاه من به سختي سپاه وَهـيَـزداتَـه را درهم شكست. آنگاه كه نبرد آنان آغاز شد، 5 روز از ماه گَـرمَـپَـدَه (گرماپَـد) گذشته بود. وَهـيَـزداتَـه و همدستان برجستة او را دستگير كردند.

بند 8 ــ 49-52 ــ  داريوش شاه گويد:  سپس من وَهـيَـزداتَـه و مرداني كه همدستان برجستة او بودند را در شهري به نام «اووادَئيچَـيَـه» در پارس به دار آويختم.

بند 9 ــ 52-53 ــ  داريوش شاه گويد:  اين است آنچه كه به دست من در پارس انجام شد.

بند 10 ــ 54-64 ــ  داريوش شاه گويد:  آن وَهـيَـزداتَـه كه خود را برديا مي‌خواند، به رويارويي با شهـربان پيرو من در آراخوزي/ رُخَـج به نام «ويـوانَـه» سپاه گسيل داشت. {25} او مردي را سردار آنان كرد و به ايشان گفت كه برويد و ويوانَـه و سپاهي كه خود را از آنِ داريوش مي‌داند، درهم شكنيد. سپس آن سپاهي كه وَهـيَـزداتَـه گسيل داشته بود؛ رهسپار شد تا با ويوانَـه به نبرد درآيد. آنان در دژي به نام «كاپيشَـكانيش» نبرد كردند. اهورامزدا مرا ياري داد. بخواست اهورامزدا سپاه من به سختي سپاه شورشگران را درهم شكست. آنگاه كه نبرد آنان درگرفت، 13 روز از ماه اَنامَـكَـه گذشته بود.

بند 11 ــ 64-69 ــ  داريوش شاه گويد:  پس از آن دگرباره شورشيان گرد آمدند و رهسپار نبرد با ويوانَـه شدند. در سرزميني به نام «گَـدوتَـوَه/ گَـندوتَـوَه» {26} نبرد كردند. اهورامزدا مرا ياري داد. بخواست اهورامزدا سپاه من به سختي سپاه شورشيان را درهم شكست. آنگاه كه نبرد آنان درگرفت، 7 روز ماه از ماه وي‌يَـخـنَـه گذشته بود.

بند 12 ــ 69-75 ــ  داريوش شاه گويد:  پس از آن، مردي كه سردار آن سپاهي بود كه از سوي وَهـيَـزداتَـه به رويارويي با ويوانَـه گسيل شده بود؛ با اندك سواراني گريخت. او به راه افتاد و از كنار دژي به نام «اَرشادا» در آراخوزي گذشت. آنگاه ويوانَـه با سپاهي به دنبال آنان رفت. در آنجا او را بگرفت و مرداني كه از همدستان برجسته‌اش بودند را كشت.

بند 13 ــ 75-76 ــ  داريوش شاه گويد:  آنگاه اين سرزمين از آنِ من شد. اين است آنچه در آراخوزي به دست من انجام شد.

بند 14 ــ 76-83 ــ  داريوش شاه گويد:  هنگامي كه من در پارس و ماد بودم؛ بابليان دوباره بر من شوريدند. مردي ارمني به نام «اَرخَـه» پسر «هَـلـديتَـه» در سرزميني به نام «دوبالَـه» در بابل شورش كرد. در آنجا چنين به مردم دروغ مي‌گفت كه من «نَـبوكُـدرَچَـرَه» (نَبوكَـد‌نَصَـر/ بخت‌النصر) پسر «نَـبونَـئيتَـه» (نَبونيد) هستم. آنگاه بابليان بر من نافرمان شدند و به سوي آن اَرخَـه رفتند. او بابل را گرفت. او شاه بابل شد.

بند 15 ــ 83-92 ــ  داريوش شاه گويد:  پس‌آنگاه من سپاهي به بابل گسيل داشتم. يك پارسيِ پيرو خودم به نام «ويدَفَـرنـا» را به سرداري آنان برگزيدم و به آنان چنين گفتم كه برويد و آن سپاه بابلي را كه نمي‌خواهد خود را از آنِ من بداند؛ درهم شكنيد. پس ويدَفَـرنـا با سپاهي به بابل روانه شد. اهورامزدا مرا ياري داد. بخواست اهورامزدا، ويدَفَـرنـا بابليان را شكست داد و آنان را ببسته و بياورد. 22 روز از ماه «وَركَـزَنَـه» {27} گذشته بود آنگاه كه اَرخَـه كه خود را به دروغ نبوكدنصر مي‌ناميد و مرداني كه همدستان برجستة او بودند را دستگير كرد. من فرمان دادم آن اَرخَـه و مرداني كه همدستان برجسته‌اش بودند را در بابل به دار آويزند.

ستون چهارم

بند 1 ــ 1-2 ــ  داريوش شاه گويد:  اين است آن كاري كه من در بابل انجام دادم.

بند 2 ــ 3-31 ــ  داريوش شاه گويد:  اين است آنچه كه من بخواست اهورامزدا در همان يك سالِ پس از پادشاهي انجام دادم. 19 نبرد كردم. بخواست اهورامزدا من آنان را شكست دادم و 9 شاه را دستگير كردم.  يك مُـغ به نام گَـئومات بود. او به دروغ چنين گفت: “من بـرديـا پسر كـورش هستم.” او پارس را شوراند.  يك خوزي به نام آثْـرينَـه بود. او به دروغ چنين ‌گفت: “من شاه خـوزيـه (عيلام) هستم.” او خـوزيـه را شوراند.  يك بابلي به نام نَـديتـَبَـئيرَه بود. او به دروغ چنين مي‌گفت “من نَبوكُــدرَچَـرَه (نَـبوكَد نَـصَـر) پسر نَـبونيد هستم.” او بابل را شوراند.يك پـارسـي به نام مَـرتي‌يَـه بود. او به دروغ چنين مي‌گفت: “من ايمَـنيش شاه خـوزيـه (عيلام) هستم.” او خـوزيـه را شوراند. يك مادي به نام فْـرَوَرتيـش بو د. او به دروغ چنين مي‌گفت: “من خَشَثْريتَه از دودمان اووَخْشْتْرَه (هُوَخْشَـتَـرَه) هستم.” او ماد را شوراند.  يك سـاگـاراتي بنام چيـثْـرَ تَـخـمَـه بود. او به دروغ چنين مي‌گفت: “من شاه سـاگـارتي هستم، از دودمان هوخشـتره هستم.” او سـاگـارتي را شوراند.  يك مروَزي به نام فْـرادَه بود. او به دروغ مي‌گفت: “من شاه مرو هستم.” او مرو را شوراند.  يك پـارسـي به نام وَهـيَـزداتَـه بود. او به دروغ چنين مي‌گفت: “من بـرديـا پسر كورش هستم.” او پارس را شوراند.  يـك ارمـــني به نـام اَرخَــه بود. او به دروغ چنيـن مي‌گـفت: “مـن نَبوكُـدرَچَـرَه (نَـبوكَـد نَـصَـر) پسر نَبونيد هستم.” او بابل را شوراند.

بند 3 ــ 31-32 ــ  داريوش شاه گويد:  داريوش شاه گويد: اين 9 شاه را در اين نبردها دستگير كردم.

بند 4 ــ 33-36 ــ  داريوش شاه گويد:  اين است سرزمين‌هايي كه شوريدند. دروغ اينان را شورشي كرد و به مردم دروغ گفتند. آنگاه اهورامزدا آنان را به دست من سپرد. من با آنان آنگونه كه خواستم بود، رفتار كردم.

بند 5 ــ 36-40 ــ  داريوش شاه گويد:  تو كه پس از اين شاه خواهي شد؛ خود را با همة توان از دروغ پاس دار. اگر چنين مي‌انديشي كه سرزمين من در آسايش باشد؛ مرد دروغزن را سخت گوشمالي ده.

بند 6 ــ 40-43 ــ  داريوش شاه گويد:  اين است آنچه كه من كردم. بخواست اهورامزدا در همان يك سال كردم. تويي كه از اين پس، اين نبشته‌ها را خواهي خواند ( خواهي شنيد؟)؛ آنچه من كرده‌ام ترا باور شود. مباد اين را دروغ انگاري.

بند 7 ــ 43-45 ــ  داريوش شاه گويد:  من به شتاب به اهورامزدا روي مي‌آورم (اهورامزدا را گواه مي‌گيرم) كه آنچه من در همان يك سال كردم، راست است، نه دروغ.

بند 8 ــ 45-50 ــ  داريوش شاه گويد:  بخواست اهورامزدا و من، كارهاي زياد ديگري هم كرده شد كه در اين نبشته نوشته نشده است.  از آن روي نوشته نشد، مبادا آنكه سپس كسي اين نبشته را بخواند و آنچه به دست من انجام شده در نگر او بسيار بيايد و اين او را باور نيايد و دروغ پندارد.

بند 9 ــ 50-52 ــ  داريوش شاه گويد:  آنان كه پيش از اين شاه بودند؛ تا زنده بودند، چنان كار نكردند كه به دست من و بخواست اهورامزدا در همان يك سال كرده شد.

بند 10 ــ 52-56 ــ  داريوش شاه گويد:  اكنون كارهايي كه به دست من انجام شده را باور دار. آن را به مردم بازگوي و آن را پنهان مكن. اگر اين «هَـدوگام» (بيانيه/ گزارش) را پنهان نداري و به مردم باز گويي؛ اهورامزدا ترا يار باشد. دودمان تو افزون شود و ديرزي باشي.

بند 11 ــ 57-59 ــ  داريوش شاه گويد:  اگر اين بيانيه را پنهان داري و به مردم باز نگويي؛ اهورامزدا ترا بزند و دودمان برايت نباشد.

بند 12 ــ 59-61 ــ  داريوش شاه گويد:  اين است آنچه من كردم. بخواست اهورامزدا در همان يك سال كردم. اهورامزدا (متن عيلامي: «اهورامزدا خداي آرياييان») مرا بپايد و ديگر خداياني كه هستند.

بند 13 ــ 61-67 ــ  داريوش شاه گويد:  اهورامزدا و ديگر خداياني كه هستند؛ از آن روي مرا ياري دادند كه من بدپيمان (بي‌وفا؟) نبودم. دروغزن نبودم. شرور (زورگو؟) نبودم. نه من، نه خاندان من. به داد رفتار كردم. نه بر ناتوانان و نه بر توانا خشونت نورزيدم. مردي كه با خانه (تخت‌گاه/ مردم؟) من همراهي كرد؛ او را نيك نواختم و آنكه زيان رسانيد؛ او را سخت گوشمال دادم.

بند 14 ــ 67-69 ــ  داريوش شاه گويد:  تو كه از اين پس شاه خواهي شد؛ مردي را كه دروغزن است يا آنكه شرور است را دوست مباش. آنان را به سختي گوشمال ده.

بند 15 ــ 69-72 ــ  داريوش شاه گويد:  تويي كه از اين پس، اين نبشته را كه من نويساندم و اين نگاره‌ها را مي‌بيني؛ مبادا آنها را تباه سازي. تا آنگاه كه توان داري، آنها را در همين‌گونه نگاهدار.

بند 16 ــ 72-76 ــ  داريوش شاه گويد:  اگر تو اين نبشته و يا اين نگاره‌ها را ببيني و آنها را تباه نكني و تا هنگامي كه ترا توانايي هست، نگاهشان داري؛ اهورامزدا ترا يار باشد. دودمان تو افزون شود و ديرزي باشي و اهورامزدا ترا در هر آنچه كني، كامياب كند.

بند 17 ــ 76-80 ــ  داريوش شاه گويد:  اگر تو اين نبشته و يا اين نگاره‌ها را ببيني و تباهشان كني و تا هنگامي كه توانايي داري، نگاهشان نداري؛ اهورامزدا ترا بزند. ترا دودمان نباشد و هر آنچه كني، اهورامزدا آنرا براندازد.

بند 18 ــ 80-86 ــ  داريوش شاه گويد:  هنگامي كه من گَـئوماتَـة مُـغ كه خود را برديا مي‌ناميد، كشتم؛ اينان مرداني بودند كه در آن هنگام، آنجا بودند. اين مردان در آن هنگام همكاري كردند و پيروان من بودند: «ويدَفَـرنا/ وينْـدَفَـرنا» پسر «وايَـسـپارَه» پارسي؛ «اوتـانَـه» پسر «ثـوخـرَه» پارسي؛ «گَئوبَـرووَه» پسر «مَـرَدوني‌يَـه» پارسي؛ «ويدَرنَـه» پسر «بَـگابيگـنَـه» پارسي؛ «بَـگَـبوخـشَـه» پسر «داتووَهـيَـه» پارسي؛ «اَردومَـنيش» پسر «وَهَـئوكَـه» پارسي.

بند 19 ــ 86-88 ــ  داريوش شاه گويد:  تويي كه پس از اين شاه خواهي شد؛ دودمان اين مردان را به نيكي نگاهداري كن.

بند 20 ــ 88-92 ــ  داريـوش شـاه گـويد:  بخواست اهورامزدا ايـن است نبشته‌اي كه من كردم. افزون بر اين به «اَري‌يا» (آريايي) {28} هم بر روي پوست (پوست درخت/ لوح گِلين) و هم بر روي چرم تصنيف شد. پيكرة خودم را هم برساختم. تبار‌نامه‌ام را هم گزارش كردم. اينها در پيش من نوشته و خوانده شد و گواهي (مُـهر؟) شد. آنگاه من اين نبشته را به همه جا در ميان سرزمين‌ها فرستادم. مردم ياري كردند.

ستون پنجم

بند 1 ــ 1-14 ــ  داريوش شاه گويد:  اين است آنچه كه من در دومين و سومين سال، پس از آنكه شاه شدم، انجام دادم. سرزميني به نام خوزيه (عيلام) شورشي شد. يك مرد خوزي به نام «اَتَـمَـئيتَـه» را سردار خود كردند. سپس من سپاه گسيل داشتم. يك مرد پارسيِ پيرو خودم به نام «گَـئوبَـرووَه» را سردار آنان كردم. آنگاه گَـئوبَـرووَه با سپاه رهسپار خوزيه شد. او با خوزيان نبرد كرد. آنگاه گَـئوبَـرووَه خوزيان را بزد و آنان را درهم شكست و سردار آنان را گرفت. او را به نزد من آورد و من او را كشتم. آنگاه اين سرزمين از آنِ من شد.

بند 2 ــ 14-17 ــ  داريوش شاه گويد:  آن خوزيان بدپيمان بودند و اهورامزدا از سوي آنان ستوده نمي‌شد،  من اهورامزدا را مي‌ستودم. بخواست اهورامزدا من با آنان آنگونه كه خواستم بود رفتار كردم.

بند 3 ــ 18-20  ــ  داريوش شاه گويد:  كسي كه اهورامزدا را بستايد؛ چه در زندگاني و چه پس از مردن، آمرزش از آنِ او خواهد بود.

بند 4 ــ 20-30 ــ  داريوش شاه گويد:  آنگاه من با سپاه به سوي سكاييان/ سكستان رهسپار شدم. به دنبال سكاييانِ «خَئودام تيگْرام» (تيزخُود/ با كلاه‌خُود نوك تيز). اين سكاييان از پيش من برفتند. چون به رود،  رسيدم، آنگاه با همة سپاه به آنسوي رفتم. سپس من سكاييان را بسيار بزدم و سردار ديگري از آنان را گرفتم. او دست‌بسته به نزد من آورده شد و من او را كشتم. همچنين سردار آنان به نام «سْـكوخَـه/ سَـكونخَـه» را گرفتند و به نزد من آوردند. آنگاه من سردار ديگري براي آنان برگزيدم. چنانكه خواست من بود. آنگاه آن سرزمين از آنِ من شد.

بند 5 ــ 30-33 ــ  داريوش شاه گويد:  آن سكـاييان بدپيمان/ بي‌وفا بودند و اهورامزدا را نمي‌ستودند. من اهورامزدا را مي‌ستودم. بخواست اهورامزدا من با آنان آنگونه كه خواستم بود رفتار كردم.

بند 6 ــ 33-36 ــ  داريوش شاه گويد:  كسي كه اهورامزدا را بستايد؛ چه در زندگاني و چه پس از مردن، آمرزش از آنِ او خواهد بود.

كتيبه‌هاي كوتاه بيستون

A

بند 1 ــ 1-4 ــ  من داريوش، شاه بزرگ، شاه شاهان، شاه پارس، شاه سرزمين‌ها، پسر ويشتاسپ، نوة ارشام، هخامنشي.

 بند 2 ــ 4-8 ــ  داريوش شاه گويد:  پدر من ويشتاسپ، پدر ويشتاسپ اَرشام، پدر اَرشام آريارمنه، پدر آريارمنه چيش‌پيش، پدر چيش‌پيش هخامنش است.

 بند 3 ــ 9-13 ــ  داريوش شاه گويد:  از اين روي ما هخامنشي ‌ناميده مي‌شويم. ما از ديرباز بزرگ بوده‌ايم. از ديرباز دودمان ما شاهي بود.

 بند 4 ــ 13-18 ــ  داريوش شاه گويد:  هشت تن از دودمان ما پيش از اين شاه بودند. من نهمين آنها هستم. ما پشت در پشت (در دو شاخه ؟) شاه بوده‌ايم.

B

اين مُـغ گَـئـومـاتَـه است. او به دروغ چنين گفت:  “من بـرديـا پسر كورش هستم. من شـاه هستم.”

 C

اين آثْـريـنَـه است. او به دروغ چنين گفت:  “من شـاه خـوزيـه هستم.”

 D

اين نَـديـتَـبَـئـيـرَه است. او به دروغ چنين گفت:  “من نَـبوكُـدرَچَـرَه (نَـبـوكَـد‌نَـصَـر) پسر نَـبونـيد هستم. من شـاه بـابـل هستم.”

 E

اين فْـرَوَرتيـش است. او به دروغ چنين گفت:  “من خْـشَـثْـريتَـه از دودمان اووَخْـشْـتْـرَه (هُـوَخشَـتَـرَه) هستم. من شـاه مـاد هستم.”

 F

اين مَـرتـي‌يَـه است. او به دروغ چنين گفت:  “من ايـمَـنيـش شاه خـوزيـه هستم.”

 G

اين چيـثْـرَتَـخمَـه است. او به دروغ چنين گفت: “من شـاه سـاگـارتي هستم، از دودمان هُـوَخـشَـتَـرَه.”

 H

اين وَهـيَـزداتَـه است. او به دروغ چنين گفت:  “من بـرديـا پسر كورش هستم. من شـاه هستم.”

I

اين اَرخَـه است. او به دروغ چنين گفت:  “من نَـبوكُـد‌رَچَرَه (نَـبوكَـدنَـصَـر) پسر نَـبونيـد هستم. من شـاه بـابـل هستم.”

 J

اين فْـرادَه است. او به دروغ چنين گفت:  “من شـاه مـرو هستم.”

 K

اين سْـكوخَـه/سَـكونخَـه سكـايـي است.

پانوشت‌ها:

 {1} ــ  در متن بابلي:  «اوراشْـتو» (اورارتو).

 {2} ــ  در متن بابلي:  يك مردِ مادي (اهل ماد). 

 {3} ــ  ششمين ماهِ سال هخامنشي كه از ابتداي پاييز آغاز مي‌شده است و برابر با اسفندماه؛ در متن بابلي: چهاردهمين روز از ماه «اَدارو» (آدار). نام ماه‌ها در سراسر متن عيلامي، همانند متن پارسي باستان است و نيازي به مقايسة آنها نيست. معادل‌هاي آراميِ نام ماه‌ها، تنها در صورتي آورده شده كه در نسخه‌هاي آرامي بدست آمده باشند (نگاه كنيد به پيشگفتار).

{4} ــ  دهمين ماهِ سال هخامنشي و برابر با تير‌ماه؛ در متن بابلي:  نهمين روز از ماه «دُئـوزو»؛ در متن آرامي: روز نهمِ ماه «تَـموز». همسانيِ شمارة روزها در تقويم‌هاي متفاوتِ يادشده در گزارش اصلي و روايت‌هاي عيلامي، بابلي و آراميِ كتيبة بيستون، نشان‌دهندة اين است كه آن تقويم‌ها از نظام گاهشماريِ يكساني پيروي مي‌كرده و در نام ماه‌ها با يكديگر متفاوت بوده‌اند.

{5} ــ  دانسته نيست كه آيا داريوش با كاربرد دو واژة «اووامَـرشي‌يوش- اَمَـري‌يَـتـا» (مردنِ به خود‌مـرگي)، از «مـرگ طبيعي» سخـن مي‌راند؛ يا از «خـودكشي» و يا از «عمل سهويِ منجر به مرگ».

{6} ــ  نخستين ماهِ سال هخامنشي و برابر با مهـرمـاه؛ در متن بابلي: دهمين روز از ماه «تَـشريتو».

{7} ــ  در متن بابلي: من نيايشگاه‌هاي خدايان را كه مُغ گَئومات ويران كرده بود، بازسازي كردم.

{8} ــ  بخش‌هايي از اين بند كتيبة داريوش شباهت فراواني با كتيبة كورش هخامنشي دارد: “ فرمان دادم كه همة مردم در پرستش خداي خود آزاد باشند و آنان را نيازارند. همة شهرهايي را كه ويران شده بود، از نو ساختم. فرمان دادم تمام نيايشگاه‌هايي كه بسته شده بودند را بگشايند. همة خدايان اين نيايشگاه‌ها را به جاهاي خود بازگرداندم. همة مردماني كه آواره و پراكنده شده بودند را به جايگاه‌هاي خود برگرداندم و خانه‌هاي ويران آنان را آباد كردم. (برگرفته از منشور كورش هخامنشي، از همين نگارنده).

{9} ــ  در متن بابلي:  « اَتْـريـنَـه».

{10} ــ  سومين ماهِ تقويم هخامنشي و برابر با آذرماه؛ در متن بابلي: بيست و ششمين روز از ماه «كِـسليمو»؛ در متن آرامي: روز 26 ماه «كِـسْـلِـوْ».

{11} ــ  چهارمين ماه تقويم هخامنشي و برابر با دي‌ماه؛ در متن بابلي: دومين روز از ماه «تِـبِـتـو»؛ در متن آرامي: روز 2 ماه «تِـبِـت».

{12} ــ  منظور سپاهيان ذخيره‌اي كه در جنگ شركت نداشته‌اند.

{13} ــ  قرائت اين واژه به سبب تخريب متن، مشكوك است. در متن آرامي «هَـنَـبان» آمده است.

{14} ــ  در اينجا و در بسياري از بندهاي ديگر، شمار دقيق كشته‌شدگان و اسيران سپاه دشمن در ترجمه‌هاي بابلي و آراميِ كتيبة داريوش در بيستون آورده شده است. اما گاهي اين آمار در اين دو ترجمه متفاوت است كه شايد از اشتباه كاتب و يا از تخريب كتيبه‌ها ناشي شده است. شمار كشته‌شدگان مادي در متن بابلي 3827 نفر آمده؛ در حاليكه در متن آرامي تعداد 5827 نفر ثبت شده است.

{15} ــ  هشتمين ماهِ تقويم هخامنشي و برابر با ارديبهشت‌ماه؛ در متن بابلي:  هشتمين روز از ماه «اَيارو» (اَيار)؛ در متن آرامي: روز 8 ماهِ «اي‌يار».

{16} ــ  نهمين ماهِ تقويم هخامنشي و برابر با خردادماه؛ در متن بابلي:  نهمين روز از ماه «سيمانو»؛ در متن آرامي: روز 9 ماه «سيوَن».

{17} ــ  منظور روز سي‌ام ماه. در متن بابلي:  روز سي‌ام از ماه «اَيارو» (اَيار)؛ در متن آرامي: روز 30 «اي‌يار».

{18} ــ  هفتمين ماه تقويم هخامنشي و برابر با فروردين‌ماه؛ در متن بابلي:  بيست و پنجمين روز از ماه «نيسانو»؛ در متن آرامي: روز 25 ماه «نيسان».

{19} ــ  متن پارسي باستان از تاريخ اين نبرد ياد نمي‌كند؛ اما در متن بابلي اين نبرد در روز پنجم  از ماه «تَشريتو» ثبت شده است كه با روز پنجم از ماه هخامنشيِ «باگَـيادَئيش» (مهرماه) برابر است.

{20} ــ  همنامِ سرداري ارمني كه در بند 7 ستون دوم از او ياد شد.

{21} ــ  در متن پارسي باستان: «خْـشَـثْـرَپاو» (شهربان/ استاندار). همين واژه به گونة «ساتراپ» به زبان يوناني راه يافته است.

{22} ــ  اما از نخستين آشوب/ شورش سخني نرفته است.

{23} ــ  نگاه كنيد به پانويس 13.

{24} ــ  ظاهراً نام ديگر « اَنشان». درمتن عيلامي « اَن- شا- اَن» آمده است.

کتیبه بیستون

داریوش شاه گوید:  برای سومین بار شورشیان گرد آمدند تا با دادارشی نبرد کنند.  در نزدیکی دژ اویاما در ارمنستان صف آرایی نمودند.  اهورامزدا مرا یازی کرد.  بخواست اهورامزدا ارتش من سپاه شورشیان را در هم شکست.  در روز نهم ماه تایگاریش نبرد آغاز شده بود. پس از این دادارشی در ارمنستان در انتظار من بود تا آنکه من به ماد رسیدم.  داریوش شاه گوید:  من یک نفر پارسی بنام وائومیسا را به ارمنستان فرستادم و به او گفتم برو سپاه شورشگر که خود را به نام ارتش من نمی نامند،  درهم شکن.  پس از این وائومیسا رهسپار شد.  آنگاه که او به ارمنستان رسید شورشیان گرد آمدند و رفتند تا با وائومیسا نبرد کنند.  در ناحیه ایزالا در آشور نبرد آغاز شد.  اهورامزدا مرا یاری کرد.  به خواست اهورامزدا ارتش من سپاه شورشگر را تار و مارکرد.  در روز 15 ماه آناماک نبرد آغاز شده بود.  داریوش شاه گوید:  برای بار دوم شورشیان گرد آمدند تا با وائومیسا نبرد کنند.  در ناحیه آئوتیارا در ارمنستان نبرد را آغاز کردند.  اهورامزدا مرا یاری کرد.  به خواست اهورامزدا  ارتش من سپاه شورشیان را تار و مار کرد.  ماه توراواخارا به پایان آمده بود که آنان نبرد را آغاز کرده بودند.  پس از این وائومیسا در ارمنستان در انتظارم بود تا آنکه من به ماد رسیدم.  داریوش شاه گوید:  سپس از بابل خارج شدم و به ماد آمدم.  آنگاه که به ماد رسیدم فرورتیش که خود را پادشاه ماد نامیده بود با سپاه خود به شهر کوندوروش در ماد در آمد تا با من نبرد کند.  سپس ما نبرد کردیم.  اهورامزدا مرا یاری کرد.  به خواست اهورامزدا من سپاه فرورتیش را شکست دادم.  در روز 25 ماه آکادونیش ما نبرد را آغاز کردیم.  داریوش شاه گوید:  سپس فرورتیش با سواران کمی فرار کرد و به سرزمین ری در ماد رهسپار شد.  سپس من به دنبالش سپاه فرستادم.  فرورتیش دستگیر شد و او را به نزد من آوردند.  من بینی و گوش و زبان او را بریدم و یک چشم او را در آوردم.  دست و پا بسته بر دروازه های من نگاه داشته شده بود و همه مردم او را میدیدند. آنگاه من در همدان او را دار زدم.  و پیروان بر جسته او را در درون دژ آویزان کردم.  داریوش شاه گوید:  آنگاه یک نفر بنام چیساتاخما اهل ساگارتی نا فرمان شد.  او به مردم می گفت من در ساگارتی شاه هستم.  از دودمان هوخشتره هستم.  آنگاه من ارتش پارس و ماد را فرستادم.  من یک نفر سردار اهل ماد بنام تهماسپاد را رهبر آنان کردم.  به او چنین گفتم:  بروید و سپاه شورشی را که خود را ارتش من نمی نامند در هم شکنید.  آنگاه تهماسپاد رهسپار شد و با چیستاخما نبرد آغاز کرد.  اهورامزدا به من یاری کرد.  به خواست اهورامزدا ارتش من سپاه شورشی را در هم شکست و چیستاخما را دستگیرکرد و او را نزد من آورد.  سپس من بینی و گوش او را بریدم و یک چشم وی را در آوردم و او را بر دروازه های من دست و پا بسته نگاه داشته بودند و همه مردم او را می دیدند سپس من او را در اربل دار زدم.  داریوش شاه گوید:  اینست آنچه من در ماد انجام دادم.  پارت و گرگان بر من شوریدند و به سوی فرورتیش رفتند.  پدرم ویشتاسپ در پارت بود.  مردم او را رها کردند و نا فرمان شدند.  سپس ویشتاسپ با سپاهی وفادار رهسپار شد.  در نزدیکی شهر ویشپا اوزاتی در پارت با پارتها نبرد کرد.  اهورامزدا مرا یاری کرد.  به خواست اهورامزدا ویشتاسپ قشون شورشی را در هم شکست.  در روز 22 ماه ویاهنا آنها نبرد را آغاز کردند.

ستون سوم

داریوش شاه گوید:  سپس من ارتش ایران را از ری  نزد ویشتاسپ فرستادم،  چون این ارتش نزد ویشتاسپ آمد،  ویشتاسپ این ارتش را در اختیار گرفت و در شهری بنام پانی گرابان درپارت با شورشیان به نبرد شد.  اهورامزدا مرا یاری کرد.  به خواست اهورامزدا ویشتاسپ سپاه شورشگران را در هم شکست.  این نبرد در روز اول ماه گرماپاد آغاز شده بود.  داریوش شاه گوید:  سپس کشور از آن من شد.  این است آن کاری که من درپارت انجام دادم.  داریوش شاه گوید:  سرزمین مرو دست به شورش زد.  مردی بنام فرادا را به سرداری برگزیدند.  سپس من به نزد یک نفر ایرانی بنام دادارشی شهربان بلخ پیغام فرستادم و گفتم:  برو و سپاهی را که خود را بنام من نمینامد،  درهم شکن.  آنگاه دادارشی با سربازان رهسپار شد و با مروی ها نبرد کرد.  اهورامزدا مرایاری داد.  به خواست اهورامزدا ارتش من سپاه شورشیان را در هم شکست.  این نبرد در روز 23 آسیادیا آغاز شد.  داریوش شاه گوید سپس کشور از آن من شد این است آنچه من در بلخ انجام دادم.  داریوش شاه گوید:  مردی بنام وهیزاداتا در شهر تاروا در سرزمین یااوتیا در پارس می زیست او دومین کسی بود که در پارس آشوب به پا کرد و به مردم گفت من بردیا پسر کوروش هستم.  سپاه پارسی که در کاخ او بودند و از یادیا آمده بودند،  شورش کردند و به وهیزاداتا پیوستند.  وی در پارس شاه شد . آنگاه من ارتش پارسی و ماد را که نزد من بودند،  گسیل داشتم.  مردی ایرانی بنام آرتا وارد یا  که از سرداران من بود به فرماندهی آنان برگزیدم.  بقیه ارتش به همراهی من به ماد رفتیم.  سپس آرتاواردیا با سربازان خود به پارس درآمد.  آنگاه که او به پارس رسید،  وهیزاداتا  که خود را بردیا مینامید با سپاه خود بسوی شهر رخا در پارس رفت تا آنکه با آرتا واردیا  نبرد کند.  سپس نبرد آغاز شد اهورامزدا مرا یاری کرد.  به خواست اهورامزدا ارتش من سپاه وهیزاداتا  را درهم شکست.  در روز 12 ماه تور ا وا خارا  نبرد آغاز شد.  داریوش شاه گوید :  سپس وهیزاداتا با سواران کمی گریخت.  و وارد پیشیا ا وواده (پاسارگاد) شد.  از آنجا سپاهی را آماده ساخت و دگر بار رهسپارشد،  تا با آرتا واردیا نبرد کند.  در کنار کوه پرگا به نبرد شدند،  اهورامزدا مرا یاری کرد.  به خواست اهورامزدا ارتش من سپاه وهیزداتا را در هم شکست.  در روز 5 ماه گرماپاد این نبرد آغاز شد.  وی وهیزداتا و پیروان برجسته ا و را دستگیرکرد.  داریوش شاه گوید:  سپس من وهیزاداتا و پیروان برجسته او را  در شهر اووادای چایا در پارس به دار آویختم.  داریوش شاه گوید:  وهیراداتا که خود را بردیا مینامید،  بر علیه شهربان من درآراخوزی بنام ویوانای سپاه فرستاد او یک نفر را فرمانده سپاه کرد و به اوگفت:  بروید و سربازانی را که خود را ارتش داریوش مینامند در هم شکنید.  پس اراین سپاه وهیزاداتا رهسپار شدند،  تا با ویوانای نبرد کنند.  در کنار دژ کاپیشاکانیش نبرد کردند.  اهورامزدا مرا یاری کرد.  به خواست اهورامزدا ارتش من سپاه شورشگران را در هم شکست،  در روز 13 ماه آناماک  نبرد آغاز شد.  داریوش شاه گوید: شورشیان دوباره گرد آمدند و رفتند تا با ویوانای نبرد کنند.  در ناحیه گاندوتا وا نبرد کردند اهورامزدا مرا یاری کرد.  به خواست اهورامزدا ارتش من سپاه شورشیان را درهم شکست.  در 7 ماه ویاخنا  نبرد آغاز شد.  داریوش شاه گوید:  آنگاه کسی که از سوی وهیراداتا علیه ویوانای گسیل شده بود با شمار کمی سوار فرار کردند.  او وارد دژ آرشادا در آراخوزی شد.  سپس ویوانای با سربازانش به دنبال وی رفت و او را با کسا نش که از پیروان برجسته اش بودند،  دستگیر نمود وآنها را کشت.  داریوش شاه گوید:  پس از این کشور از آن من شد.  اینست آنچه در آراخوری بدست من انجام شد.  داریوش شاه گوید:  تا هنگامی که من در پارس و ئمتد بودم بابلی ها برای بار دوم شورش کردند.  مردی بنام آراخای ارمنی پسر خا لدت در بابل شورش کرد.  در ناحیه دوبا ل او مردم را چنین فریب میداد:  من نبوکدنصر پسر نبونید هستم،  آنگاه بابلیان بر من شورش کردند و به سوی آراخای رفتند او بابل را گرفت و در بابل شاه شد.  داریوش شاه گوید:  من ارتش به بابل فرستادم.  مردی پارسی را از میان سردارانم بنام ویندا فا رنا را به فرماندهی آنان برگزیدم و به آنان چنین گفتم:  بروید و سپاه بابل را که خود را بنام من نمیدانند در هم شکنید.  پس ویندا فارنا با ارتش به بابل رفت.  اهورامزدا مرا یاری کرد.  به خواست اهورامزدا  ویندا فارنا بابلی ها را شکست داد،  و دست و پا بسته آنان را آورد. در روز 22 ماه  وارکازانا  آراخای که خود را نبوکد نصر (بخت النصر) مینامید وکسانی که از پیروان برجسته وی بودند دستگیر شدند.  من دستوردادم آراخای و پیروان برجسته اش را در بابل به دار آویزند.

 شورش گئومات در کتیبه بیستون

پس از مرگ کوروش فرزندش کمبوجیه به تخت نشست.  او در ابتدا به علت بد گمانی و برای حذف رقیب دستور قتل برادرش بردیا را داد.  کمبوجیه پس از تثبیت حکومت تصمیم به فتح مصر گرفت.  نبرد شدیدی بین نیروهای ایرانی و مصری درگرفت و پایتخت مصر درمحاصره ارتش ایران قرارگرفت.  با ابتکار ایرانیها و پرتاب لاشه گربه به داخل شهر مصریها مقاومت خود را از دست دادند،  و تسلیم شدند زیرا گربه نزد مصریها موجودی مقدس به شمار میرفت و با دیدن لاشه آن مصریها روحیه خود را از دست دادند.  کمبوجیه تازه از فتح مصر فراغت یافته بود که خبر شورش بردیا را شنید او که از شنیدن این خبر بسیار ناراحت شده بود تصمیم به بازگشت گرفت.  ولی در بین راه بیمار شد و درگذشت.

شورش بردیا (گئومات مغ ) 

پس از لشکر کشی کمبوجیه به مصر گئومات مغ که از قتل بردیا اطلاع داشت ازغیبت طولانی او استفاده کرد و خود رابردیا خواند.  او مالیات سه سال را بخشیده و خدمت اجباری در نظام را حذف کرده بود و بدین طریق طرفداران زیادی در بین مردم یافته بود.  داریوش پسر عموی کمبوجیه که سمت نیزه دار او را نیز داشت پس از مرگ کمبوجیه تصمیم به در دست گرفتن قدرت گرفت.  گئومات برای اینکه شناخته نشود به ایالت پارس نرفته بود.  بلکه در ایالت همسایه پارس،  کرمان (ژرمن) و در دژی بنام  سیکه یووتیش (شن دژ) سنگر گرفت.  داریوش در این محل،  به یاری دوستان خود گروه هفت تنان توانست گئومات را مغـلوب کند،  این واقعه در روز 29 سپتامبر سال 522 پیش از میلاد رخ داد.  با قتل گئومات تمام ایالات سر به شورش گذاردند و داریوش پس از یک سال توانست بر امپراطوری مسلط شود و روز 28 دسامبر سال 521 پیش از میلاد آخرین شورشی نیز از پای درآمد.  داریوش برای اینکه مردم از اقدامات او آگاه شوند دستور داد بر سر راه قدیم ماد به بابل که از راههای پر رفت و آمد محسوب میشد.  به تقلی از انوبنی نی شاه لولوبی که بر نه دشمن غلبه کرده بود.  کتیبه ای به خط عیلامی نقرکنند. (داریوش  نیز بر نه نفر از سران شورشی ایالات غلبه کرده بود )،  این محل بغستان (جایگاه خدایان) نام دارد که در پهلوی بهستان و در پارسی بیستون تلفظ میشود.  دلیل اینکه این کتیبه ابتدا به خط عیلامی است،  آن است که در آن زمان خط میخی پارسی باستان وجود نداشت و بعدا به کتیبه اضافه شده است.  در کنار این کتیبه،  کتیبه ای نیز به خط بابلی حک شد.  داریوش نبود خط مستقل برای امپراطوری را نقص بزرگی دانست و دستور داد تا منشیان عیلامی و آرامی خط جدیدی ابداع کنند که این خط 37 نشان داشت و این خط درزیر کتیبه حک شد.

داریوش بیستون:

 داریوش شاه گوید:  کسی که در زندگانی و پس از زندگانی اهورامزدا را ستایش کند شادی و نیک روزی از آن او خواهد بود.

 من داریوش (داریه وهوش = دارنده هوش ودانایی)  شاه بزرگ.  شاه شاهان. شاه پارس. شاه کشورها. پسر ویشتاسب.  نوه ارشام .هخامنشی.  داریوش شاه گوید:  پدر ویشتاسب ارشام. پدرارشام  آریارمنه (آریارمنه = آرامش دهنده قوم آریایی)  پدر آریارمنه چیش پش پدر چیش پش هخامنش است.  داریوش شاه گوید:  از این روی ما خود را هخامنشی مینامیم.  ما از دیر باز نژاده بوده ایم (اصیل زاده) از دیر باز خاندان ما شاهی بود.  داریوش شاه گوید هشت تن از خاندان ما پیش از این شاه بودند.  من نهمین شاه هستم.  ما نه نفر از قدیم شاه هستیم.  داریوش شاه گوید:  به بخشش اهورامزدا من شاه هستم.  اهورامزدا شاهی را به من داد.  دازیوش شاه گوید:  اینست کشورهایی که به بخشایش اهورامزدا به من رسیده است و من در این کشورها شاه هستم.  پارس. عیلام. بابل. آشور. عربستان. مصر. کشورهای کنار دریا. اسپارت (سارد.  لیدی). یونان. ماد. ارمنستان. کاپادوکیه. پارت. زرنگ (سیستان ). هرات (آریا). خوارزم. باکتریا (بلخ). سغد. قندهار. سکا. سته گوش. رخج (آراخوزی). مکا.  روی هم بیست وسه کشور.  داریوش شاه گوید:  این کشور به بخشایش اهورامزدا به من داده شد و آنها به فرمان من هستند و خراج میدهند.  آنچه آنها را گفتم چه در روز چه در شب انجامش دادند.  داریوش شاه گوید:  در این کشورها هر آن کس وفادار بود او را پاداش دادم و هر آنکس خیانت کرد او را سخت گوشمال دادم.  به یاری اهورامزدا آن کشورها قانون مرا پذیرفتند.  همان گونه که به آنها گفتم.  همان گونه انجام دادند.  داریوش شاه گوید:  اهرامزدا این شاهی را به من داد.  اهورامزدا مرا یاری داد تا این پادشاهی را بدست آورم.  به بخشایش اهورامزدا من سرور این کشورها هستم.  داریوش شاه گوید:  اینست آن کارهایی که پس از شاهی به انجام رساندم.  پسر کوروش کمبوجیه از دودمان ما در اینجا شاه بود.  این کمبوجیه برادری داشت بردیا که با کمبوجیه از یک مادر و یک پدر بودند.  آنگاه کمبوجیه این بردیا را کشت.  مردم نمی دانستند بردیا کشته شده است.  سپس کمبوجیه به مصر رفت.  پس از آن مردم شورش کردند.  و در ماد و دیگر کشورها دروغ فراوان شد.  داریوش شاه گوید:  آنگاه یک نفر مغ بنام گئومات در پیشیا اوواده(پاسارگاد) در نزدیکی کوه آرکادریش شورشی برپا کرد.  وی در روز 14 ماه و یاخنا شورش کرد.  او به مردم به دروغ میگفت:  من بردیا پسر کوروش برادر کمبوجیه هستم.  سپس همه مردم شورش کردند و از کمبوجیه به سوی گئومات رفتند.  و هم پارسی و ماد و دیگر کشورها.  در روز نهم ماه گرماپاد وی پادشاهی را در دست گرفت.  پس از آن کمبوجیه به مرگ خودش در گذشت.  داریوش شاه گوید:  این پادشاهی که مغ گئومات از کمبوجیه گرفت از دیر باز به خاتدان ما با یسته بود.  مغ گئومات پارس و ماد و دیگر کشورها را از کمبوجیه گرفت.  و جزو سرزمین خود کرد و پادشاه شد.  داریوش شاه گوید:  هیچکس نه پارسی و نه مادی از دودمان ما نبود که پادشاهی را از دست گئومات مغ بگیرد.  مردم خیلی از او می ترسیدند.  او کسانی را که بردیا را میشناختند اعدام میکرد.  برای اینکه هیچکس نداند که من بردیا پسر کوروش نیستم.  هیچکس جرات آن را نداشت که علیه مغ گئومات سخنی بگوید.  تا آنکه من سر رسیدم آنگاه من به درگاه اهورامزدا نیایش کردم.  اهورامزدا مرا یاری داد در روز 10 ماه باگادیش من با بسیاری از مردم مغ گئومات و همه پیروانش را کشتم.  در دژ سیکایا اوواتیش (شن دژ) در ناحیه نسا در ماد وی را کشتم.  پادشاهی را از دست او گرفتم.  به یاری اهورامزدا شاه شدم.  اهورا مزدا پادشاهی را به من داد.  داریوش شاه گوید:  پادشاهی را که از دودمان ما گرفته شده بود.  مانند گذشته بر پای کردم.  نیایشگاه هایی را که مغ گئومات ویران کرده بود (بنا کردم).  من چراگاه ها و دام ها و رعیت را با اموالی که مغ گئومات از آنها گرفته بود به مردم باز گرداندم.  من مردم را در جایشان استوار نمودم.  من مردم پارس و ما د.  دیگر کشورها را بر قرار ساختم.  من آنچه را که به تاراج رفته بود باز کرداندم.  من این کار را به یاری اهورامزدا انجام دادم.  من توانستم تا دودمان خود را در جای خود استوار نمایم.  من به یاری اهورامزدا توانستم تا نگذارم مغ گئومات خانه ما را تصرف کند.  داریوش شاه گوید:  اینست آنچه که من پس از شاهی انجام دادم.  داریوش شاه گوید:  پس از آنکه من مغ گئومات را کشتم یک نفر بنام اوسرینا پسر اوپادرام در عیلام شورش کرد او به مردم میگفت من شاه عیلام هستم.  سپس عیلامی ها شورش کردند و به سوی آسرینا رفتند.  او در عیلام پادشاه شد.  یک نفر در بابل به نام نیدینتوبل پسر آنایرا شورش کرد.  او مردم را چنین می فریفت:  من نبوکدنصر (بخت النصر) پسر نبونید هستم.  سپس همه مردم بابل به سوی او رفتند.  بابل نا فرمان شد و او پادشاهی را در بابل دردست گرفت.  داریوش شاه گوید:  سپس من به عیلام فرستادم آسرینا دست و پا بسته نزد من آورده شد و من او را کشتم.  داریوش شاه گوید:  آنگاه من به سوی نیدینتوبل به بابل رهسپار شدم.  سپاه نیدینتوبل دجله را در دست داشت و در آنجا بود و کشتی ها هم در آنجا بودند.  آنگاه من سپاهیان را سوار آنها کردم و دیگران را سوار شترها و برای بقیه اسب فراهم کردم.  به یاری اهورامزدا از دجله گذشتیم در آنجا سپاه نیدینتوبل را شکست دادم.  نبرد ما در روز 26 ماه آسیادیا روی داد.  داریوش شاه گوید:  آنگاه من رهسپار بابل گردیدم.  هنوز به بابل نرسیده بودم که نیدینتوبل که خود را نبوکدنصر مینامید.  با سپاه خود به شهر زازان در نزدیکی فرات رسید تا با من نبرد کند.  پس ما نبرد کردیم.  اهورامزدا مرایاری داد.  به خواست اهورامزدا من سپاه نیدینتوبل را تار و مار کردم.  بقیه به آب ریخته شدند و آب آنها را برد ما در روز 2 ماه آناماک  نبرد کردیم.

ستون دوم

داریوش شاه گوید:  بعد از این نیدینتوبل با چند سوارگریخت و به بابل وارد شد.  آنگاه من به بابل رفتم.  به خواست اهورامزدا بابل را گرفتم و نیدینتوبل را دستگیر کردم.  داریوش شاه گوید:  آنگاه که من در بابل بودم این کشورها نا فرمان شدند،  پارس. عیلام. ماد. آشور. مصر. پارت. سته گوش. سکاییه.  داریوش شاه گوید:  یک نفر بنام مارتیا پسر چین چیخ ری از شهر کوگانکا در پارس و عیلام شورش کرد به مردم میگفت که من ایمانیش شاه عیلام هستم.  داریوش شاه گوید:  در آن هنگام من در نزدیکی عیلام بودم.  عیلامی ها از من ترسیدند،  مارتیا را که سر کرده آنان بود گرفتند و کشتند.  داریوش شاه گوید:  یک نفر اهل ماد بنام فرااورتیش در ماد برخاست و به مردم گفت من خشتریته از دودمان هوخشتره هستم.  سپس سپاه ماد که در کاخ او بود نا فرمان شد و بسوی آن فرااورتیش رفت.  او در ماد شاه شد.  داریوش شاه گوید:  سپاه پارسی و مادی که زیر فرمان من بود کم شمار بود.  پس از آن من ارتش فرستادم.  فرمانده آنها یک نفر پارسی بنام ویدارنا بود به آنها گفتم بروید و سپاه ماد را که خود را ارتش من نمیداند در هم بشکنید. آنگاه ویدارنا با سربازان رهسپار شدند.  آنگاه که به ماد در نزدیکی شهری بنام ماروش رسید نبرد با مادها را آغاز کرد.  آن کس که سرکرده مادها بود در آن زمان آنجا نبود. اهورامزدا مرا یاری داد.  به یاری اهورامزدا ارتش من سپاه شورشیان را درهم شکست.  این نبرد در روز 27 ماه آناماک آغاز گردید پس از این سپاه من در ناحیه کامپاندا در ماد در انتظار بودند تا آنکه من به ماد رسیدم.  داریوش شاه گوید:  یکی از سرداران ارمنی من بنام دادارشی را به ارمنستان فرستادم و او را گفتم:  برو سپاه شورشیان را که خود را بنام من نمیدانند. در هم شکن.  پس از این دادارشی رهسپار شد.  آنگاه که وی به ارمنستان رسید شورشیان گرد آمدند تا با دادارشی نبرد کنند.  در زوزاخی در ارمنستان صف آرایی کردند.  اهورامزدا مرا یاری داد.  به یاری اهورامزدا ارتش من سپاه شورشیان را تار و مار کرد.  در روز 8 ماه توخارا نبرد آغاز شد.  داریو ش شاه گوید:  برای دومین بار شورشیان گرد آمدندتا رهسپار نبرد بادادارشی شوند.  آنان در دژ تیگرا (تیز. تند. سرکش) در ارمنستان نبرد کردند.  اهورامزدا مرا یاری کرد.  بخواست اهورامزدا ارتش من سپاه شورشیان را تار و مار کرد.  این نبرد روز 18 ماه تور اواخارا آغاز شده بود.

 دعای داریوش

((خداوندا این سرزمین را ازدشمن، ازخشکسالی، ازدروغ محفوظ دار))

 داریوش اول

به خواست اهورامزدا من چنینم،  که راستی را دوست دارم و ازدروغ روی گردانم.  دوست ندارم که ناتوانی از حق کشی در رنج باشد.  همچنین دوست ندارم حقوق مردم به سبب کارهای ناتوان فرمانده هان آسیب برسد.  آن چه را که درست است من آن را دوست دارم.  من دوست و برده دروغ نیستم .  من دشمن دروغ هستم.   من بد خشم نیستم حتی وقتی خشم مرا برمی انگیزاند.  آن را فرو مینشانم.  من سخت بر هوس خود فرمانروا هستم.

 این بخشی از سخنان داریوش در سده شش پ.م است که داریوش درکتیبه اش اعلام میکند.

  لطفاً جهت نوشتن نظر به وبلاگ اصلی در اینجا بروید.

  Anoosh Raavid  حمله اسکندر مقدونی به ایران بزرگترین دروغ تاریخ و حمله چنگیز مغول به ایران سومین دروغ بزرگ تاریخ و مقالات مهم  سنت گریزی و دانایی قرن 21، تاریخ عرب، تاریخ مغول، تاریخ تاتار در وبلاگ انوش راوید  بنام:  جنبش برداشت دروغها از تاریخ ایران http://www.ravid.blogfa.com

ساسانیان

   ساسانیان

    پیش گفتار

      تاریخ یک علم است مانند همه علوم،  قوانین و فرمول های دقیق دارد،  عدم توجه به آنها نوشته های تاریخ، داستان های دروغی می شوند،  و نباید آنها را به عنوان منابع استفاده نمود، برای دانستن بیشتر به جغرافی ـ تاریخ بروید.

      مقالات تاریخی نوشته شده انوش راوید،  از مشاهدات عینی و  واقعی تاریخ اجتماعی و علم جغرافی ـ تاریخ می باشد که با دانایی قرن 21 و تکنولوژی جدید ارایه می گردد،  با سازمان آینده بینی گسترش می یابد و کم وبیش باز نویسی می شوند.  از دروغ نامه هایی به نام کتاب تاریخ و کتب دینی به هیچ عنوان استفاده نشده،  البته از کتاب های تاریخی که مطالب و نوشته های آنها بر خلاف قوانین علوم طبیعی و اجتماعی نباشند بهره گرفته شده است.  خواندن آنها به عزیزان علاقه مند به تاریخ و تاریخ اجتماعی که زیر مجموعه های علم جغرافی ـ تاریخ هستند پیشنهاد می گردد،  و از عزیزان خواهش  دارم با دید قرن سنت گریزی مطالعه نمایند.   باید مردم و حکومت های تاریخی سراسر جهان را مطابق اندیشه و کردار و گفتار در زمان خودشان بررسی کرد که در ساختار های تاریخی اجتماع نوشته ام، و نیز هر بخش تاریخ را با فکر و خواسته مردم آنزمان تحلیل نمود،  این مسئله مهم را هم در نظر داشت که اکثر دانش  تاریخ ما از دوره استعمار و امپریالیست است.  توجه کنید تاریخ را درست در تاریخ بنگرید،  نه آنچه هالیود و یا دشمنان می خواهند،  توضیح بیشتر  را در میان مطالب وبلاگ جنبش برداشت دروغها از تاریخ ایران بخوانید در کارگاه فکر سازی کار کنید تا در انتها سرگذشت و آینده ای نوین ایجاد گردد.   دشمنانی که برای ایران تاریخ نوشته اند هیچ شناختی از جغرافیای طبیعی و اقتصادی و زندگی و مدنیت ایرانی نداشتند و  کتاب های خود را چون داستان تفسیر نموده اند که براحتی قابل رد کردن است.  وظیفه همه ایرانی های عزیز می باشد که با این تاریخ های نوشته شده دروغی برخورد کنند و آنها را مجازی به محاکمه بکشانند.   برای اینکه این مطلب کاملاً مفهوم باشد،  لطفاً تمام مقالات وبلاگ را با دقت بخوانید،  و با دید دیگر جهان را ببینید و  واژگون بررسی  کنید،  حوصله و تأمل نمایید،  و از همه مهمتر پیگیری و به گردونه یاد گیری بسپارید،  البته می دانم پاک کردن دروغهای دشمنان که 500 سال است به اندازه 5000 سال تاریخ دروغ گفته اند،  مشکل می باشد.  افرادی احساسی برخورد می کنند و اعراب را ایرانی کش و یا برعکس می دانند،  ولی تاریخ،  با دانش و اطلاعات ما به پایان نمی رسد،  و لزوماً همین نخواهد بود،  پس واقع بینانه با  دانایی قرن 21  بدنبال واقعیت باشیم.  صدام احمق می پنداشت قادسیه حقیقتی است،  و از برای تکرار آن ملت های غرب  ایران بزرگ  یعنی عراق کنونی را به بدبختی کشاند.  امروز با این پندار که عربها آمدند و کشتند و غارت و نابود کردند،  خشمی در دل عده ای افتاده که  استعمار و صهیونیزم  از آن بهره می برند.  نمی دانم چرا علمای تاریخ نتوانسته اند این دروغها را بردارند،  که پویایی نو در سرنوشت بکارند و جامعه را هدایتی تازه کنند،  شاید غرق در این دروغ ها هستند.  این دروغ تاریخ را فعلاً بسیار فشرده نوشتم تا فرصت مطالعه و اندیشه و طرح سئوال برای هم میهنان گرامی باشد،  ولی آنرا در زمانهای مناسب ادامه میدهم.   

   توجه:  افراد بیش ملی گرا یا بیش مکتبی همه سرزمینها،  لطفاً از خواندن و نظر دادن خود داری نمایند.

  جوانان با هوش ایران، برای نگارش تاریخ نوین با علم جغرافی ـ تاریخ به انوش راوید بپیوندید.

  لطفاً جهت نوشتن نظر به وبلاگ اصلی در اینجا بروید.  

   ساسانیان

      ایرانیان باستان دستگاه خلقت را میدان جنگ خوبی با بدی یا محل نبرد بین روشنایی با تاریکی می دانستند و انسان را مبارز این میدان می شماردند،  کاری که جنبش برداشت دروغ ها از تاریخ پیشه کرده است،  یعنی مبارزه با تاریکی و دروغ و بدی بر پایه و اساس انسانی.  باستانیان ایرانی خانه سازی و احیای زمین و بذر افشاندن و ساختن قنوات و درختکاری و پرورش دام را از کار های نیک می شمردند که اهورا مزدا آنرا می خواهد.  پندار نیک،  گفتار نیک،  کردار نیک،  شعار ایشان بود و آنرا وسیله رستگاری می دانستند.  اهریمن را مظهر بدی و او را دشمن می دانستند،  همان گونه که امروزه انوش راوید وجود اهریمن های دروغ گوی تاریخ را در گفته و نوشته هایش گوشزد می کند.

   در واقع ساسانیان ادامه حکومت های شکل یافته ایرانی از زمان ایلامی ها می باشد،  که به دنبال انقلاب های انسانی ایرانی جهش هایی را در تاریخ تمدن بوجود آورده است.  ساسانیان خود را وارث هخامنشیان و شاهان آن خود را از اعقاب و نوادگان شاهان هخامنشی می دانستند، تمدن و فرهنگ در گذر زمان رشد یافته بود،  ولی همان تشکیلات اداری هخامنشی را پذیرفته و ضمن پر بار نمودن آنرا احیا کردند.  خط و زبان دوره ساسانی پهلوی بود که در اینجا گفته شده است، هنر های نقاشی و موسیقی و ادبیات در دوره ساسانی ترقی خوبی کرد،  صنایع فلز کاری و سفال گری به پیشرفت هایی رسید که تا به امروز باقی است.

   کرونولوژی ساسانیان بعد از میلاد به روایت تاریخ های موجود:

   سلطنت اردشیر اول از 226 تا 240 ــ یا اردشیر با بکان (ارتاگزرسس یا ارته خشتره) پسر بابک پسر ساسان با دختر پادشاه بازرنگی در نیسایه فارس (بیضای امروز) ازدواج کرد و پسرش بابک به حکومت شهر خیر در کناردریاچه بختگان (نیریز) از بلوک فارس منصوب شد.  بابک برای پسرش اردشیر حکومت شهر دارابگرد را در فارس بدست آورد. 

   سلطنت شاهپور اول از 240 تا 271 ــ پسر اردشیر اول . . . .

   سلطنت هرمز اول از 271 تا 272 ــ  پسر شاپور اول . . . .

   سلطنت بهرام اول از 272 تا 275 ــ (وره ران) برادر کوچک هرمز اول . . . .

   سلطنت بهرام دوم از 275 تا 282 ــ ( وره ران) برادر کوچکتر هرمز اول . . .

  بهرام سوم 282 . . . .

   سلطنت نرسی از 282 تا 301 ــ (نارسس) . . . .

   سلطنت هرمز دوم از 301 تا 309 (هرمیسداس) پسر نرسی . . . .

   سلطنت آذر نرسی 310 ــ پسر هرمز دوم . . . .

   سلطنت شاپور دوم از 310 تا 379 ــ معروف به ذوالاکتاف . . . . .

   سلطنت اردشیر دوم از 379 تا 383 ــ . . . .

   سلطنت شاپور سوم از 383 تا 388 ــ پسر شاپور دوم . . . . .

   سلطنت بهرام چهارم از 388 تا 399 ــ (ورهران) پسر شاپور بزرگ . . .

   سلطنت یزدگرد اول از 399 تا 420 ــ پسر شاپور سوم . . . .

   سلطنت بهرام پنجم از 420 تا 440 ــ پسر یزدگرد اول . . . .

   سلطنت یزدگرد دوم از 440 تا 457 ــ پسر بهرام . . . .

   سلطنت هرمز سوم از 457 تا 459 ــ (هورمیسداس) پسر کوچک یزدگرد دوم . . .

   سلطنت فیروز اول از 459 تا 483 ــ (پروزس) پسر بزرگ یزدگرد دوم . . . .

   سلطنت بلاش از 483 تا 485 ــ (ولگس) برادر فیروز . . .

   سلطنت اول قباد اول از 485 تا 498 ــ پسر فیروز یا بلاش . . . . .

   سلطنت جاماسب از 498 تا 501 ــ برادر قباد . . . .

   سلطنت دوم قباد اول از 501 تا 531 ــ . . . . .

   سلطنت خسرو انوشیروان از 531 تا 579 ــ پسر قباد . . . .

   سلطنت هرمز چهارم از 579 تا 589 ــ (هورمیس داس) پسر انوشیروان . . .

   سلطنت اول خسرو دوم از 589 تا 590 ــ (خسرو پرویز) پسر هرمز چهارم . . . .

   سلطنت بهرام ششم از 590 تا 591 ــ  یا بهرام چوبینه . . . .

   سلطنت دوم خسرو پرویز از 592 تا 628 ــ . . . . .

   سلطنت قباد دوم از 628 تا 629 ــ معروف به شرویه . . . . .

   سلطنت اردشیر سوم 629 ــ پسر قباد دوم . . . .

   سلطنت شهر براز 629 ــ . . . . .

   سلطنت یزدگرد سوم از 634 تا 642 ــ پسر شهریار و نوه خسرو پرویز . . .

   تاریخ ساسانیان به مرور بررسی دقیق می شود و سپس  در وبلاگ اصلی انتشار می یابد، به آنجا بروید.

    کلیک کنید:  موج نو

    کلیک کنید:  پرچم ایران

    لطفاً جهت نوشتن نظر به وبلاگ اصلی در اینجا بروید.

Anoush Raavid  حمله اسکندر مقدونی به ایران بزرگترین دروغ تاریخ و حمله چنگیز مغول به ایران سومین دروغ بزرگ تاریخ و مقالات مهم  سنت گریزی و دانایی قرن 21، تاریخ عرب، تاریخ مغول، تاریخ تاتار و جدید تری بررسی های تاریخی در وبلاگ انوش راوید  بنام:  جنبش برداشت دروغها از تاریخ ایران http://www.ravid.blogfa.com

ایلام و ماد

   پیش گفتار

      تاریخ یک علم است مانند همه علوم،  قوانین و فرمول های دقیق دارد،  عدم توجه به آنها نوشته های تاریخ، داستان های دروغی می شوند،  و نباید آنها را به عنوان منابع استفاده نمود، برای دانستن بیشتر به جغرافی ـ تاریخ بروید.

      مقالات تاریخی نوشته شده انوش راوید،  از مشاهدات عینی و  واقعی تاریخ اجتماعی و علم جغرافی ـ تاریخ می باشد که با دانایی قرن 21 و تکنولوژی جدید ارایه می گردد،  با سازمان آینده بینی گسترش می یابد و کم وبیش باز نویسی می شوند.  از دروغ نامه هایی به نام کتاب تاریخ و کتب دینی به هیچ عنوان استفاده نشده،  البته از کتاب های تاریخی که مطالب و نوشته های آنها بر خلاف قوانین علوم طبیعی و اجتماعی نباشند بهره گرفته شده است.  خواندن آنها به عزیزان علاقه مند به تاریخ و تاریخ اجتماعی که زیر مجموعه های علم جغرافی ـ تاریخ هستند پیشنهاد می گردد،  و از عزیزان خواهش  دارم با دید قرن سنت گریزی مطالعه نمایند.   باید مردم و حکومت های تاریخی سراسر جهان را مطابق اندیشه و کردار و گفتار در زمان خودشان بررسی کرد که در ساختار های تاریخی اجتماع نوشته ام، و نیز هر بخش تاریخ را با فکر و خواسته مردم آنزمان تحلیل نمود،  این مسئله مهم را هم در نظر داشت که اکثر دانش  تاریخ ما از دوره استعمار و امپریالیست است.  توجه کنید تاریخ را درست در تاریخ بنگرید،  نه آنچه هالیود و یا دشمنان می خواهند،  توضیح بیشتر  را در میان مطالب وبلاگ جنبش برداشت دروغها از تاریخ ایران بخوانید در کارگاه فکر سازی کار کنید تا در انتها سرگذشت و آینده ای نوین ایجاد گردد.   دشمنانی که برای ایران تاریخ نوشته اند هیچ شناختی از جغرافیای طبیعی و اقتصادی و زندگی و مدنیت ایرانی نداشتند و  کتاب های خود را چون داستان تفسیر نموده اند که براحتی قابل رد کردن است.  وظیفه همه ایرانی های عزیز می باشد که با این تاریخ های نوشته شده دروغی برخورد کنند و آنها را مجازی به محاکمه بکشانند.   برای اینکه این مطلب کاملاً مفهوم باشد،  لطفاً تمام مقالات وبلاگ را با دقت بخوانید،  و با دید دیگر جهان را ببینید و  واژگون بررسی  کنید،  حوصله و تأمل نمایید،  و از همه مهمتر پیگیری و به گردونه یاد گیری بسپارید،  البته می دانم پاک کردن دروغهای دشمنان که 500 سال است به اندازه 5000 سال تاریخ دروغ گفته اند،  مشکل می باشد.  افرادی احساسی برخورد می کنند و اعراب را ایرانی کش و یا برعکس می دانند،  ولی تاریخ،  با دانش و اطلاعات ما به پایان نمی رسد،  و لزوماً همین نخواهد بود،  پس واقع بینانه با  دانایی قرن 21  بدنبال واقعیت باشیم.  صدام احمق می پنداشت قادسیه حقیقتی است،  و از برای تکرار آن ملت های غرب  ایران بزرگ  یعنی عراق کنونی را به بدبختی کشاند.  امروز با این پندار که عربها آمدند و کشتند و غارت و نابود کردند،  خشمی در دل عده ای افتاده که  استعمار و صهیونیزم  از آن بهره می برند.  نمی دانم چرا علمای تاریخ نتوانسته اند این دروغها را بردارند،  که پویایی نو در سرنوشت بکارند و جامعه را هدایتی تازه کنند،  شاید غرق در این دروغ ها هستند.  این دروغ تاریخ را فعلاً بسیار فشرده نوشتم تا فرصت مطالعه و اندیشه و طرح سئوال برای هم میهنان گرامی باشد،  ولی آنرا در زمانهای مناسب ادامه میدهم.   

   توجه:  افراد بیش ملی گرا یا بیش مکتبی همه سرزمینها،  لطفاً از خواندن و نظر دادن خود داری نمایند.

  جوانان با هوش ایران، برای نگارش تاریخ نوین با علم جغرافی ـ تاریخ به انوش راوید بپیوندید.

       ایلامی ها

      اولین امپراتوری تاریخ جهان که منشاء تمدن از گردش قبایل بدوی به دوران شاهنشاهی بود،  که از برخورد و گفتگوی تمدن های ایران بزگ تشکیل شده بود.  تا تاريخ 1936ميلادي دانشمندان ، محققان به ويژه ايرانيان وقتي نام ايلام به ‏گوششان مي خورد گمان مي كردند ايلام و ايلاميان نام يكي از اقوام مختلف است كه همانند ساير اقوام مدتي را زندگي و سپس با هجوم قوم يا اقوام ديگر منقرض و از بين رفته اند،  اگر هم اطلاعي از آن قوم داشتند بسيار ناقص، جزيي و محلي بوده است،  زيرا تا آن زمان نه كتيبه ‏هاي سنگي خوانده شده بود و نه حفاري هاي گوناگون صورت پذيرفته بود،  اما از تاريخ 1936م در حفاري هايي كه بوسيله اروپاييان و آمريكاييان در تخت جمشيد و ساير اماكن بوقوع پيوست خصوصاً در زير ديوار يكي از انباري هاي تخت جمشید، امري حيرت آور و شگفت انگيز و شبيه به معجزه، همه را مبهوت و دانش و يافته ‏هاي تاريخي  باستاني تا آن زمان را بر باد داد و دگرگون كرد،  زيرا در اين حفاري بيش از30 هزار لوحه گلي كه تماماً به زبان ايلامي بود كشف گرديد كه در نتيجه و با خواندن اين لوحه ‏ها معلوم شد،  که ايلام و ايلامييان يك قوم نبوده، بلكه اولین امپراتوری جهان بود که در ایران بزرگ تشکیل گردیده بود و حدود ده هزار سال قبل از هخامنشيان دراين مرز و بوم حاكم بوده‏اند.  باكشف اين لوحه‏ها وخواندن آنها اكثر فرضيه و تئوريهاي مربوط به اقتصاد پولي و مالي تا آن زمان نقش بر آب شد چون گمان مي كردند ضرب سكه بوسيله سلسله های حكومت ليديه صورت گرفته و سپس به يونان و از يونان به كشورهاي غربي و هكذا از ليديه به ساير مناطق خاورميانه رسيده است،  ولي با خواندن لوحه‏ ها ديدند كه قبل از آنان ايلامييان دوگونه سكه (پول) داشته‏اند يكي به ‏نام شِكِل = SHEKEL  و ديگري به‏ نام كارشا = KARSHA كه همان قروش و قران امروزي است.

     با كشف چنين لوحه ‏ها كه در آنها نام و ميزان ارزش سكه و پول نيز درج شده بوده،  فرضيه مربوط به نبوكدنذّر و داريوش با ترديد مواجه گردید و نشان داد که ایرانی ها از گذشته های دور تر پول و کار را می شناختند،  در بين لوحه ‏ها تعداد زيادي هم نشان می داد که مزد كارگران و اهل حرفه ها را با پول و سكه نمی پرداختند،  بلكه مانند گذشته ها بوسيله كالا هايي از قبيل حبوبات، غذا، لباس و گوسفند و غيره پرداخت گرديده است.  بنا بر این تولید اقتصاد پولی در تاریخ اجتماعی،  ایران را به عمق تاریخ می برد،  هم چنین  اين همه لوحه که با دقت بسیار با اختلاف زمان 460 تا 492 ق.م  ساخته شده اند،  ایلامی ها را به هخامنشیان در ادامه یک حکومت وصل می کند.  قبل از این کشف عـقيده و نظر آن بـود كه در قـرن ششم قبل از ميلاد،  در بين ‏النهرين و زمان حكومت و سلطنت  نَبوكَّد نَذَّر=Nebuchadnezzar  حاكم مقتدر بابل سكه و پول رواج پيدا كرد و عموم مردم امور خود را بوسيله پول انجام می دادند.   ادامه دارد

     جوانان عزیز و با هوش ایران برای تحقیقات نوین تاریخی به انوش راوید بپیوندید و بیایید تاریخ را خود ما ایرانی ها بنویسیم.

   ماد ها

      در واقع ماد ادامه تاریخی ایلام است، که در سراسر ایران بزرگ متمدن آن زمان ادامه امپراتوری ایرانی ایلام به مرکزیت همدان بود.  در كتيبه‌ هاي عصر هخامنشي تحت عنوان مادا و در آثار مورخان يوناني مذيا  آمده،  در كتيبه سلمانسر سوم مربوط به سال 835 پيش از ميلاد آماداي ذكر شده است.   پس از اين زمان در آثار آشوريان و نوشته‌هاي بعدي مربوط به بين ‌النهرين ماتاي و ماداي نامیده شده.   شايد در برداشت ‌هاي ديگر اومان ماندا به كل سرزمين‌ هاي شمال غربي ايران اطلاق مي‌شود،  كه در سده هشتم پيش از ميلاد شخصي به نام ديوكس قبايل ايراني را متحد كرده و پس از اولین انقلاب انسانی ایرانی  دولتي را به وسيله اين اتحاد به وجود آورد.  ولي به طور كلي تا چه اندازه و به چه مسافتي آشوريان بر اثر حملات نظامي خود به سرزمين ماد و به طرف شرق بين‌النهرين پيشروي كرده‌اند،  مورد اختلاف مورخين است که بزودی توسط جنبش برداشت دروغ ها از تاریخ ایران رسیدگی جغرافی ـ تاریخ می گردد.

فشرده و بخشهای مهم از کرنولوژیک ماد:  ( قبل از میلاد)

705 ـ 835 ـ  سرزمین مدها به بخشهای کوچک تقسیم شده و در معرض حملات پی در پی پادشاهان آشور از  شالما نازار سوم  (که اولین مرتبه در کتیبه های خود از مدها نام می برد) گرفته تا سارگون دوم قرار داشت.

625 ـ 705 ـ  سرزمین ماد در زیر تسلط آشوریان بوده.  نام دو پادشاه مد یکی،  دیوکس (دیاکو 708 ـ 655)  و فرورتیش (فرا اورتس) Fravartish   آمده است.

675 ـ 705 ـ 

655 ـ 675 ـ  سلطنت دیوکس،  که موسس سلسله مدی خوانده میشود.  وی ابتدا کدخدای دهی بنام  کارکاشی  بود،  و پس از حملات متعدد به توابع نشین های آشوری تشکیل اتحادیه ضد آشوری از مدها و سیمریها داده به سلطنت انتخاب شد.

633 ـ 655 ـ  سلطنت فروتیش (فرا اورتس)،  پسر دیوکس در جنگ با آشوریان کشته شد.

585 ـ 633 ـ  سلطنت کیاکسار،  یا سیاکزار (هوخ شتر)  پسر فروتیش که حوزه سلطنت مد را گسترش داد و دومین امپراطوری واقعی در جهان را بنیان گذاشت.  در 615  سکاها را شکست داد و آنها را از ایران بیرون راند.  در 605 نینوا را بتصرف آورده ویران کرد،

550 ـ 585 ـ  سلطنت آستیاژ،  (ایخ تو ویگو) پسر کیاکسار.

تعدادی از کتبها و سنگ نوشته که امیدوارم عزیزان هم میهن متخصص خود اقدام به خواندن و ترجمه کنند:

1-  در كتيبه تيگلات پيلسر [Tiglat Pieser] كه تقريبا در قرن هشتم پيش از ميلاد نوشته شده است،  از دولت ماد نام برده اند.  

2-  در كتيبه ديگري كه مربوط به زمان سلمنرسوگون [Salamonassar sargon] (731-713 قبل از ميلاد) است،  او افتخار مي‌كند كه هنگامي كه نام وي را در دورترين شهرهاي ماد مي ‌شنيده‌اند،  مردم از نام وي وحشت‌ می کردند.

3-  سناخريب [Sennacherib] و آسرهدون [Esarhaddon] (680-669 ميلادي) در آثار خود به ناحيه ماد اشاره كرده‌اند.

4-  در كتاب دوم تورات نوشته شده است،  كه در سال نهم هيوشيع [Hoshea] ملكه آشور،  شومرون [Samoria] را تسخير و اسراييل ها را اسیر کرده و به آشور برد و آن‌ها را در شهرهاي حلح [Halah] و حابور [Habor] در كنار رودخانه گوزان و شهرهاي مادي ‌ها مستقر كرد.

5-  اطلاعات پراكنده‌اي درباره مادها در آثار مولفان يوناني قرن پنجم قبل از ميلاد موجود است.  هكاته ميلتي و ديونيس ميلتي كه كتابي درباره‌ي داريوش اول نوشته‌اند و درباره‌ي مادها نيز مطالبي گفته‌اند.  

6-  مطالبي از مادها در  نمايشنامه تراژدي پارسيان  تاليف آشيل و غيره ديده مي‌شود.

7-  روايات مورخين يوناني حاکي است که شهر هگمتانه در دورهٔ مادها (از اواخر قرن هشتم تا نيمهٔ اول قرن ششم قبل از ميلاد)،  مدتها مرکز امپراتوري مادها بوده‌است،  پس از انقراض آنها نيز به عنوان يکي از پايتخت‌هاي هخامنشي (پايتخت تابستاني و احتمالاً محل خزانهٔ آنها) به شمار مي‌رفته‌.

 8-  تعدادی از مورخين يوناني چون پلي‌بيوس، کنزياس، ژوستين و گزنفون نيز دربارهٔ هگمتانه مطالبي جمع آوري و بيان کرده‌اند.

 9-  در کتاب تورات / دانيال/ رويای قوچ و بز آمده است :

15) وقتي سعي ميكردم معني اين خواب را بفهمم،  ناگهان وجودي شبيه انسان برابر من ايستاد،  16)  و صدايي از آنسوي رودخانه اولاي شنيدم كه گفت:  اي جبرئيل،  معني اين خواب را به دانيال بگو.   17) پس جبرئيل بطرف من آمد و من وحشت كردم و رو به زمين افتادم.  او به من گفت:  اي انسان خاكي بدان آنچه که ديدي مربوط به زمان آخر است.   18) در حالي كه او سخن ميگفت من بيهوش بر زمين افتادم ولی او مرا گرفت و بلند كرد. 19 )  و گفت:  آمده ام تا بگويم در روزهاي سخت آينده چه پيش خواهد آمد.  آنچه ديدي مربوط به زمان تعيين شده آخر است. 20 ) آن قوچ دو شاخ را كه ديدي، پادشاهي ماد و پارس است. 

10-  در  کتيبه معتبر بيستون بند 6  12- 17 آمده است :  داريوش شاه گويد:

اينست سرزمين‌هايي كه به بخشايش اهورامزدا به من رسيده است و من در اين سرزمين‌ها شاه هستم:  پـارسَـه (پارس)،  اووْجَـه،  بابيروش (بابل)،  اَثـورا (آشور)،  اَرَبـايَـه (عربيه)،  مـودرايَـه (مصر)،  تْـيَـئي‌يْ دْرَيَـهْـيا (دريانشينان)،  سْـپَـردَه (اسپارت/ سارد/ ليـدي)،  يَـئـونَـه (يونان)،  مـادَه (ماد)،  اَرميـنَه (ارمنيه)، كَـتـپَـتوكَـه (كاپادوكيه/ آناتولي مركزي)،  پَـرثَـوَه (پارت)،  زْرَكَه (زَرَنگ/ سيستان)،  هَـرَئيـوَه (هرات/ آريان)،  اووارَزمي‌يْ (خوارزم)،  باخْـتْـريش (بلخ/ باكتريا)،  سُـگودَه (سُغد)،  گَـدارَه (قندهار)،  سَـكَـه (سكا)،  ثَـتَـگوش ،  هَـرَئووَتيش ،  مَـكَـه (مَكا/ مُـكران/ جنوب بلوچستان).  روي هم 23 سرزمين.

11-  در کتيبه معتبر بيستون  بند 10  26-35  آمده است:  داريوش شاه گويد: ...... هنگامي كه كمبوجيه رهسپار مصر شد؛  مردماني پيمان‌شكن شدند و در كشور،  پارس و  ماد و ديگر سرزمين‌ها دروغ فراوان شد.

12-  در کتيبه معتبر بيستون بند 12 43-48 آمده است:  داريوش شاه گويد:  اين پادشاهي كه مُـغ گَئومات از كمبوجيه گرفت،  از ديرباز به دودمان ما بايسته بود.  مُغ گَئومات بر پارس و ماد و ديگر سرزمين‌ها دست انداخت و آنها را از كمبوجيه گرفت و از آن خود كرد.  او شاه شد.

13-  در کتيبه معتبر بيستون بند 13  48-61 آمده است :  داريوش شاه گويد:  هيچ مردي،  نه پارسي و نه مادي و نه كسي از دودمان ما نبود كه شاهي را از دست مُغ گَئومات بازپس گيرد.  مردم از او بسيار مي‌ترسيدند چرا كه او كساني كه برديا را از پيش مي ‌شناختند،  مي‌كشت.

همدان مرکز ماد:

نام این شهر در کتیبه های آشوری  آمدانه  Amadana  و در کتیبه های هخامنشی  هگماتانا  Hagmatana  آمده است.   آمدانه مشتق شده از کلمه ماد از زبان آشوریان است،  که نام آن مردم را آمادا  می گفتند.   چون پسوند  آن  در زبان پارسی بمعنی مکان است،  و در آخر اغلب شهرهای ایران وجود دارد،  از این رو آمادانا بمعنی محل مادها شده است.  کلمه ماد در زمان ساسانیان مبدل به مای شد،  و در قرون اسلامی آنرا ماه می گفتند، مانند:  ماه نهاوند،  ماه کوفه،  ماه بصره.  در ایران غربی مکان هایی وجود دارد که نامشان با مار که در واقع همان ماد است،  ترکیب شده مانند:  مار آباد.  در ضمن لازم به یاد آوریست  نامهایی که با،   نا، آن، نیا،  ختم میشود ایرانی است در اروپا مقدونیا تنها نامی است که این چنین می باشد. 

آثار معماری ماد:

 معماري مادي را در دو بخش بررسي مي کنيم.

الف)معماري صخره اي،  که در دامنه کوهها و صخره ها ايجاد گرديده اند.

ب)معماري معمولي،  به اين آثار در محلهايي بنام تپه نوشيجان ملاير گودين تپه باباخان تپه هگمتانه زيويه و . . . قرار دارند که در کاوشهاي باستان شناسي بدست آمده است.

 الف ) معماري صخره اي:

 ايجاد حفره و وسعت دادن آن فضاي مورد احتياج مثلا خانه و يا آرامگاهي ايجاد شود. حاصل اين عمل مبارزه جويانه انسان با کوه و صخره را که براي دستيابي به فضايي استوار و ماندگار انجام مي شود معماري صخره اي مي ناميم.

به عبارت ديگر معماري صخره اي از مصالح آزاد و معمولي ساختمان به وجود نمي آيد بلکه از صخره طبيعي است،  و در جهت عکس معماري آزاد ومعمولي عمل مي کند.

آثار معماري صخره اي مادها اکثرا در نواحي غرب ايران (کردستان – آذربايجان غربي – کرمانشاهان) و همچنين در بخشي از خاک عراق (کردستان عراق)پراکنده است اغلب جنبه مذهبي دارند.  آنها با عناوين آرامگاهها (مقابر) صخره اي مادي شناخته شده اند و اين آرامگاههاي صخره اي بر حسب نوع نماي ورودی آنها به ترتيب زير تقسيم بندي مي شوند.

1- آرامگاههايي که در نماي ورودي آنها ستونهاي آزاد نمايان است.  مانند:  فخريکا (فقره قا) نزديک انديرکاش در حدود پانزده کيلومتري شمالشرقي مهاباد، فرهاد و شيرين در نزديکي صحنه در کرمانشاه،  دکان داود در سرپل ذهاب و کور و کچ (پسر و دختر) در نزديکي سورداشي سليمانيه عراق. 

2- آرامگاههايي که در دو طرف نماي ورودي آنها دو نيم ستوم قرار دارد سر ستون آنها مبدل به قسمت برجسته اي مي گردد.  مانند:  داو و دختر در نزديکي فهليان فارس و آخور رستم در 8 کيلومتري جنوب تخت جمشيد و مقبره قيزقاپان در نزديکي شهر زور در سورداشي سليمانيه عراق  در اين زمره اند.

از نقش نماي اين مقابر صخره اي مي توان تا اندازه اي به شکل ساختمانهاي آن زمان پي برد.  اگر اين آرامگاهها را از نظر اصول ساختماني مطا لعه کنيم در مي يابيم که نماي آنها شباهت به درون سا ختمان دارد،  در زمستان بر عکس نور خورشيد به علت تا بش متمايل خود وارد ساختمان مي شود و اين ايوان به صورت پناهگاهي براي جلوگيري از برف وباران است.  کاخهاي تخت جمشيد نيز از روي همين اصل ساخته شده اند واين اصل حتي امروز هم در ساختمانهاي ايران رعايت مي شود.  اين آرامگاهها شامل يک مدخل ورودي و يک يا دو اتاق بودند.  گاهي اين دو اتاق روي هم قرار مي گرفتند،  مانند آرامگاه (فرهاد و شيرين) و گاهي درکنار هم قرار داشتند و بوسيله ستونهايي درداخل آرامگاه از يکديگر جدا مي شدند،  مانند آرامگاه ( فخريکا ـ  فقره قا).  در اين نوع بناها يک يا دو يا سه قبر می کندند،  و در بعضي از آنها مانند آرامگاه (دکان داوود) تاقچه هايي نيز براي قرار دادان نذريها و هدايا در ديوار اتاق ها تراشيده مي شد.

ستون هاي اين آرامگاهها گرد هستند و پايه آنها نيز به صورت بشقاب مدور و وارونه است،  و گاهي در زير آن بشقاب نيز پايه مربعي قرار داده مي شود،  بعضي اوقات يک نوار کوچک آن دو را از هم جدا مي کرد.  سر ستونها نيز به صورت لوحه هاي مربعي هستند و گاهي به تقليد از سر ستونهاي چوبي به شکل برگ خرماي چهار پر در مي آيند.  گاهي ستون به ديوار مي چسبد و صورت نيم ستون به خود مي گيرد.

نقشهاي تمامي اين آرامگاهها به صورت برجسته است و به همين دليل روي آن يک نوع سايه و روشن به وجود مي آيد.  در پايين نماي آرامگاه (دکان داوود) پيکر انساني در حال ايستاده با خصوصيات قومي روي تخته سنگي نشان داده شده که (برسمي) در دست چپ دارد و دست راست خود را براي نيايش بلند کرده است.  در قسمت بالاي نماي آرامگاه (فرهاد و شيرين ) در صحنه بين کرمانشاه و همدان خورشيد به شکل دايره اي بالدار تصوير شده است.

سقف آرامگاه قيز قاپان (رباينده دختر) که در کوههاي استان سلمانيه عراق در سنگ تراشيده شده تقليدي است از سقف ساختمانهاي چوبي.  در بالاي نيم ستونها که مقابل در ورودي آرامگاه قرار گرفته،  سه نقش ديده مي شود که نقش آنها خيلي برجسته نيستند،  احتمالا نشانه هاي (اهورامزدا) و (ماه) و (آناهيتا) باشند.  در بالاي مدخل دو مرد ايستاده نقش شده اند و در ميان آنها آتشداني است.  در دست اين مردان کمانهايي قرار دارد، شايد اين رسم در ميان ايرانيان بود که کمان را علامت نيروي پادشاهي مي دانستند.

آرامگاههاي صخره اي سکاوند در فاصله کرمانشاه و لرستان قرار دارند.  شکل اين آرامگاهها از نظر معماري ساده تر از بقيه است و شايد بتوان تصور کرد که (استودان) باشند.  بالاي يکي از آنها نقش برجسته اي است با هيکل بزرگ و دو هيکل کوچک آدمي درپيرامون آتشدان.  اين آرامگاهها از نظر معماري بسيار ساده اند و فاقد هر گونه ستون يا نيم ستون درنما هستند.

آرامگاه صخره اي (دآو و دختر) که در ارتفاع تقريبي 300 متر واقع شده در سنگ کوه تراشيده شده و مرکب از دو اتاق است.  نماي آن از هر طرف مدخل ورودي يا دو نيم ستون تزيين شده.  پايه اين ستون ها مرکب از بالش ضخيمي است که روي دو سکو قرار گرفته است.  ساقه ستونها فاقد تزيين و صاف است و حماله سنگي ستون از هر طرف به مارپيچي منتهي مي گردد.   احتمالاً اين مقبره متعلق به امراي نخستين سلسله هخامنشي است.

آرامگاه صخره اي (دکان داوود) که  در سه کيلومتري جنوب شرقي سرپل ذهاب واقع شده در هر طرف مدخل ورودي آن يک سر ستون ديده مي شود،  ولي ساقه ستونها شکسته و از بين رفته است.  قسمت پايين دخمه در محلي که براي ايجاد نقشه برجسته آماده شده نقشي ديده مي شود که مربوط به تشريفات مذهبي است و مردم آنرا (کل داوود) يا (سنگ يادگار داوود) ميدانند.

 ب ) آثار معمولي (آزاد):

از آثار معماري دوران حاکميت مادها آثار سالم و کاملي به جاي نمانده به جز مواردي که از طريق کاوشهاي باستان شناسي در چند دهه گذشته يافت شده است.  البته اين آثار از اهميت قابل توجهي برخوردارند.  در واقع مي توان آنها را به دو گروه تقسيم کرد گروهي که از روي نقوش برجسته هاي آشوري بجاي مانده و از آنها به صراحت ياد شده و گروه ديگر هم آثار آنها از زير لايه هاي خاک بيرون کشيده شده است.

اگر بپذيريم آثار معماري تپه سيلک کاشان متعلق به مادها باشد،  شايد بتوان گفت که قديميترين اثر معماري اين دوره بوده،  يکي از امرا مقر باشکوهي در قله تپه اي مصنوعي  به یادگار گذاشته،  که بوسيله ديواري با برجهایی محصور بوده است.

تپه نوشيجان:  اين تپه در 60 کيلومتري جنوب همدان و 20 کيلومتري غرب ملاير واقع شده است.  در اين تپه آثاري کشف گرديد که متعلق به زمان مادها  است و بقاياي اين آثار عبارتند از:  1- بناي قديمي جبهه غربي، 2- تالار ستوندار آپادانا، 3- تالار مرکزي يا معبد مرکزي، 4- اتاقها و انبارها، 5- تونل، 6- حصار دژ نوشيجان.

بناي قديمي جبهه غربي:  اين بخش از احداث تالاري ستوندار ساخته شده است با دو بخش که ورودي آنها از جبهه شرقي است.  اتاق اصلي مستطيل شکل است و دسترسي آن از اتاق مجاور امکان پذير است.  مدخل اين اتاق پس از تالار ستوندار توسط ديوار غربي تالار ستوندار مسدود شده است.  بقاياي آتشداني در ضلع جنوبي اتاق مستطيل شکل نشانگر مراسم نيايش آتش است.  تا اين تاريخ مي توان پذيرفت که اولين مراسم نيايش آتش در فضاي بسته در تپه نوشيجان انجام مي گرفته است.  تاقچه ها و سکوهاي اين اتاقها قابل ملاحظه هستند.

تالار ستوندار(آپادانا):  اين بنا بر روي صفه اي از خشت ايجاد گرديده و شالوده آن بر بنياد شفته ريزي با ملات و گل و کف سازي نهاده شده است.  ابعاد  10 * 20  متر است،  و سه رديف 4 تايي ستون چوبي داشته که بار سقف را تحمل مي کرده است.  اثري از ستونها باقي نمانده به نظر حفار احتمالا اطراف تمام ستونها را با خشت خام و با ملات اندود کرده بوده اند.  هر يک از پاي ستونها از 6 عدد خشت خام که به صورت مضاعف چيده شده بوجود آمده که ارتفاع آن حدود 105 سانتي متر بوده است.  در ضلع جنوبي داخل تالار بقاياي يک سکوي نشيمن به چشم مي خورد.  اين نوع تالار ستوندار بعدها در معماري هخامنشي به عنوان اصلي ترين پلان مشخصه معماري کاخها مورد استفاده قرار گرفته است.

معبد اصلي:  فرم اين معبد به صورت چليپاست و مصالح مورد استفاده در آن مشابه ساير ساختمان هاي مورد اشاره است.  اين بنا مهمترين ساختمان دژ نوشيجان است.  معبد از دو اتاق مجاور و مقابل و در ارتباط با يکديگر ساخته شده است.  در گوشه شمالي سرسرا و در داخل بناي اصلي پايه آتشدان و محراب معبد قرار دارند.  در داخل معبد در سطوح ديوارها پنجره نماهايي ديده مي شوند،  که اصطلاحاً پنجره هاي کور(دروغين) ناميده مي شوند و شباهت تمام عياري با پنجره هاي کور کعبه زردشت در نقش رستم (دوره هخامنشي) دارند.

اتاق و انبارها:  اين بخش که در ضلع شرقي تپه قرار گرفته داراي چهار اتاق طويل و در اتاق در مبادي مدخل ورودي است و به نوعي همه اتاقها از نظر عملکرد به هم وابسته هستند.

تونل:  در بخش شمالي مجموعه تالار ستوندار و در امتداد شرق و غرب حفره اي سردابي شکل کنده شده که در عمق 3 متري به صخره منتهي مي شود.  ارتفاع اين حفره يا تونل پله دار 170 سانتي متر  و در پهنا 180 سانتي متر است،  اين تونل از سطح طبيعي تپه به طرف غرب به صورت شيب دار و در طول 20 متر حفر شده است.  احتمالا احداث آن مربوط به آخرين دوره سکونت در دژ مادي نوشيجان است و ايجاد آن بيشتر جنبه امنيتي داشته است.

آثار معماري تپه نوشيجان از اهميت ويژه اي برخوردار است.  به کارگيري مصالح بوم آورد (محلي) استفاده از قوسهاي نيم بيضي در بخشهاي مختلف بنا ايجاد يک مجموعه منسجم و زيبا که بعدها بويژه در معماري زمان هخامنشيان تاثير قابل ملاحظه اي را گذاشت.

معماري گودين تپه:  اين محل در 6 کيلومتري شهر کنگاور واقع شده است.  آثار طبقه اول اين تپه متعلق به دوران مادها است.  آثار مکشوف در آن نشان مي دهد که اين تپه احتمالا يکي از قلعه هاي بزرگ دفاعي بوده است.

قلعه از خشت خام ساخته شده و داراي ديوار ستبري است که در آن دو برج دفاعي قابل ملاحظه است.  اين برجهاي دفاعي درست در کنار تپه مشرف به رودخانه ساخته شده بوده که ارتفاع آن از سطح رودخانه در حدود سي متر است،  و در زمان آباداني منظره باشکوهي می داشت.  در داخل قلعه درست پشت برج غربي بقاياي يک آشپزخانه و انبار ديده مي شود.  با خمره هاي بزرگ ذخيره غلات اجاق و تنور در آن.  اين اتاق بزرگ دلالت بر اين دارد که در روزگار آباداني پذيرائيهاي بزرگ و باشکوهي در سالن بزرگ قلعه (دژ) انجام مي گرفته است،  غذاي آنها در اين آشپزخانه بزرگ و وسيع تهيه مي گرديده.

تالار بزرگ دژ يا سالن تشريفات،  حداقل حدود 28 مترطول  و 24 متر عرض دارد سه طرف آن توسط ديوار محصور گرديده و در کنار ديوارها سکوهائي براي نشستن حکام یا مدعوين برای رسیدگی به کارها بوده.  سکوي فرمانروا در ضلع شمالي با بقيه سکوها متفاوت است.  و در مقابل آن بخاري يا آتشدان جهت گرمايش تعبيه مي شده است.  سقف اين تالار عظيم توسط 31 ستون چوبي که داراي پايه سنگي خشن و نا منظمي هستند نگاهداري مي گردد.  ستونهايي در پنج رديف و در هر رديف 6  ستون و يک ستون اضافي ديگر در گوشه جنوب شرقي.  شباهت اين تالار و تالار ستوندار نوشيجان کاملا هويداست.

از آثار معماري دوره ماد بايد از تپه هگمتانه و تپه زيويه در سقز (کردستان) و باباجان تپه در نزديکي نورآباد لرستان نام برد.  آثار باباجان شامل يک مجموعه ساختماني بزرگ است که نوع و شيوه معماري ماد را بخوبي نشان مي دهد.

 با توجه به مطالب فوق الذکر در محدوده فعلي تپه 25 هکتاري هگمتانه يک شهر يا دژ باستاني قرار دارد که تاکنون جبهه شرقي آن و نيز قسمتي از منطقه جنوبي آن شناسايي و کاوش گرديده است.  شهر داراي حصاري خشتي به عرض 9 متر و ارتفاع 10 متر است. حصار از بيرون داراي جرز و نماي بسيار زيبا که طول و عرض آن بين  1 * 2- 3 متر است.  بدنه خارجي حصار با گچ اندود بوده،  ولي بخش داخلي حصار ساده است.  در فاصله نيم متري حصار و در قسمت داخل شهر جوي آبي با آجر احداث شده است.

شهر داراي معابر متعددي به عرض 5/3 متر است،  که موازي هم هستند و در جهت شمال غربي –  جنوب شرقي احداث شده اند.  هفت معبر شناسايي شده است.  معابر شهر در فاصله 35 متري هم قرار دارند،  ابنيه در دو رديف حد فاصل آنها ايجاد گرديده اما معابري نيز در فاصله 5/17 متري کشف گرديد،  که مجموعه معماري آنها در يک رديف کنار هم ساخته شده بدين ترتيب شهر داراي دو منطقه معماري است.

آثار معماري مادي در نقوش برجسته آشوري:

در نقش برجسته هاي آشوري به تعداد زيادي دژ اشاره شده است،  که آنها را بر روي سنگهاي دو رو شاردکين نقش کرده اند.  اين مسئله حکايت از اين امر دارد که آشوريان در نبردها و حملات ويرانگرانه اي که به سرزمين ماد داشتند آثار معماري آنها بويژه دژهاي مادي را ويران و براي اطلاع و عبرت ملل همجوار به آنها اشاره مي کردند،  حتي شرحي درباره چگونگي تسخير و ويراني آنها ارائه مي دادند.  اين دژها کم نيستند شايد روزي در لاي خروارها خاک آثار معماري جالب توجه آنها کشف گردد ديگر اينکه شايد همين تپه زيويه باباجان تپه گودين تپه هر کدام يکي از آنها باشند.  اين دژها که در نقوش برجسته آشوري به آنها اشاره شد عبارتند از:  (دژ کيشه سو) دژ خارخار و ....

بسیاری از مفرغها و زيورهاي بدست آمده تمدن ماد زینت بخش موزه ها می باشند،  از حسنلو،  زيويه و مارليک آثار طلا بدست آمده است.

کاسه هاي حسنلو داراي ظرافت بسيار و کلي گويي است. انسانهاي سوار بر ارابه، نقوش جانوري، تنوع حرکات و... در اين آثار ديده ميشود.

يک جام تلفيقي در املش و يک سري سنجاق مليله کاري با نقشهاي اهورامزدا، بودا و گيل گمش از نقاط مختلف بدست آمده است.  جام زرين مارليک و ساير ظروف مارليک نيز حيوانات و اسفينکس را به نمايش ميگذارند.  آثار زرين زيويه و مارليک به نوعي پيکرسازي يا برجسته کاري روي طلا به شمار ميروند.

 به طور کلي نقوش مادها به دو دسته تقسيم ميشود:

1) ترسيم حيوانات تلفيقي و عجيب و اغراق در آنها و گاه تلفيق آنها با تزئينات هندسي.
2) تزئينات و علايم ديني مانند درخت زندگي بودا، داستانهاي اهورامزدا و. . .

مطابق منابع کهن آشوري و يوناني و ايراني از 275 قبيله کوچکتر مادي ديگر سخن گفته اند به عنوان مثال مي توان از کردوخي ها ، ميتاني ها ، ساگارتي ها، کرمانجها و پارتاکانيان (يعني مردمي که درکنار رود زندگي مي کنند) نام برد.

 از لابلاي کتيبه بيستون و کتيبه هاي ديگر مي توان به سازمان قبيلگي جامعه مادي پي برد:

 نمانه: خانه،  ويس:  قريه،  زنتو:  طايقه،  دهيو:  کشور،

از سال 673 ق م در اسناد آشوري ها از کشور ماد نيرومند سخن مي رود که نشان از به رسميت شناخته شدن موجوديت دولت مادها از طرف آشوري ها است.

آثار تپه گيان، سيلک و گنج زيويه،  مجموعه هايي هستند که از روي آنها مي توان درباره هنر ماد صحبت کرد.

1-آثاري شبيه مفرغ هاي لرستان و نقش هاي روي سفال که حيوانات خارق العاده است و گاهي هم صورت هندسي دارند.

2-  آثار گنجينه زيويه که در سقز پيدا شده است.  (گنجينه زيويه پس از جنگ جهاني دوم در زيويه نزديک سقز در 120 کيلومتري جنوب درياچه اروميه کشف شد.  اين گنيجينه شامل اشياي بي شماري از طلا، مفرغ يا عاج بود.  به گفته دکتر بارنت نشان داده است که آنها را در يک تابوت مسي نهاده و در آخرين ربع سده هفتم ق م دفن کرده بودند.  فهرست اين اشيا از اين قرارند:

-دسته زرين و گلي به صورت يک عقاب افسانه اي.

-سينه بند زرين مزين به درخت زندگي در مرکز ، بزهاي کوهي و چند گاو بالدار با سر آدمي و خرگوش و گربه.

-پلاک زرين.   -قاچ زرين.

3-  مقبره ها و گورستان هاي سنگي :

الف-  مقبره سگوند در جنوب کرمانشاه که رف دارد .  (بيشتر مقبره هاي صخره اي يک نوع رواق دارد که بر ستون استوار است).

ب-  مقبره فخريکا.   ج-مقبره صخر ه اي نزديک صحنه.

پ- مقبره صخره اي دکان داود در نزديکي کرند غرب استان کرمانشاه فعلي.

ت- دو مقبره صخره اي ديگر در نزديک سليمانيه معروف به قيز قپان (دختردزد) و ديگري کوروکيج (دختر و پسر).

مهمترين هنري که به مادها نسبت مي دهند طلا کاري است.

 نقش برجسته مادي در روستای اسحاق وند در بخش هرسین کرمانشاه،  فردي درحال انجام مراسم نيايش درمقابل يک اتشدان.   مرد لباس اهالي غرب ايران (مادي) را به تن دارد.  زمان ساخت نقش:  6 - 7 ق ـ م.

نقش برجسته مادي،  دو مرد بر بالاي درب گور دخمه در قيزقاپان تپه کردستان عراق نزديک روستاي سورداش.  زمان ساخت:  6 و 7 ق ـ م. و بسیاری دیگر که زینت بخش موزه های ایران هستند و یا در مکانهایی تاریخی منتظر بازدید علاقه مندان.

     بزودی تاریخ ماد در جنبش برداشت دروغ ها از تاریخ ایران بررسی می شود.

   کلیک کنید:  ساسانیان

   کلیک کنید: هخامنشیان

Anoosh Raavid  حمله اسکندر مقدونی به ایران بزرگترین دروغ تاریخ و حمله چنگیز مغول به ایران سومین دروغ بزرگ تاریخ و مقالات مهم  سنت گریزی و دانایی قرن 21، تاریخ عرب، تاریخ مغول، تاریخ تاتار در وبلاگ انوش راوید  بنام:  جنبش برداشت دروغها از تاریخ ایران http://www.ravid.blogfa.com